یک «از این کارها هم بلدی؟» با کیومرث پوراحمد و هوشنگ گلمکانی
سید مهدی احمدپناه
کوتاه است و درخشان. و هر چیزی در زیباترین حالت خود قرار دارد. اینها بخشی از تعریفهای مفهوم گلدن تایم هستند که در طول حیات یک شبانهروز تنها دو بار اتفاق میافتد؛ یکی همزمان با طلوع خورشید و دیگری در غروب. این روزها فیلمی با همین عنوان به کارگردانی پوریا کاکاوند در گروه هنر و تجربه اکران شده است. در بخشی از این فیلم دو هنرپیشه حضور دارند که کمتر آنها را در کسوت بازیگر دیدهایم. هوشنگ گلمکانی و کیومرث پوراحمد دو بازیگر این فیلم هستند که لحظات احساسی درخشانی را در کنار هم خلق کردهاند. آنچه خواهید خواند، چکیدهای است از گفتوگو با این دو بازیگر فیلم «گلدن تایم».
فکر میکنید جدا از سینما در زندگی شخصی افراد هم زمانی مثل گلدن تایم وجود دارد؟
کیومرث پوراحمد: میتواند وجود داشته باشد. گلدن تایم زمانی از زندگی افراد را شامل میشود که فرد در بهترین حالت و زمان درخشش خود قرار دارد. مثلا اصغر فرهادی با فیلم «جدایی نادر از سیمین» به گلدن تایم زندگیاش رسید.
در زندگی خود شما گلدن تایم چه زمانی بود؟
کیومرث پوراحمد: تصور میکنم زمان ساخت سریال «قصههای مجید» گلدن تایم زندگی من بود. در آن زمان من در زندگی شخصی با همسرم مهرانه آشنا شدم و این ماجرا بخشی از گلدن تایم زندگی من بوده و سریالی را ساختم که عمیقا دوستش داشتم. هرچند که در زمان ساخت متوجه این مسئله نبودم و مرحوم چشمآذر بارها به این مسئله تاکید داشتند و از همان زمان این اثر را فیلم ماندگاری میدانستند. بااینحال من در آن برهه زمانی متوجه این امر نبودم. با اینکه صدا و سیما سالها سریال «قصههای مجید» را پخش میکرد و جزو سریالهای پربازدید این نهاد بود، اما الان، پس از گذشت سالها، این مسئله سرسوزنی برای مدیران صدا و سیما اهمیتی ندارد و وقعی به این مسائل نمینهند و طرز برخوردشان به گونهای است که گویا با یک فیلمبردار خردهپا برخورد میکنند نه کارگردان سریال. اما خوشحالم که برخلاف «قصههای مجید» که مقطعی بود، گلدن تایمم در زندگی شخصی همچنان ادامه دارد.
هوشنگ گلمکانی: برای من گلدن تایم بیشتر غروب آفتاب را به یاد میآورد، چون کمتر اتفاق میافتد که در سحرگاه بیدار باشم و گلدن تایم صبحگاهی را ببینم. اما اگر در کل زندگیام دنبال گلدن تایم به مفهوم لحظه یا دورهای طلایی بگردم، تا سال گذشته اگر از من میپرسیدند بهترین روز زندگیات چه روزی است، میگفتم هشتم آذر ۷۶، روز صعود تیم ملی فوتبال ایران به جام جهانی فرانسه که در آن روز شاهد انفجار یک شادی اجتماعی بودیم که اتفاقی نادر و بیسابقه و خودجوش بود. اما سال گذشته اتفاقی برایم افتاد که گلدن تایم مرا تغییر داد. سگم یاگی به دلیلی نامعلوم دچار بیماری کمخونی شد و داشت از دست میرفت. دکترها پس از معالجاتی که به نظرشان میرسید، پرریسکترین گزینه را که تزریق خون بود، برای آخرین مرحله گذاشته بودند، چون ممکن بود خون را پس بزند و همه چیز تمام شود. اما درست در لحظهای که تصور میکردم هیچ امیدی نیست، او به زندگی برگشت، وگرنه معلوم نبود حالا من در چه وضعیتی بودم. آن لحظه در بیستم دی ۹۶ حالا گلدن تایم زندگی من است.
