ابراهیم قربانپور
- ریشه کارمندهای امروزی را کجا باید پیدا کرد؟ احتمالا در اولین تمدنهای شهرنشین، در اولین دربارها. اولین جاهایی که عدهای تحت عنوان حاکم تصمیم گرفتند محصولات کشاورزی عدهای دیگر را از آنها بگیرند و در انبارها نگهداری کنند. طبعا این ثبت و ضبط محتاج کسانی بود که بتوانند حساب و کتاب کنند و سر دربیاورند که هر یک از رعیتها چقدر از سهمش را داده و چقدرش را به حاکم بدهکار است. محصول این نظام حاکمیتی کشاورزی به وجود آمدن خیلی از چیزهایی بود که تا همین امروز هم وجود دارند: خط، الفبا، عدد و کارمند!
شاید این ناخودآگاه جمعی که هنوز هم تمایل دارد کارمند را جزئی از نیروی حاکم بداند، در همین سبقه تاریخی ریشه داشته باشد. البته که نمیتوان کتمان کرد که همین امروز هم کارمندها بخشی از نظامی هستند که قرار است حامل اقتدار حاکم بر دیگران باشند. چیزی که به مهر کارمند دبیرخانه یک شهرداری قدرت میدهد تا تصمیم بگیرد که فلان اربابرجوع اجازه ساختن خانهاش را دارد یا نه، قدرتی است که نظام حاکم به آن تفویض کرده است و نه چیز دیگر. مارکسیستهای کلاسیک معتقدند چیزی به نام طبقه کارمند بیمعناست و کارمندان به بخشی از جامعه تعلق دارند که خردهبورژوا نامیده میشود. خردهبورژواها بورژوا نیستند، چون در سرمایه سهمی ندارند، اما به واسطه آنکه بازوهای اجرایی طبقه بورژوا هستند، منافعشان را با منافع آنها گره زدهاند و خود را از طبقه کارگری که منطقا باید با آن همطبقه میبودند، جدا کردهاند. اشکال این تعریف خاص مارکسیسم کلاسیک این است که در آن میان یک استاد دانشگاه با حقوق چند ده میلیونی و یک کارمند اداره محیط زیست با حداقل حقوق مصوب تفاوتی قائل نشده است.
بههرحال از این درگیریهای نظری که بگذریم، یک حقیقت سر جایش باقی میماند: پیوند نحیف اما استوار میان طبقه حاکم و قشر کارمند. پیوندی که نه هیچوقت توانسته است کارمندان را از دست رئیسانشان راضی کند و نه آنقدر از هم گسسته است که به آنها جرئت جدایی بدهد. به قول ابوالفضل بیهقی که «کارمند» دربار غزنوی بود: «ملوک هر چه خواهند گویند و با ایشان حجت گفتن روی ندارد به هیچ حال.» - درست یا غلط همین پیوند میان رئیس و مرئوس در یک اداره باعث شده است از دید کسانی که از بیرون به این رابطه نهچندان افلاطونی نگاه میکنند، کارمندان همیشه مستعد نوع خاصی از رفتار باشند که در افواه عموم از آن به بادمجاندورقابچینی یاد میشود. البته که در این بین حتماً شخصیت رئیس و کارمند هم در کمیت و کیفیت این شکل از رابطه موثر است. معمولا محبوبترین کارمندان میان همکارانشان و تا حد زیادی میان اربابرجوع آنهایی هستند که کمتر لیلی به لالای مافوقشان میگذارند و محبوبترین رئیسان هم، لااقل در ظاهر، آنهایی هستند که سلسله مراتب اداری را بر اساس چیزی غیر از این شکل رابطه میچینند. بههرحال این تصور از شکل رابطه رئیس و کارمند دستمایه یک دو جین از خندهدارترین داستانهای تاریخ شده است. یکی از اغراقشدهترین نمونهها داستان کوتاهی از چخوف است که در آن یک کارمند در حین تماشای یک تئاتر به عطسه میافتد و باعث خیس شدن سر طاس یک ژنرال (با رتبه بالاتر اداری) در ردیف جلو میشود. از همان لحظه به بعد زندگی کارمند در تلاش برای معذرتخواهی از ژنرال خلاصه میشود. ژنرال که ظاهرا قضیه را زیاد جدی نگرفته و اصلا عطسه را از یاد برده است، بهخاطر خسته شدن از معذرتخواهی مکرر کارمند او را از دفترش بیرون میکند و کارمند بالافاصله بعد از بازگشت به خانه از اندوه میمیرد. از اندوه به اندازه کافی معذرتخواهی نکردن!
