درباره گئورگه گروس، برای زادروز و سالمرگش
ناصر اردلان
سالهای پس از جنگ جهانی اول برای اروپاییان، سالهای تنش مدام بود؛ تمدن مدرن اروپایی که برای مدتها به نظر بینهایت پایدار و آرام میرسید، بعد از جنگ آن اعتمادبهنفس همیشگی را از دست داده بود. در مجاورت اروپا، غول بیشاخ و دمی که اولین بار در جنگ جهانی اول اهمیت وجودش را به اروپا ثابت کرده بود، حالا با نامی درآمیخته بود که برای اروپاییان مصداق دقیق خوف و رجا بود: سوسیالیسم. سوسیالیسم، شاید نه به معنای رایج میان بلشویکهای شوروی، اما نقطه محوری بحث در بیشتر محافل روشنفکری بود.
عینیت نو (نیو ابژکتیویتی) ترجمان تصویری همان چیزی بود که برتولت برشت در تئاتر آن را به نام تئاتر اپیک ترویج میکرد و مبنای اصلی آن دور شدن هر چه بیشتر از ایدهآلیسم و ذهنیگرایی هنر رایج در اروپای کلاسیک و رمانتیک و بازگشت کامل به عینیت بود. اما درست همانطور که برشت برای بازگشتن دقیق به عینیت رئالیسم تصنعی تئاتر مجلسی را کنار گذاشته بود، هنرمندان عینیت نو هم تصمیم گرفتند تا قوانین شناختهشده سهبعدنمایی، سایهروشن و واقعنمایی را کنار بگذارند.
گئورگه گروس، نقاش و عکاس آلمانی یکی از هنرمندان پیشگامی بود که به این شیوه گرایش پیدا کرد. عرصه عینیت نو برای همه هنرمندان این مکتب عرصهای تجربهنشده و نو بود که هر کس میتوانست به سبک خودش آن را از آن خود کند. چهرهها و اندام دفرمهشده همراه با تصاویری شلوغ و انفجارگونه از اروپا بخش عمدهای از آثار او را تشکیل میدهد. چهرههای انسانی گروس با ظاهرهای قالبگیریشده گرد شاخصه سبکی او در میان هنرمندان عینیت نو بود. گروس آثار خود را درست در فاصله میان انسانی سادهشده و اجتماعی به مرحله انفجار رسیده بنا میکرد. دنیایی که بعدتر با ظهور فاشیسم نشان داد تا چه اندازه میتواند خطرناک باشد. گروس و دوستانش پیامبرانی بودند که مدتها پیش از سیاستمداران صدای پای هولانگیز فاشیسم را شنیده بودند.
شماره ۷۱۳