نمیدونم چرا همه کمپینا خیرخواهانهان. ینی آدم بدا کمپین راه نمیندازن؟ بلد نیستن؟
رضا حیدری نسب
چه شد که به ناگاه کلمه «کمپین» وارد ادبیات سیاسی ما شد؟ چه شد که مردم پس از کشف شبکههای اجتماعی ناگاه به این مهم -که اشکال تبلیغاتی و سیاسیاش سابقهای صدساله دارد- پی بردند. جز این است که تحقق فعل کمپین برای ما تنها در فرمت مجازیاش ممکن و متصور است؟ جز این است که کمپین راه بنداز و خیرش را ببر؟ مهم نیس.
تو نیکی میکن و کمپین راه انداز
کبوتر با کبوتر باز با باز؟
«مهم اینه که لااقل بساط شهرزاد ۲ جمع شد:» این کمپینی بود که به یهجا رسید. به جای خوبی هم رسید. بساط بخور بخور قانونی یه سری (فعلا) جمع شد.
این از ادای احترام ما به اون دسته از خوبا که هرکاری کنن، بد درنمیاد.
اما بریم سر مسئله اصلی که دست به کمپین بودن یکسری از فرط بیکاری و فرهنگساز بودنه. نشد یه زمزمهای یهجا بشه سریع پشت بندش هفت هشتا کمپین جدی و بانمک و غیره و ذالک از پشتش در نیاد. شما الان بردار کلمه «استقامت» رو ۴۰۰ بار پشت سر هم تکرار کن. هیچی از استقامتش نمیمونه. میسابه. بیمعنی میشه. استقامت با اون عظمتش دووم نمیاره، بعد شما انتظار داری کمپین سوسول خارجی دووم بیاره؟ زکی. فقط سر قضیه پلاسکو ۲۰ تا کمپین به چشم دیدم خدا شاهده. با تعداد اعضای کمتر از انگشتان دست و پا. نمیدونم چرا همه کمپینا هم خیرخواهانه هستن. ینی آدم بدا کمپین راه نمیندازن؟ بلد نیستن؟ مثلا کمپین «دفاع از گوشتخواری» یا «موشها را بکشید» و یا «ما خواستار ظلم به یتیمان رباط کریم هستیم». از دم همه این کمپینا خوراک جلوه زیبای بصری در شبکههای اجتماعی شدن. الان شبکههای اجتماعی -که جایگزین بیرمق عرصههای سیاستورزی این روزها شدن- منتظر کوچکترین رویداد هستن تا موج ری اکشنیش رو محکمتر بهصورت واقعه و خودشون بکوبن. الان نزدیک عیدیم. زمزمههای «کمپین کمپین» از ماه قبل بهصورت fade in شنیده میشد. از نخریدن ماهی و کاشتن سبزه ارگانیک و هویج به جای شیوید تا رفتن به اهواز برای تعطیلات و در اقدامی کوبنده و ناهماهنگ کمپین ماندن در تهران برای تعطیلات:)) خدای من. باورکردنی نیست. وقتی کمی دقت میکنید، متوجه میشوید تمام این کمپینها صادره از تهران میباشند و صد البته واضح است که شیوع بیش از اندازه فضاهای مجازی از دلایل مهم آن است. دلایل دیگر آن اگر به محضرشان برنخورد، احساس تعیینکننده بودن مفرط و احساس حضور در مقام «بخشایش» است.
بگذریم. ما میخواستیم به شلختگی و ابتذال این سندروم بپردازیم.
عزیز من یکم هماهنگ باش خب. نیت همتون خیره قبول. دل همتون پاکه قبول. دلواپسین قبول. فرهنگ آپارتماننشینی و شهرنشینی و کشورنشینی رو بلدین، بازم قبول. نگران حال کارتنخوابها و گربههای واکسننزده بهطور همزمان هستید، قبول. اما جان من اول از همه هماهنگ باشین کمپیناتون خط رو خط نشه. دوم اینکه بعد از عشق و حال کافی و وافی با کمپین مذکور پوست آن را در طبیعت جا نگذارید و لااقل کمی هم بعد از گذشتن از ساعات اوج شوق و ذوق کمپین آن را ادامه دهید یه وقت غریبه رد شد نگن اینا کمپیناشون پلاستیکیه داستان داره فلانه.
یه نکته دیگه هم اینکه عزیز من بالاغیرتا روی تمام لایههای کمپینت یه فکری بکن. الان همه تهران عید پاشن برن اهواز که چی؟ خرید کنن؟ و با خرید بیسابقه خود پول به جیب مردم بیچاره بریزن؟ یتیمنوازی میکنی؟ اونم با خرید؟ با سفر؟ آفتاب لب بومه؟ این شد الان اکت سیاسی اجتماعیت؟ تبدیل تهدید به باباکرم؟ الان اگه به جای اهواز توی زابل قضیه ریزگرد پیش میومد، این پیشنهاد رو میدادی؟ عمرا داداش من. چرا یه کمپین راه میندازی خودتو لو میدی؟ این کارا آخر عاقبت نداره، بشین گیزمیز و توییتر فارسیتو مطالعه کن. تا بلکه سرانه مطالعه رو یکم جابهجا کنی.
یا مثلا کمپین دیدم اون روز نوشته بود ماهی قرمز نخرید، جاش از سیب توی تنگ استفاده کنین! تز داد. حالا سال بعدش برای دفاع از ماهی قرمزفروشان و ظلمی که به این عزیزان توسط اون عزیزان شده، کمپین راه میندازن به اسم «هر ایرانی یک ماهی قرمز». یا مثلا «ما هلاک ماهی قرمزیم» یا «عمو ماهیفروش. بله. ماهی گل داره. بله. درد دل داره. باشه». الان اینه اوضاع. جر میدن آدم رو از فکاهی پنهان در اعمال و افعالشون:)
خو الان میتونین بگین به تو چه. منم میگم به خودت چه. دلم میخواد کمپیناتون رو مسخره کنم بخندیم. بیا الان علیه توهینآمیز بودن من خواستار سانسور کردن من باش، ببینم دلت خنک میشه؟ برو اصن قهر کن درم ببند. والا. شما اگه خیلی اکتیویست باشی، ککتم نمیگزه، میری اکتتو میکنی.
الغرض به جای راه انداختن این همه کمپین میتونین نفری یک درخت بکارید و با پیوستن به کمپین «کمپین نکار درخت بکار» از همین الان ایران را بهزودی تبدیل به جنگلی کنید که ایشالا سال بعد همه جاش جنگل باشه، برا تعطیلات مجبور نشیم همون شمالم بریم. بمونیم توی جنگل خودمون. بهبه.
و منالله توفیق.
شماره ۷۰۰