مراقب باشید در هیچ کانالی نیفتید، حتی چلچراغ
راستش را بخواهید، ماجرا از جایی شروع شد که فرنوش ارسخانی پرینت صفحهاش را گذاشت روی میز سردبیر و با صدایی که انگار از ته چاه به گوش میرسید، گفت: «به نظرتون این عکس برای گزارش تتلو بد نیست؟» اشارهاش به طرحی بود که مسعود رییسی از امیر مقصودلو کار کرده بود. صفحه هنوز در دستش بود و تتلو در لباس راهراه زندان و با دستبندی در دست مظلومانه به سردبیر نگاه میکرد. از لحظهای که ارسخانی تتلو را سر و ته شده روی میز گذاشت و در افق محو شد، تا روزی که این دو صفحه نحیف تبدیل به پروندهای قطور در شماره بعد شد و روی کیوسک رفت، حدود ۱۰ روز گذشت. ۱۰ روزی که نیمی از آن به بحث و جدل بر سر رفتن یا نرفتن تتلو روی جلد گذشت و نیمی دیگر به مرور تمرینات تدافعی برای مقابله با حملات احتمالی!
نیمه اول
شاید اگر فرنوش ارسخانی میدانست آن دو صفحه چه قطببندی جدیدی میان اعضای تحریریه چلچراغ ایجاد میکند، هیچوقت سرخود و بدون هماهنگی سراغ این سوژه نمیرفت. آن روز گذشت و آن دو صفحه به جای رفتن به چاپخانه و حضور حداقلی در شماره ۶۷۶ سر از جلسه سوژه شماره ۶۷۷ درآورد تا تبدیل به جلد و پروندهای مفصل شود. از همان آغاز جلسه نگرانیها درباره واکنش تتلیتیها نسبت به این موضوع در چهره تکتک افراد حاضر در جلسه تحریریه نمایان بود. این نگرانی در بخشی از تحریریه به سردمداری امیر هاتفینیا از چشمها به زبان منتقل شد و نتیجه این انتقال، ساعتها تلاش کلامی برای از دستور کار خارج شدن این پرونده بود. در مقابل اما بخش بزرگی از تحریریه (نه فقط بهخاطر حضور ابراهیم قربانپور) معتقد بودند با رعایت اصل بیطرفی میتوان به همه ابعاد پدیده تتلو پرداخت. این توجیه اما نهتنها گروه اول را قانع نکرد، بلکه موجب شد طولانیترین جلسه شورای دبیران چلچراغ با پراکندهترین خروجی ممکن به پایان برسد. (بیچاره سینا قلیچخانی) سهم گروه اجتماعی درنهایت با رضایت دبیرش گفتوگو با تتلیتیها شد (هاتفینیا فکر میکرد این کار تبعات کمتری براش داره!) و باقی ابعاد این پرونده بین گروههای دیگر تقسیم شد. این وسط فقط مریم عربی سهمی در این پروندهسازی نداشت تا عنوان «در حاشیه امنترین» گروه هفته تعلق بگیرد به او و گروه بینالملل. (آن هم فقط و فقط به این دلیل که تتلو تنها پدیدهایه که نمونه خارجی نداره!)
بین دو نیمه
اگر از ساعتها تلاش مسعود رییسی و آرش تنهایی برای راضی کردن کبوتر بغبغوکن به نشستن روی شانه تتلو بگذریم، نیمه اول با حساب صفر بر صفر به نفع طرفین (با اجازه از جواد خیابانی) به پایان رسید. فاصله میان ارسال فایل به چاپخانه (دوشنبه شب) تا زمان انتشار جلد در فضای مجازی (چهارشنبه شب) را دو گروه در آرامش نسبی به پایان رساندند؛ آرامشی که از نگاه تیم اول آرامش قبل از توفان بود. گروه دوم اما مثل همیشه خونسرد و متواضع به آینده فکر میکردند.
نیمه دوم
از همان لحظهای که مکرمه شوشتری جلد شماره جدید را روی تلگرام و اینستاگرام چلچراغ گذاشت، نیمه دوم شروع شد. امیر هاتفینیا لحظه به لحظه واکنش تتلیتیها در فضای مجازی را به صورت زنده گزارش میکرد:
– چی شد آخر؟ بنده خدا آزاد شد؟ اصلا چرا گرفته بودنش؟
– یکی از عواملتون (!) اومده دایرکت مصاحبه کرده با من.
