درباره آینده مبهم خبررسانی اصیل
مریم عربی
«امیدواریم با تلفنهای همراه نفرتانگیزتان خوش باشید.» این آخرین تیتر روزنامه آمریکایی اکسپرس است؛ روزنامهای متعلق به موسسه واشنگتنپست که با این لحن عصبانی، از انتشار آخرین شماره خود خبر داده. روزنامهها و نشریات یکییکی تعطیل میشوند و همه تقصیر را به گردن تلفنهای همراه و شبکههای اجتماعی میاندازند. اما مقصر واقعی کیست؟
سریع و خشن
حوالی سالهای ۱۸۸۰ بسیاری از روزنامهها پسوند «تلگرام» را برای خودشان انتخاب میکردند تا نشان دهند مثل تلگراف سریع هستند و در چشمبرهمزدنی اخبار را به اطلاع خوانندهها میرسانند. بعد از آن واژه «دیلی» هم اضافه شد تا به خبررسانی سریع روزانه اشاره داشته باشد. روزنامهها بهدردبخور، ثابتقدم، تند و تیز و البته پر از شایعه بودند و آدمهای بااستعدادی را به حوزه ادبیات معرفی میکردند. روند روبهرشد روزنامهنگاری اما بهتدریج متوقف شد و در فاصله سالهای ۱۹۷۰ تا ۲۰۱۶، حدود ۵۰۰ روزنامه آمریکایی به کار خود خاتمه دادند. باقی روزنامهها هم یا سایزشان را کوچک و تعداد صفحاتشان را کم کردند، یا از انتشار نسخه چاپی دست کشیدند، اما باز هم کافی نبود.
بیشترین کاهش تعداد روزنامههای آمریکایی در دهههای اول قرن بیستم اتفاق افتاد. در این دوران تعداد روزنامهها به میزان قابل توجهی کم شد و در آن زمان ۱۱۰۳ شهر در آمریکا فقط یک روزنامه داشتند. در این دوران درآمد روزنامههای فعال به صورت موقت تا حدی بالا رفت، ولی فقط به خاطر اینکه تعداد روزنامهها کم شده بود و روزنامهخوانها حق انتخاب چندانی نداشتند.
حالا نابودی روزنامهها خبر تازهای نیست و کسی هم برای روزنامههای مرده دلتنگ نمیشود. بین ژانویه ۲۰۱۷ تا آوریل ۲۰۱۸ یکسوم روزنامههای مهم آمریکایی به کارشان خاتمه دادهاند. این مسئله فقط مربوط به نشریات کاغذی نیست و حتی یکچهارم سایتهای خبری آمریکایی هم تعطیل شدهاند. هافینگتونپست سالهاست که به بیشتر نویسندگانش حقالتحریر پرداخت نمیکند و با وجود دهها میلیون دلار پولی که از راه تبلیغات به دست میآورد، همچنان نتواسته به سودآوری برسد.
تجارت حقیقت
آلن رزبریجر که ۲۰ سال سردبیر گاردین بوده، در کتاب «خبر داغ: بازسازی ژورنالیسم و دلایل اهمیتش در دوران کنونی» میگوید: «برای اولین بار در تاریخ مدرن، نشستهایم و نظاره میکنیم که جوامع مدرن چطور بدون اخبار موثق به حیات خود ادامه میدهند.» جیم آبرامسون، دبیر اجرایی پیشین نیویورکتایمز، در کتاب «تجارت حقیقت: کسبوکار خبررسانی و جنگ بر سر واقعیت» مینویسد: «جاهای زیادی باقی نمانده که باکیفیت خبررسانی کند یا حتی اصلا دغدغه این کار را داشته باشد.» رزبریجر و آبرامسون مثل بیشتر روزنامهنگاران و نویسندگانی که با نشریات بزرگ همکاری کردهاند و درباره بحران خبررسانی و ژورنالیسم نوشتهاند، به نهادهای خبری بینالمللی یا حداقل ملی اعتقاد دارند و بر این باورند که خبررسانی محلی دیگر منسوخ شده.
در سالهای اخیر، بسیاری از رسانههای بزرگ دنیا با هم ادغام شدهاند. این ادغام فقط خاص روزنامهها نیست و شبکههای تلویزیونی و رادیویی را هم در بر میگیرد. این روشی است که فعالان این حوزه به کار میگیرند تا بهروزتر و قدرتمندتر باشند و مخاطبان را با خودشان همراه نگه دارند. این ادغام از نظر کسبوکاری خوب است و از نظر ژورنالیسم و خبررسانی، بد. هر چه شرکتهای رسانهای بزرگتر میشوند و به بلعیدن شرکتهای رسانهای کوچکتر تمایل پیدا میکنند، رقابت را تضعیف و محافظهکاریها را بیشتر میکنند. اینجاست که رسانههای معتبر کم میآورند و رقابت را به شبکههای اجتماعی واگذار میکنند.