- کارمندان همزمان که اصلیترین مجریان روال بروکراسی اداریاند، اولین قربانیان آن نیز هستند. یک کارمند معمولا گذشته از تفاوتهای جزئی ناشی از ارتقای اندک و تدریجی رتبه در طول دوره خدمت در تمام عمر به کاری بهغایت یکنواخت مشغول است. ساعات کاری تکراری، تعطیلیهای تکراری، کار یکسان و ملالآور بدون کمترین نیاز به خلاقیت، درایت یا فردیت و قرار گرفتن در چرخهای از تکرارهای بیامان معمولا کارمندان را به دامن نوعی بیهودگی میکشاند.
در اغلب تراژدیهای کارمندی دنیای هنر همین بیهودگی و رنج ناشی از ملال است که به تصویر کشیده شده است. آقای ادباری «حقایق درباره لیلا دختر ادریس» بهرام بیضایی احساس میکند با درست کردن کار شناسنامه لیلا و به تایید رساندن هویت رسمی او در اداره ثبت احوال میتواند به سالهای خدمتش که به انتها رسیدهاند، اعاده حیثیت کند و به حکم بازنشستگیای که برای او به معنای یک هیچ بزرگ است، معنایی بدهد. آقای شکوهی «آمیزقلمدون» اکبر رادی گلی را در باغچه پرورش میدهد تا با هدیه دادن آن به همسرش به دوران ۴۰ ساله کارمندیاش روحی ببخشد، اما ملال چنان در زندگی آنها رسوب کرده که یک ناکامی حزنانگیز و یک مرگ همدلیبرانگیز تمام چیزی است که عاید او میشود. بااینحال احتمالا کسی که بیش از همه توانست فرم مناسبی برای توصیف کار کارمندان پیدا کند، بهرام صادقی بود. «دوستان آقای آتشکان عادت کردهاند که آقای آتشکان را در ساعات اداری همیشه مشغول و گرفتار ببینند. پای لختش را بیرون میآورد و به آن که دیگر قلمبه سلمبه شده و از میخچه و زگیل پوشیده است، وازلین میمالد. گاهی هم یک جعبه پودر تالک را روی آن خالی میکند و فضای اتاق را ناگهان غباری سفید میپوشاند و آقای محسنی که حساسیت دارد، به عطسه میافتد. آقای آتشکان دستمالش را در هوا تکان میدهد، ولی برای آقای محسنی دیگر دیر شده است. آن وقت همه شروع میکنند به شمردن عطسههای آقای محسنی… - فراموش نکنید که یک تعریف از کار کارمندی این است: «هر کاری که ویژگیهای بالا را داشته باشد.» اگر بدون آنکه از مواهب قدرت بهرهمند شوید، از آن ستایش میکنید، برای پیشرفت شغلی ابزاری بهتر از ستایش رؤسایتان نمیشناسید، مشغول یک کار روتین در ساعات معین هستید و هیچ همدلی نسبت به کارتان احساس نمیکنید و در پایان ساعات کار روزانه احساس بطالت میکنید. شما حتما یک کارمند هستید؛ حتی اگر عنوان شغلیتان چیز دیگری، مثلا روزنامهنگار، باشد… یا شاید اینطور بهتر باشد: «شما کارمند هستید، «مخصوصا» اگر عنوان شغلیتان روزنامهنگار باشد.»
Ebrahim Ghorbanpour