– جلد خیلی بده. این چیه دیگه. چلم چل قدیم.
– Chera rapo tataloo ro be ham rabt midin ache?
– الان که رفته زندان دلم براش میسوزه.
– چرا آخه واسه گنده شدن همیشه از تتلو استفاده میکنید؟
– فک کنم دو سالی اون تو بمونه.
– تتلو رو شما رسانهها گندهاش کردید.
– شما از این موقعیت سوءاستفاده کردید. حمایت نکردید که.
و…
چشمان چلچراغیها تازه گرم خواب شده بود که آفتاب پنجشنبه طلوع کرد و نسخه کاغذی چلچراغ روی کیوسک رفت. حالا جنگی که هاتفینیا از آن دم میزد، به خیابان کشیده شده بود. «و ناگهان بغ بغو…» خیلی زود نزد تتلیتیها دست به دست شد و دو دستگی که پیش از این در تحریریه چلچراغ ایجاد شده بود، حالا در میان طرفداران امیر تتلو دیده میشد. برخی که کمتر علاقهای به مطالعه داشتند و ترجیح میدادند از روی عکسها و تیترها قضاوت کنند، شمشیرشان را از رو بستند و برخی دیگر که پرونده را خوانده بودند، نگاه دیگری داشتند. (حیف که اینجا خانواده نشسته!)
وقت اضافه
حالا دو هفته پس از توزیع شماره ۶۷۷، آرامش همیشگی به تحریریه چلچراغ بازگشته و دیگر کسی نگران حمله میلیونی ارتش تتلو به سرزمین چل نیست. غیر از امیر هاتفینیا که از آن روز به بعد در دفتر چلچراغ رویت نشده و بنابر شنیدهها تهران را به مقصد نامعلومی ترک کرده است.
۹۰
(از اون جایی که چیا فوادی حضور در برنامه ۹۰ رو به بودن توی چلچراغ ترجیح میده، اسم این بخش از چلخونه رو ۹۰ گذاشتیم تا بلکه این عضو همیشه غایب تحریریه به حضور توی چلچراغ ترغیب بشه.)
درست است که تب تتلو دیگر خوابیده، اما این دلیل نمیشود که شما همرنگ جماعت نشوید. همین حالا گوشیهای خود را بردارید (مگر دستتان نبود!) و تنها صفحه چلچراغ در اینستاگرام را به نشانی ۴۰CHERAGH فالو کنید تا از این به بعد از بحثهای داغ کاربران دنیای مجازی درباره جلدها و مطالب مجله خودتان عقب نمانید.
حتی میتوانید خودتان را در کانال چلچراغ بیندازید. چطور؟ اینطور: telegram.me/chelcheraghmag
(چیه؟ فکر کردین الان مثل عنوان بالای صفحه مینویسیم خودتون رو تو هیچ کانالی نندازید؟ اشتباه کردین. اون یه تله بود.)
تا یادمان نرفته این را هم بگوییم که از شماره بعد بحثهای شما درباره مطالب مجله را در همین صفحه منعکس میکنیم تا از این طریق باب (!) گفتوگو را با شما باز کنیم. (هرچقدر سعی کردیم به جای «باب» از معادل فارسی «در» استفاده کنیم، نشد. شما بگید؛ چطور میشه «در» گفتوگو رو باز کرد؟ اصلا مگه گفتوگو کنسروه که «در» داشته باشه!)
شماره ۶۷۹
تهیه نسخه الکترونیکی
سلام
من خیلی الان عصبانیم.چرا یه نشریه اونم مثل چلچراغ نباید در قسمت ارتباط با ما یه آدرس ایمیل داشته باشه؟!!!!!
بهر حال غرض از مزاحمت بنده داستان نویس هستم.آیا امکان چاپ داستان در چلچراغ هست؟اگه جوابتون آری هست شرایطش چطوره و طریقه ی ارسال رو لطفا برام ایمیل کنید.
با مهر خاطره محمدی
سلام . ممنون از یاداوریتون . داستان یا مطالبتون رو میتونید برای باشگاه کتاب بفرستید .هم کانال به ادرس @fahrenhet40book فعال هست و هم صفحه باشگاه در سایت و خود مجله.ایمیل باشگاه زیر مطالب مسابقه دابسمش هست ایمیل سایت رو هم در صفحه میگذاریم چشم