شلاله احمدنژاد
من همیشه پس از خواندن دقیق کتابها به سراغ نسخه سینمایی آنها رفتهام، اما اینبار این چرخه معکوس شد!… بهطور اتفاقی فیلم زیبای «انجمن شاعران مرده» را دیدم و جذب فیلمنامه پرمحتوایش شدم. فهمیدم که فیلم اقتباسی از یک رمان به همین نام است و بنابراین به دنبال کتاب رفتم.
داستان از مراسم روز اول سال تحصیلی یک دبیرستان آغاز میشود. مراسمی رسمی و منضبط و خشک که کلیساوار برگزار میشود. مدیر دبیرستان از قدمت و گذشته درخشان مدرسه میگوید. خانواده دانشآموزان مغرور و مفتخر و دانشآموزان با شعار «سنت، افتخار، انضباط و سرفرازی» هیجانزده و خوشحال آماده میشوند تا در راه رسیدن به رویاها و آرزوهای پدر و مادرشان قدم بگذارند. در این مراسم، معلم جدید ادبیات هم معرفی میشود و جان کیتینگ با تواضع تمام برمیخیزد و لبخند میزند.
اولین کلاس ادبیات جان کیتینگ خیلی متفاوت و عجیب برگزار میشود. او بچهها را به تماشای دقیق عکس فارغالتحصیلان قدیمی دبیرستان وامیدارد که هرکدام از آنها به بچهها میگویند: «کارپه دی یم»: دم را غنیمت بشمار!… جان کیتینگ به بچهها میگوید: «من هم در این جهنم درس میخواندم و جان سالم به در بردم! البته اون موقع مثل الان چنین شخصیت جذابی نداشتم و یه موجود روشنفکر ضعیفالنفس بودم.»
جلسه دوم؛ مقدمه کتاب ادبیات که نظرات جی اوانس پریچارد (از مشاهیر شعر و ادب آن دوره)، درباره شعر در آن گنجانده شده، در کلاس خوانده میشود: «…اگر برآورد کمال شعر در محور مختصات روی محور افقی و دامنه نفوذ آن روی محور عمودی رسم شود، آنگاه محاسبه سطح کل بهدستآمده، میزان ارزش شعر را مشخص میسازد.» جان کیتینگ به سوی تخته میرود و نموداری میکشد: محور افقی کمال شعر و محور عمودی دامنه نفوذ آن…
یک لحظه زمان برایم منجمد میشود و ذهنم در این بیزمانی فکرهای زیادی میکند… از خود میپرسم: یعنی آنها هم؟!… آنها هم ادبیات و زبان خودشان را اینگونه دقیق و ریاضیوار تفسیر میکنند؟! یاد دوران دبیرستان خودم میافتم… یاد کتاب ادبیات که با بیسلیقگی و با نگاهی غیرهنری تالیف شده بود و خبر از رهایی، بیقیدی و قانونشکنی هنر در آن نبود. اکثر مطالبش را ادبیات کلاسیک فارسی تشکیل میداد و سهم ناچیز ادبیات معاصر هم با بیذوقی انتخاب شده بود، طوری که کتاب خشک و بیروحی شده بود که روحیه ادبدوست مرا ارضا نمیکرد، چه برسد به اینکه بخواهد یک فرد عادی را علاقهمند و مشتاق به ادبیات سرزمینش بکند. کتاب زبان فارسی هم به جای آنکه چند نکته مهم و کاربردی درباره درست نوشتن و خواندن را یادمان بدهد، سعی داشت در عمق کلمه رسوخ کند… کلمات را آنقدر مثل اتم تجزیه میکرد که زیبایی و معنای خود را از دست میدادند… شاید میخواست با پرسش «در این عبارت چند تکواژ وجود دارد» از قافله سوالهای سخت و تجزیهطلب شیمی و فیزیک عقب نماند! زبان فارسی آسان را سخت کرده بودند… انگار ماهیتی غیر از زبان به آن بخشیده بودند، طوری که هنگام حل پرسشهای آن به یاد ریاضی و قوانین خشکش میافتادم… به جای اینکه از زبان و ادبیات لذت ببریم، آنقدر قانونهای دستوپاگیر و غیرمفید به آن اضافه کرده بودند که هر دانشآموزی را از زبان فارسی بیزار میکرد. در کلاس ادبیات عادت بر این بود که حریر شعر را با گلوله یافتن آرایهها و صنایع ادبی سوراخ سوراخ میکردند. شاید نیم ساعت در کلاس صرف پیدا کردن صنایع ادبی یک بیت میشد و چه بسا کسی به مفهوم آن پی نمیبرد و مجال لذت از کلیت و کمال آن شعر حاصل نمیشد. به یمن کنکور و کتابهای مثلا کمک درسی، کتابهای ادبیات و زبان فارسی که اصولا باید با لذت و شور و هیجان همراه باشند، بیجهت پیچیده و متعاقبا خشک و کسالتبار شده بودند…
نیل، شخصیت پررنگ فیلم، در سالنامه مدرسه با گذشته معلم عجیبشان و انجمنی که در زمان دبیرستان در آن شرکت میجسته، باخبر میشود. نیل و دوستانش هم این انجمن را تشکیل میدهند. به گفته جان کیتینگ هدف اصلی این انجمن «مکیدن جوهر زمان» است. جان کیتینگ، معلم روشنفکر ادبیات، با تواضع و پختگی عجیبی که دارد، در طول کلاسهایش بچهها را با درسهای زندگی آشنا میکند… از بچهها میخواهد:
«روش راه رفتن خودتون رو پیدا کنید؛ در هر مسیری به هر روشی که خودتون میخواهید چه مغرورانه چه احمقانه… همانطور که خودتون میخواهید… وقتی چیزی میخونید، به فکر نقطه نظر نویسنده نباشید… به خودتون فکر کنید بچهها… شما باید تلاش کنید و زبان و کلام خودتون رو پیدا کنید… به همین زندگی تن در ندهید… خطر کنید!…»
آیا این همه کوشش، آیا این انقلاب برای همیشه پایان مییابد؟! کارها و حرفهای جان کیتینگ به هدر میرود و بچهها آنچه را که فراگرفتهاند و تغییری را که در خود دادهاند، سوزانده و خاکستر کرده و به باد زمان خواهند داد؟! وقتی جان کیتینگ میآید تا وسایلش را جمع کند، تاد اندرسون از بغضی که گلوی وجدانش را چنگ میزند، راحت میشود و میگوید که اجبارا آن نامه را امضا کرده… دوباره شعله انقلاب جان میگیرد. اعضای انجمن یک به یک روی میز خود میروند تا به توصیه جان کیتینگ دنیا را با دید متفاوتی ببینند و با این کار نشان میدهند که «ناخدا»یشان را فراموش نکردهاند! همان که روح زندگی و احساس را در آنها بیدار کرد. انجمن شاعران مرده، انجمن ما «آدم بزرگ»هاست که شعر و احساس خود را کشتهایم!
شماره ۷۰۱
سلام..با این همه سانسور و حذفیات،این نوشته کاملا بی سر و ته و منظور و مفهوم نویسنده گم شده..اگر کاملشو بذارین مخاطب هم میفهمه چی خونده اگر نه که نبودنش بهتره!…
تو زمینه ای که فعالیت میکنید جزو بهترین سایت ها هستید.