حبابهایی که برخلاف نظرات اقتصاددانان نمیشکند و شاخصی که فعلا پایین بیا نیست
صدرا کاظمینی
شاخصهای اقتصادی ایران در این دو سه سال اخیر از ارزش ریال، تورم، فقر، بیکاری و رشد گرفته تا هر آنچه به ذهن بیاید، در حال سقوط بوده، اما یک شاخص در میان همه این نزولها وجود داشته که همواره صعود کرده، رشدش رکورد زده و آن هم شاخصی نیست جز شاخص بورس. به گزارش دنیای اقتصاد تنها در چهار ماهه اول سال ۹۹ بورس رشدی حدود ۲۷۰ درصدی داشته، درحالیکه حتی افزایش عجیب و غریب ارزش سکه و دلار تنها ۷۰ و ۴۰ درصد سود برای سرمایهگذاران پدید آورده است. همین باعث شده بسیاری از مردم عطای بازارهای سرمایه دیگر را به لقایش ببخشند و به سودای سود سریع و فراوان سمت بورس بشتابند. افرادی که شاید حتی فرق بورس و فرابوس را مانند نگارنده این متن ندانند، اما همه فکر و ذکرشان شده گرفتن سیگنالی برای خرید و فروش سهم و دنبال کردن جدولهای سبز و قرمز نماد سهامها. دیگر بسیاری از بحثهای دوستانه و خانوادگی به بورس ختم میشود و خیلی باید خوششانس باشید که استوریهای اینستاگرامتان از تحلیلهای بورسی دوستانتان پر نگشته، یا عمویتان شما را در یک گروه خانوادگی بررسی بورس عضو نکرده باشد.
بورس و شغلهای نوظهور
رونق بورس و هجوم مردم برای سهامداری در بورس، کار و کاسبی بسیاری را تحت تاثیر خود قرار داده، آن هم نهفقط در پایتخت یا شهرهای بزرگ، که در بسیاری از شهرها و روستاها هم دغدغه روزانه مردم را دستخوش تغییر کرده است. نمونه آن هم روستای مالمالا در استان کهگیلویه و بویراحمد که همه ساکنان پیر و جوانش به طریقی درگیر بورسبازی هستند، تا جایی که به کنایه از وال استریت به روستایشان لقب مال استریت دادهاند. برای این روستاییان و خیلیهای دیگر بورس مبدل به شغل دوم و بعضا درآمد نخست شده، اما برخی را هم آنقدر اغوا کرده تا بورس را شغل اول خود قرار دهند. حالا بماند که عدهای را به فروش مایملکشان و سرمایهگذاری در بورس ترغیب کرده است. به گزارش سایت انتخاب موجی از استعفای کارمندان به خاطر حضور در بورس اتفاق افتاده است. البته این افراد احتمالا اخلاق کاری بالاتری داشتهاند، چراکه میتوانستند در زمره کارمندانی قرار بگیرند که موجب چنین خبری شدند: «بورس بازی عاملی برای رسیدگی نامطلوب کارمندان به امور ارباب رجوع.» از سوی دیگر، پاسخگویی به امور چنین حجم عظیمی از سهامداران نو نیازمند کارمندهای جدیدی نیز هست. این موضوع بورس را جزو معدود حوزههایی قرار داده که شغلهای جدید و کارمندان بیشتری را طلب میکند. نیاز به کارمند آنقدر زیاد است که شاید یک نفر را صرفا برای باز و بسته کردن معاملات سهام بگمارند، یا در بدیعترین نوع شغل، وظیفه افرادی تایید هویت افراد پشت کامپیوتر شده، یعنی تطبیق عکسشان با فیلم زنده کسانی که قصد گرفتن کد بورس دارند.