اگر این امکان برای شما وجود داشت که دوباره به دورهای از زمانهای طلایی زندگی برگردید و دوباره آن لحظات را درک کنید، شما کدام دوره زندگیتان را انتخاب میکردید؟
کیومرث پوراحمد: هیچ دورهای از زندگیام نبوده که حسرت بازگشت به آن را داشته باشم، اما یک حسرت بزرگ برایم وجود دارد. فردای روزی که دیپلمم را گرفتم، طبق رسم خانوادگیمان باید از خانواده جدا میشدم. لذا چمدانم را برداشتم و سوار بر اتوبوس به عشق سینما به تهران آمدم. لحظهای که به تهران رسیدم، پیش خود گفتم باید در سن ۴۰ سالگی به جایی در سینمای ایران رسیده باشم. دقیقا در ۴۰ سالگی با «قصههای مجید» به اوجی که میخواستم رسیدم، اما ای کاش سقف آرزوهایم را به اندازه سینمای ایران کوتاه نمیکردم، چراکه آن زمان تنها سینمای ملی به ذهنم میرسید. ولی حالا میبینم سینمای جهان عرصه بسیار بهتری برای ظهور و بروز دارد و در سینمای ایران با محدودیتهایی روبهرو هستیم که بسیار دستوپاگیر و نفرتانگیز هستند و آرزوی یک فیلمسازی بدون سانسور را برای فرد تبدیل به حسرت میکنند. ۲۰ سال است که پیگیر فیلمسازی در خارج از کشور هستم، آن هم به دلیل رهایی از همین سانسورها. البته شاید تا کنون سماجت کافی را به خرج ندادهام که به این آرزویم جامه عمل بپوشانم.
هوشنگ گلمکانی: من اگر بنا بود به گذشته بازگردم، به زمانهایی میرفتم که تصمیمات مهمی برای زندگیام گرفتم و برخی از تصمیماتم را تغییر میدادم.
با توجه به تمامی مشکلاتی که به آنها اشاره کردید، دوره طلایی و گلدن تایم سینمای ایران را چه زمانی میدانید؟
کیومرث پوراحمد: دوره طلایی سینمای ایران به نسبت گذشته، دورهای بود که آقای بهشتی و آقای سیفالله داد در سینمای ایران حضور داشتند.
هوشنگ گلمکانی: یکی سالهای ۴۸ تا ۵۳ که دوره رونق موج نوی سینمای ایران بود، یکی هم همین الان! با وجود نابهسامانیها و فساد اقتصادی و سانسوری که سینما را به سمت کاسبی برده، اما با ورود استعدادهای جوان به سینمای ایران، از نظر قابلیتهای فنی و هنری و نیروی فکری انسانی و ذوق و استعداد جوانها، سینمای ایران اکنون در اوج تاریخ خود قرار دارد؛ حتی اگر ظاهر قضایا چیز دیگری باشد و این استعدادها امکان کافی برای عرضه و خودنمایی نداشته باشند.
کیومرث پوراحمد: نیروهای تازهنفس بسیار بااستعدادی امروزه وارد سینمای ایران شدهاند که کارهای درخشان و بعضا اعجابآوری ارائه میدهند.
هوشنگ گلمکانی: اگر فیلمهای متوسط و حتی زیر متوسط امروز را ۵۰ سال پیش در سینمای ایران میساختند، حیرت میکردیم. اما امروزه سلیقه مخاطب سختگیرتر شده و از فیلمهای خوب هم انتقاد میکنند. این روزها بدترین فیلمهایمان را با بهترین فیلمهای دنیا مقایسه میکنند و به این نتیجه میرسند که چه سینمای افتضاحی داریم، در صورتی که این مقایسه منصفانهای نیست و اگر آثار یک سال سینمای ایران را فهرست کنیم، با هر سلیقهای آثار قابل توجهی مییابیم که آمار امیدبخشی است.