یکهتازی اخبار جعلی
بعد از ظهور شبکههای اجتماعی، موج تازهای از خرید و فروشهای رسانهای آغاز شد که از سوی مدیرانی هدایت میشد که نه به دنبال نشریات بهتر، بلکه در پی سود بیشتر بودند. اوضاع به شکلی پیش رفت که در سال ۲۰۰۰ فقط ۳۵۰ روزنامه از مجموع روزنامههای منتشرشده در آمریکا مستقل بودند. این روند در اغلب کشورهای دنیا هم اتفاق افتاد و زمینهساز سقوط نشریات شد؛ نشریاتی که با کارمندانی حقوقبگیر و شبیه به ربات، فقط به دنبال حفظ منافع سرمایهگذاران و حامیانشان هستند.
زمانی مطبوعات پارتیزانی اداره میشد و خوانندگان نشریات رأیدهندگانی بودند که اخبار باید آنها را متقاعد میکرد. ولی با ظهور تبلیغات و اتکای درآمد نشریات به شرکتها، نشریات خودشان به کسبوکار تبدیل شدند و خوانندگان به مصرفکننده. روزنامهخوانها نمیدانستند واقعیت را میخوانند یا پروپاگاندا را. مسئله اینجاست که چیزی که زمانی یک حرفه محسوب میشد، حالا یک کسبوکار شده و همین آینده روزنامهنگاری را به خطر انداخته است.
در دو دهه گذشته، شکل پوشش، گزارش، نگارش و سردبیری اخبار به شکلی تغییر کرده که زمینه را برای یکهتازی اخبار جعلی فراهم کرده است. فضای روزنامهنگاری از روزنامهنگارهای باهوش و باشهامت و خلاق خالی نشده، ولی بااینحال روزنامهنگاری هیبت آدم معتاد لاغر و ناتوانی را به خود گرفته که جیبهایش خالی است. حالا خبررسانی خیلی سریعتر از قبل اتفاق میافتد، و جانبدارانهتر و تند و تیزتر و خشمگینتر. رسانهها به دنبال سرعت عمل در گزارشگری هستند و اخبار فوریشان را هم از منابعی میگیرند که از سوی شرکتهای بزرگ و گروههای سیاسی کنترل میشود. مخاطبان رسانهها هم به لطف شبکههای اجتماعی در فضای خبری حرفهایتر شدهاند و به دنبال اخبار و گزارشهای داغی هستند که آنقدر تکاندهنده باشد که یک جنگ را خاتمه دهد، یا نتیجه یک انتخابات را عوض کند؛ چیزی شبیه ماجرای واترگیت. ولی فقط شرکتهای صاحب پول و قدرت این توانایی را دارند که چنین دامنه اثرگذاریای داشته باشند. در چنین فضایی، رسانههای مستقل هر چقدر که فریاد بزنند، صدایشان به جایی نمیرسد.
جدال نابرابر
درحالیکه رسانهها در مشکلات اقتصادی و چالشهای دستوپاگیر سیاسی دستوپا میزنند، شبکههای اجتماعی هر لحظه متناسب با نیازهای مخاطبانشان بهروز میشوند. مصداق بارز این قضیه فیسبوک است که این ایده را عملیاتی کرد که مردم فقط باید چیزهایی را ببینند که دلشان میخواهد ببینند. زوکربرگ در سال ۲۰۱۴ هدف فیسبوک را اینطور تشریح کرد: «میخواهیم به ازای هر نفر در دنیا، یک روزنامه شخصیسازیشده بینقص داشته باشیم.» شرکتی بزرگ با بودجهای هنگفت، الگوریتمی را طراحی کرد که اخبار و تبلیغات را بر مبنای علایق کاربر به او نشان بدهد. در چنین شرایطی روزنامههای چاپی و رسانههای سنتی دیگر چه حرفی برای گفتن داشتند؟
ولی اوضاع بر وفق مراد زوکربرگ نماند. برملا شدن ماجرای کوتاهی فیسبوک در حفظ اطلاعات شخصی کاربرانش که به پیروزی دونالد ترامپ در انتخابات منجر شد، موضوع اخبار جعلی را بیشتر از همیشه بر سر زبانها انداخت. فیسبوک اطلاعات غلطی را درباره دو نامزد انتخاباتی منتشر کرده بود که نظر کاربران شبکههای اجتماعی را نسبت به هیلاری کلینتون عوض کرد. البته زوکربرگ هیچوقت این اتهام را نپذیرفته و ادعا میکند مردم آمریکا به اراده خودشان به ترامپ رأی دادهاند.
