این نوبت: ازدواج
ابراهیم قربان پور
خوشبختانه در طول سالیان اخیر، با تغییر نگرش اجتماعی در ایران به مسئله ازدواج، دورههای آموزش پیش از ازدواج هم زیرورو شدهاند و از توصیه چند قرص یا نمایش دادن چند وسیله فراتر رفتهاند. یکی از مفیدترین بخشهای حال حاضر دورههای آموزشی پیش از ازدواج مشاوره اجباری پیش از ازدواج است. مشاوری که سعی داشت هشت پسر حاضر در دوره را ظرف ۲۲ دقیقه برای زندگی مشترک آماده کند، با فراست خاصی تذکر داد که هنگام ازدواج هر یک از زوجین باید بپذیرند که لازم است در زندگی قبلیشان تغییراتی اعمال کنند.
«ممکنه شما عادات زشتی داشته باشید که در دوران تجرد یک نفری با خودتون انجام بدید و خیلی هم ناپسند نباشند. اما حق ندارید اونها را با خودتان به دوران تأهل بیارید.
(خنده هوشمندانه حضار)
ها! ها! نه، منظورم اون کاری نیست که توی ذهنتونه شیطونها. کارهای دیگه منظورمه. البته اونها هم برای زندگی متاهلی مثل همونی که تو ذهنتونه…
(خنده هوشمندانه حضار)
… خطرناکاند. مثلا کتاب خوندن.»
وقتی برای همسرم تعریف کردم که مشاور چه آدم بیربطی بود، گفت: «واقعا برای این تفکر کلیشهای یه دکتر این مملکت متأسفم.» بعد همینطور که داشتیم سرهایمان را به نشانه تأسف تکان میدادیم، اضافه کرد: «میگم کمدمون رو بذاریم جای کتابخونهت؟»
متأسفانه برخلاف تصور عامه مردم بحران مکان محدود به هیچ دورهای از زندگی یک جوان ایرانی نیست. با توجه به افزایش بهای مسکن، یکی از اصلیترین مشکلات زوجهای جوان همین بحران است. سابق بر این در یک خانه ۳۰۰ متری وجود یا عدم وجود چند جلد کتاب نمیتوانست نقش سرنوشتسازی داشته باشد، اما امروزه در یک خانه ۴۰ متری وجود هر یک عدد کتاب به منزله تنگ شدن جا برای یکی از اقلام ضروری زندگی مثل تخممرغپز، سوپساز، هواپز یا «بشقابی که گیتی جون آورده، اگه نذاریم جلوی چشم ناراحت میشه» است. به همین دلیل یکی از اولین چیزهایی که به محض انتخاب محل زندگی باید در مورد آن به توافق رسید، جایی برای کتابهای بازمانده از عصر تجرد است. خوشبختانه اگر همسری که انتخاب کردهاید، از نظر فکر و سلیقه به شما نزدیک باشد، لازم نیست نگران کتابهایتان باشید. همسر شما هم درست مثل خود شما آنها را دوست خواهد داشت و جایی برایشان پیدا خواهد کرد. مثلا همسر خود من با خوشرویی تمام حاضر شد یکی از بهترین نقاط خانه را به کتابهای من اختصاص دهد. زیر تخت، توی کارتنها. من به اشتباه خیال میکردم این نشانه بیمهری او به کتابهاست، اما برایم توضیح داد که شماری از عزیزترین اجزای جهیزیهاش هم کنار کتابهای من زیر تخت استراحت خواهند کرد. «پتوهایی که برای پاتختی آوردند، این ساعت دیواریه که جا نداریم بزنیمش. تازه این گلدونه رو هم میذارم همونجا. عمه بلقیس آورده، مامان ببینه حرص میخوره.»
البته ممکن است با کمی اصرار بتوانید چند تایی از کتابها را که به آن احتیاج مبرم یا علاقه شدید دارید، در روشنایی نگه دارید، اما حداقل حقوق همسر شما این است که وقتشناس باشید و اجازه ندهید این لطف موجب بروز دردسر شود. دفعه اولی که عموی همسرم قصد داشت برای دیدنی به خانه برادرزادهاش بیاید، همسرم با عصبانیت گفت: «واقعا که! عمو نیم ساعت دیگه میاد، تو هنوز این کتابها رو قایم نکردی.» وقتی متوجه شد متوجه منظورش نشدهام، گفت: «بابا به خدا این عمو ناصر دهنش لقه. میره همه جا میگه آبرومون رو میبره.»
البته که بیانصافی محض است که وانمود کنیم همسران ما قدردان کتابهایمان نیستند. با اینکه همسر من چندان دوست نداشت جلوی اقوامش کتابهای من را نشان دهد، در روز جهازچینی چندین بار بهزحمت از زیر تخت کتابها را بیرون کشید و بین کتابها دنبال کتابی که مناسب احوال باشد، گشت. متاسفانه کتابهای من چندان در این زمینه همکاری نکردند. دستآخر با عصبانیت همینطور که داشت صفحات اولیه یکی از کتابها را میکند، گفت: «۱۰ تا کارتن کتاب داری، یکیش قطرش مناسب نیست من بذارم زیر پایه این یخچال، کجیش رو بگیرم.»