نگاهی به فیلم «سرکوب»
شکیب شیخی
متر و معیار تشخیص فیلم هنر و تجربه از فیلمهای جریان اصلی سینمای ایران هر لحظه گیجکنندهتر میشود. گرچه این معیارها خیلی ربطی به نقد یک فیلم ندارند، اما شاید اگر بهدرستی اعمال میشدند، تماشاچیهای گلچینشدهتری به تماشای «سرکوب» مینشستند و این تعداد زیاد از مردم با خود نمیگفتند: «آخه چطور تو خونه بارون میاد؟»
«سرکوب» فیلمی بود که بیش از هر چیز یک نکته را برای ما آشکار کرد: اگر یک اثر سینمایی برآمده از سرکوب یک کار تئاتری باشد، درنهایت با چه پدیدهای روبهرو میشویم؟
زبان اگزجره
گاهی اوقات بازیگران تئاتر کنشهای بدنی خود را شدیدتر از حالت معمول میکنند که به آن نمایش اگزجره یا اغراقشده میگویند. دلیل اصلی این مسئله نبودن دوربین و دور بودن تماشاچی از جزئیات چهره و بدن بازیگر تئاتر است. یک قاعده بسیار کلی درباره حضور بازیگران تئاتر در سینما وجود دارد که میگوید بازیگران تئاتر عموما در سینما بازیهایی اگزجره از خود نشان میدهند و هنوز نتوانستهاند بهدرستی هضم کنند که به واسطه حضور دوربین در سینما، خیلی بیشتر باید بازی خود را کنترل کنند. البته این قاعده کلی در بسیاری از موارد اشتباه از آب درآمده و تعداد بازیگرانی که از تئاتر وارد سینما شدند و دچار این مشکل نشدند، بیشتر از نمونههای ناموفق است.
رضا گوران که خودش سابقه نسبتا مبسوط و بسیار قابل توجهی در تئاتر دارد، به احتمال زیاد به همین مسئله وقوف داشته که در «سرکوب» از بازیگران سینمایی استفاده کرده. گوران بسیار نگران این مسئله بود که بازیگران بازی اغراقشدهای از خود به جا نگذارند و انصافا هم که این اتفاق نیفتاد. اما چیزی که در این میان فراموش شده بود، ذهنیت خود گوران بود. بسیاری از منتقدان میگویند: «زبان شاعرانه فیلم «سرکوب» ناشی از عشق گوران به ادبیات و شعر است.» که این رویکرد این سوال را پیش میآورد که این دیالوگ را چطور توصیف میکنید؟
-شمارهای که روی گوشی افتاده بود، چند بود؟
-اون گوشی شماره نشون میده؟ مگه یادتون نیست چطور تو سر من خُردش کرد؟
البته به احتمال زیاد کلماتی در این دیالوگ اشتباه شده باشند، اما با دقت خوبی میتوان گفت که ذکر آن به شکلی دقیق صورت گرفته. حالا باز هم ما و سوال اصلی: شما این دیالوگ را با چه صفتی توصیف میکنید؟ چیزی جز «گلدرشت»؟ همین دیالوگهاست که مشکل رضا گوران را نشان میدهد. او گرچه توانسته در سطح بدنی بازیگران خود را بهخوبی کنترل کند، اما زبان آنها را کماکان اگزجره رها کرده که البته زبان اگزجره چیزی مرسوم در تئاتر نیست. این مشکل به احتمال زیاد محصول این قضیه است که گوران نتوانسته ذهنیت خود را کنترل کند. حاصل هم شده انبوهی از دیالوگها که نشان از پدری «سختگیرِ عصبیِ مرموزِ بیمسئولیت» دارند و اگر بخواهیم به «زیبایی ادبی» آنها پی ببریم، باید این فیلم ۹۰ دقیقهای را در ۹۰۰ دقیقه تماشا کنیم.
بحران تیپ
بسیاری از فیلمهای سینمای ایران با بحران شخصیت روبهرو هستند و نمونههایی نادر به چشم میخورند که بحران تیپ داشته باشند. «سرکوب» دقیقا همین مشکل را داشت. سه دختر این فیلم چه تیپی بودند؟ تیپ سرکوبشده؟ بله. این دخترها به شکلی تیپیکال مورد سرکوب شکلی از پدرسالاری قرار گرفته بودند. از آنجایی که کل این فیلم، از عنوانش گرفته تا تمام جزئیات، راجع به سرکوب بود، میتوانیم بهسادگی ادعا کنیم که با یک «فیلم تیپیکال» که فضای خفقانوار و سرکوبزده را تصویر میکند، روبهرو هستیم.
گرچه گفتن جملاتی اینچنینی که «خانهای با پنجرهها و درهای بسته به فضای زندان میماند» ظاهری خوشرنگولعاب به فیلم میدهند، اما باعث نمیشوند چیزی از قاصر بودن زبان فیلم کم شود. فیلم در عین حالی که به جزئیات بسیار زیادی در مواردی چون طراحی صحنه و کادربندی پرداخته بود، در زمینه شخصیتسازی تقریبا کوچکترین جزئیاتی را رعایت نکرده بود و ما هم که مانند پرویز در خانه چون روحی سرگردان حضور داشتیم و نداشتیم، خودبهخود بدل به شخصیتی سرکوبگر شدیم که دستش از دنیا کوتاه است و معلوم نیست چرا و چطور سرکوبگر است. البته پایانبندی تارکوفسکیوار این فیلم خوب بود و به تماشاچی این فرصت را میداد که درجه تب خود را متعادل کند و دوباره سراغ زندگیاش برود.
نکته بسیار مهمی وجود دارد که هم رضا گوران باید در نظر داشته باشد، هم بسیاری از کارگردانانِ سینمای ما که وجوه هنری کارهای خود را پررنگ میکنند؛ شما برای ساخت یک فیلم ماهها و سالها فرصت دارید، اما تماشاچی نهایت دو ساعت برای تماشایش فرصت دارد، پس حواستان باشد اثر را زیر آوار انواع و اقسام ریزهکاریهای «نامحسوس و ناملموس» خفه نکنید.
نظر منتقدان
«فیلم پر از ایدههای بکر و ناب در باب سرگشتگی و تنهایی و ناکامی انسان معاصر است.»
سعید قطبیزاده
«ته رودخونه پیداش کردن، ماهیا صورتشو خوردن… شاید همین یک دیالوگ برای دوست داشتن اولین فیلم رضا گوران کافی باشد.»
هدی مقدسی