موثق، اما کاربرپسند
ظهور شبکههای اجتماعی به معنای رایگان شدن اطلاعات ناموثق و گیجکننده و گران شدن اطلاعات موثق و خوب است. اطلاعات موثق حالا فقط در اختیار گروه کوچکی از افراد جوامع قرار میگیرد و این اطلاعات به شکلی روزافزون توان رقابتیشان را برای کنار زدن اخبار بد از دست میدهند. رزبریجر در توصیف این وضعیت میگوید: «نسل ما با چالش بازنگری تقریبا همه چیزهایی روبهروست که قرنها در جوامع، بیچونوچرا درباره روزنامهنگاری پذیرفته شده.»
گاردین برای رویارویی با این چالش، طرح عضویت داوطلبانه در وبسایتش را اجرا کرده و از کاربران خواسته اگر به روزنامهنگاری اصیل اهمیت میدهند، از این رسانه حمایت مالی کنند. مدیران گاردین در تلاشاند با حمایت مخاطبانشان، وابستگی این رسانه به درآمد حاصل از آگهی و درنتیجه وابستگی به شرکتهای بزرگ را کم کنند تا بتوانند جایگاه روزنامهنگاری و خبررسانی حرفهای را پس بگیرند. کمکهای مخاطبان گاردین باعث شده وبسایت این نشریه همچنان به صورت رایگان در اختیار کاربران قرار بگیرد. علاوه بر این، گاردین توانسته با اتکا به روزنامهنگاری تحقیقی، داستانهایی مثل شنود مکالمههای تلفنی در نشریات وابسته به مرداک و ماجرای ادوارد اسنودن را بر سر زبانها بیندازد و دنیا را با اخبار غافلگیرکننده و کاربرپسند، اما حرفهای و موثق، تکان دهد.
عدو شود سبب خیر اگر خدا خواهد؟
ورود ژورنالیسم به دوره جدیدی که آن را دوره ترامپی و عصر حاکمیت اخبار جعلی نامگذاری کردهاند، باعث شده بسیاری از سازمانهای خبری در سراسر دنیا حالا خدماتشان را به عنوان راه چاره مقابله با ترامپیسم و اخبار جعلی معرفی کنند. این روش با جذب افراد دغدغهمند و حامی روزنامهنگاری واقعی، به افزایش تعداد مخاطبان برخی از رسانههای بزرگ منجر شده است. نشریه فوربز مقالهای منتشر کرده با عنوان «چطور دونالد ترامپ ژورنالیسم را نجات میدهد» و از ترامپ به عنوان بهانه و ابزاری نام برده که جرقه مقابله با روزنامهنگاری جعلی و حمایت از ژورنالیسم اصیل را روشن کرده است. حالا سازمانهای خبری جدید و قدیمی به دنبال پروژههای تحقیقاتی بزرگی هستند که دسیسههای رسانهای سالهای گذشته را برملا کند.
شاید جمله مشهور آنچه تو را نکشد، قویترت میکند، حالا درباره رسانهها صدق کند. هرچه ترامپ و چهرههایی شبیه ترامپ بیشتر به ژورنالیسم اصیل حمله کنند، مطبوعات ریشهدار قویتر میشوند. ولی با وجود سرویسهایی مثل نیوزفید فیسبوک و سایر سیستمهای اتوماسیون خبررسانی، راه سختی پیش روی رسانههاست. آیا سردبیرها در اتاق خبرشان مینشینند و کل اخبار دنیا را رصد میکنند و تصمیم میگیرند کدام خبر را برجسته کنند؟ یا به توییتهای ترامپ و امثال ترامپ نگاه میاندازند و اجازه میدهند آنها برایشان خط مشی تعیین کنند؟ بعضی وقتها هم هست که آنچه تو را نمیکشد، قویترت نمیکند. هرچه رسانهها برخورد خصمانهتری را نسبت به جاعلان خبر در پیش بگیرند، فالوئرهای امثال ترامپ هم وفادارتر میشوند. روزنامهها هر چه بیشتر به دنبال خواننده باشند، بیشتر به فضای سیاست شبیه خواهند شد. مشکل واضح و روشن است، ولی راهحل نه. خبررسانی خوب گران تمام میشود، اما خوانندهها حاضر نیستند بابتش پولی پرداخت کنند. شاید مرگ یک رسانه هم شبیه سایر مرگها باشد. وقتش که برسد، فقط تماشا میکنی و هیچ کاری از دستت برنمیآید. فقط تماشا میکنی و مدارا.