کیومرث پوراحمد: حتی در سینمای آمریکا هم از صدها فیلم که هر سال ساخته میشود، فقط از ۱۰ فیلم برتر میتوان نام برد.
برای رسیدن به این شخصیت عاشق در فیلم چه مراحلی را در ذهن خود دنبال کردید؟
هوشنگ گلمکانی: برای من بیشتر خود کیومرث اهمیت داشت و رفاقتی که از ۵۰ سال پیش شروع شد؛ حتی پیش از آنکه او را ببینم. من کیومرث را قبل از ورودش به سینما میشناختم. درست است که من در گرگان و سپس در مشهد بودم و کیومرث در اصفهان و نجفآباد بود، اما هر دو برای مجلات سینمایی نقدهای آماتوری میفرستادیم. میدان رقابت کوچکی در آن صفحات «نقد خوانندگان» بود و همه، نوشتههای یکدیگر را دنبال میکردیم. من همیشه پیگیر نقدهای کیومرث بودم و وقتی هم که وارد عرصه حرفهای مطبوعات و سپس سینما شد، موفقیتهای او را مثل موفقیتهای خودم تصور میکردم. من همزمان وارد مطبوعات شدم و وقتی او موفق شد، ذهنیتم این بود که: ما موفق شدیم!
سکانسی که شما در فیلم حضور دارید، حاوی اعتراف به یک عشق قدیمی است. فکر میکنید آن عشقهای عمیق و اصیل را که ما در فیلم شاهدش هستیم و نسل شما به نوعی آنها را به ما منتقل کردهاند، میتوان امروز، بین جوانان امروزی هم یافت؟
کیومرث پوراحمد: قطعا شکل و شمایل عشق طی ادوار عوض شده، اما نمیدانم عمق آن هم تغییر کرده است یا نه؟
هوشنگ گلمکانی: ما به آمار دقیقی در زمینه عشقهای واقعی و دروغین دسترسی نداریم که بگوییم امروزه عشق عمیق یافت میشود یا نه. و نمیتوان ادعا کرد که هیچ عشقی یافت نمیشود. اما تحت تاثیر شرایط روز، به نظر میرسد رابطههای انسانی و عاطفی (از جمله از نوع عاشقانهاش) هم حسابگرایانه شدهاند و هر شخص پیش خودش فکر میکند اگر این عشق را از دست بدهم، چه چیزی به دست میآورم و چه چیزی از دست میدهم و وقتی در معرض انتخاب قرار میگیر،د فکر میکند چه چیزی بیشتر به دست میآورد. مثل ازدواجهایی که قاعدتا باید نمود قانونی یک عشق باشد، ولی امروزه تبدیل به معادلات اقتصادی شده است.
بعد از این همه سال حضور در این عرصه، با این همه تجربه و سابقه، چه اتفاقی افتاد که تصمیم به همکاری و حضور در فیلم پوریا کاکاوند جوان در اولین فیلمش گرفتید؟
کیومرث پوراحمد: مهمترین عامل تاثیرگذار و دخیل در این تصمیم حضور هوشنگ گلمکانی در این فیلم و قبول این پیشنهاد از طرف او بود. این متفاوتترین تجربه من بود. خودم هیچوقت در فیلمهایم اینجوری کار نکردم. کمتر پیش میآمد که سر پروژهای دورخوانی فیلمنامه داشته باشم، اما برای همین اپیزود این فیلم ۱۵ جلسه روخوانی و تمرین داشتیم.