همه اینها به کنار، آموزش و گرا دادن به افراد تازهکار و نابلد، خود دیگر به یکی از مشاغل پردرآمد این روزها تبدیل شده است. هر نوسهامداری به نیت گرگ وال استریت شدن وارد بورس میشود، ولی به جای آموزش اصولش، یکراست میرود سراغ گروهها و کانالهای متعدد سیگنالدهی. برای اطلاعات بیشتر پیرامون این ماجرا سراغ یکی از دوستانم را گرفتم که مرجع همه دوستان خود برای سوالات بورسیشان گشته و حالا این دوستان به او لقب تمساح فرابورس (بر وزن گرگ وال استریت) دادهاند. برای من از کانالهای VIP گفت؛ کانالهایی با هزینه حق عضویت بالا که کارشان گرا دادن برای خرید و فروش سهام پرسود است. تمساح ما هم در چشمانداز خودش ساخت چنین گروهی را در نظر گرفته. اتفاقی که افتاده، چیزی شبیه به کنکور است که آموزشهایش و حواشیاش از خودش مهمتر میشوند. بهعلاوه بسیاری از کانالها و پیجهای اینستاگرامی در حال آموزش نکات بورس هستند، آن هم به دست کسانی که نه لزوما تخصصی در این حوزه دارند و نه درس آن را خواندهاند. تازهترین نمونه عجیب و غریب این صفحات هم متعلق به یک کودک احتمالا دبستانی است که فیلمهای آموزشی بورس در اینستاگرام قرار میدهد و فعلا ۸۰۰ فالوئر هم جذب کرده. در این میان احتمالا اعضای فرهنگستان زبان فارسی هم در سازمان بورس بیکار نبودهاند، چراکه نامهای بیش از حد نامانوس و نچسب نمادهای بورسی فقط میتواند حاصل زحمات این عزیزان باشد؛ نمادهایی مثل ختوقا، شدوص، کطبس، کاصفا، فملی، غشاذر، غشصفا، شپاس، قصفها، وضنا، شپنا و…
شاید بیشترین سود را در این هرجومرج پنهان کارگزاریهای بورس به دست آوردهاند. شرکتهایی به نمایندگی از سهامداران خرید و فروش را انجام میدهند و تجمیع کمیسیونها برایشان سودی نجومی به بار آورده است؛ بهخصوص که این کار هماکنون در انحصار چند شرکت محدود است. این کارگزاریها بعضا امکانات پاسخگویی به این حجم عظیم درخواستها را ندارند و در همین هفته گذشته، اختلال چند روزه یکی از مهمترین آنها ضرر زیادی به سهامدارانش وارد کرد. البته سازمان بورس موظف شده تا پایان مرداد این انحصار را بشکند و قوانینی برای تسهیل کسب مجوز تاسیس کارگزاریها تدوین کند. هیچ بعید نیست کارگزاریداری را به یکی از شغلهای متداول ماههای آینده تبدیل کند. در سال ۱۳۹۰، فاطمه آلیا، نماینده وقت مجلس، به زنان پیشنهاد داد تا با فروش طلاهایشان بانک خصوصی بزنند؛ امری که حالا ممکن است درباره کارگزاریها رخ دهد. اما ای کاش نتیجهاش مانند نتیجه بانکهای خصوصی نشود و رابین هودهایی را در کارگزاریها تولید کند، نظیر یک کارگزاری با نام رابین هود در آمریکا که هیچ کارمزدی از مشتریانش نمیگیرد و امروز به یکی از شرکتهای بزرگ کارگزاری بورس آمریکا تبدیل شده است.
بورسبازی، تا اطلاع ثانوی بازی برد برد…
بسیاری از افرادی که در بورس سرمایهگذاری کردهاند، توانستهاند سودهای خوبی در سالهای اخیر به دست بیاوردند، اما به نظر میرسد سود اصلی سهم دولت است. شرکتهای اصلی سهامدار بورس دولتی هستند و سود عظیم آن هم جیب دولت را پرپولتر میکند، هم میتواند نقدینگی جامعه به سمت این بازار سوق دهد. اما تحلیلهای هر اقتصاددانی را که مرور کنیم، این رشد را غیرواقعی و در نتیجه دخالت دولت و سفتهبازی میداند. در شرایطی که تولید وضع خوبی ندارد و همه ارکان اقتصاد متزلزل شده، بورسی که باید آینه اقتصاد باشد، آینه مقعر گشته و روند معکوسی طی میکند، بهطوریکه حتی سهام شرکتهای ورشکسته و در مواردی تعطیلشده هم بالا میروند. با این اوصاف نمیتوان گفت چنین شرایطی برای اقتصاد کشور برد به همراه دارد یا باخت. از مدتها قبل و پیشتر از رسیدن شاخص بورس به یکمیلیون واحد، اقتصاددانان رشد شاخص بورس را حبابی میدانستند که ترکیدنش قریبالوقوع است، اما حباب نهتنها نترکید، که روزبهروز رشد کرد، تا جایی که در شروع مردادماه بالای عدد یکمیلیون و ۹۰۰ هزار ایستاده است. معلوم نیست این حباب مثل باقی حبابهای بازار ما نشکن باقی میماند، یا سقوطش شوکی دیگر به اقتصاد وارد میکند. احتمالا اقتصاددانان دوست دارند پیشبینیهایشان درست از آب دربیاید و روزی این کارخانه حبابسازی به جایگاه واقعی خود برسد، اما ترکیدن این حباب برای ما مردم سهامدار و سهامندار معلوم نیست امری خوشحالکننده باشد، چراکه علاوه بر خسران سهامداران بورس، احتمالا اینبار هم هزینه جبران خسارت از جیب همه مردم برداشته میشود.