هوشنگ گلمکانی: آقای کاکاوند ابتدا پیشنهاد بازی در این دو نقش را به من و دوست و همکارم عباس یاری داد که عباس به دلیلی شخصی نپذیرفت و کاکاوند از میان گزینههایی که در ذهن داشت، به کیومرث پوراحمد رسید که خوشبختانه او پذیرفت. من این پیشنهاد را به خاطر جنبه تجربی و حتی ماجراجویانهاش پذیرفتم. این تجربهگری را دوست دارم. من در زندگی آدم آرامی بودهام. همیشه سرم را پایین میانداختم و از یک مسیر به سر کار میرفتم و به خانه برمیگشتم. اما حالا چند سال است به دوروبرم نگاه میکنم ببینم چه خبر است. در جوانی سنتیتر و کلاسیکتر بودم، اما بهتدریج با گذشت زمان به کسب تجربههای جدید و نوآوری علاقهمند شدم. سلیقه سینماییام نیز به همین شکل عوض شده. در سالهای اخیر مستندسازان زیادی برای فیلمهای مختلفی با من تماس میگیرند و برای فیلمهایشان تقاضای مصاحبه و همکاری میکنند که اگر کارشان را نشناسم، ابتدا میخواهم یکی از فیلمهایشان را بدهند تا ببینم و تصمیم بگیرم. کار آقای کاکاوند را از طریق چند فیلم کوتاهش و چند کار صحنهای او میشناختم و دوست داشتم. فیلمنامه و مضمون «گلدن تایم» را هم پسندیدم و در ادامه همان گرایش به تجربهگری، بازی در این اپیزود را پذیرفتم. مضمون کلی فیلم را به «لحظه حقیقت» تعبیر میکنم؛ لحظههایی که انسان در شرایطی سخت قرار میگیرد و باید تصمیم بگیرد که حالا چه کنم؟ این برایم یادآور سریال تماشایی «۲۴» است که در آن افراد بارها در «لحظه حقیقت» قرار میگیرند؛ لحظهای که باید تصمیمهای بسیار خطیر و حیاتی بگیرند. تفاوت در «گلدن تایم» این است که در اینجا افراد باید در لحظهای تصمیمهای عمیق احساسی بگیرند و دقیقا همان لحظه نقطه پایان اپیزود است.
فکر میکنید همانطور که شما به یک جوان اعتماد کردید، آیا در جامعه ما و خصوصا سینمای ما به جوانان مستعدی که تلاش میکنند خود را اثبات کنند، به اندازه کافی اعتماد میشود؟
هوشنگ گلمکانی: اگر منصفانه قضاوت کنیم، امکانات کمی هم در اختیار جوانان نیست. یک جوان بدون تجربه نباید توقع داشته باشد بدون هیچ تلاشی امکانات و بودجه در اختیارش قرار گیرد، چون تعداد جوانان علاقهمند زیاد و عرصه نمایش محدود است. آنها باید بتوانند توانایی خودشان را ثابت کنند و نشان دهند که کارشان لایق دریافت امکانات مورد نظرشان است تا بتوان به آنها اعتماد کرد. در هیچ جای دنیا بدون تلاش و زحمت امکانات در اختیار کسی قرار نمیگیرد. از طرفی حالا مانند گذشته با کمبود امکانات برای فیلمسازی مواجه نیستیم. با پیشرفت تکنولوژی خیلی راحتتر از گذشته میتوان پیشرفت کرد و استعداد خود را نشان داد، اما اینکه توقع داشته باشیم بدون هیچ زحمتی و بهسادگی منابع و امکانات در اختیارمان قرار گیرد، توقع اشتباهی است. به طور معمول، موقعیتها را باید به چنگ آورد، نه اینکه منتظر بمانیم آنها را با نخستین تقاضا و ادعا در اختیارمان قرار بدهند.
کیومرث پوراحمد: برای من حواشی کار چندان اهمیتی ندارد. بیشتر عمق و کیفیت مضمون کاری در اولویت اول قرار دارد. چه بسا همکاریهای بسیاری با جوانان تازهکاری داشتم که حتی بسیاری از کارهای آنها چندان مورد قبول نبوده است، اما اهمیتی به این مسائل ندادم، چراکه رویکرد کلی سناریو مورد پسندم بوده است.