شکیب شیخی
شیدا محمدطاهر
شکیب شیخی
نگاهی به فیلم “قصر شیرین”
همه چیز درباره «قصر شیرین» خوب به نظر میرسد. این فیلم حتی اگر ایرادهایی هم داشته باشد، نشان میدهد که میتوان بدون گداییِ اشک و ناله، یا شوخیهای زیرکمری و زیرزانویی، یا هزینههای سرسامآور بابت انبار کردن انواع ستارههای «بفروش» سینما در یک فیلم، فیلمی ساخت که تمام تماشاچیها با رضایت نسبی از سالن سینما خارج شوند. رضایت نسبی هم معنای سادهای دارد؛ حس نکنیم دیدن یک فیلم وقت تلف کردن است.
«قصر شیرین» ویژگیهای جالبی دارد که باعث میشوند بیش از آنکه به نقاط ضعف و قوتش پرداخته شود، طرح فیلمنامه آن را روی سطح بیاوریم و ببینیم چه چیزی دقیقا در کجا قرار دارد.
شکاف قهرمان
برای شناختن قهرمان این فیلم ابتدا جلال– با بازی حامد بهداد- را در نظر بگیرید. زمانی که مسیر ماشین جلال بسته میشود تا بچههایش را همراه خود ببرد، جلال این انتخاب را به شکلی منفعلانه انجام میدهد. یعنی خودش در پذیرفتن بچهها نقش و ارادهای ندارد. سپس وقتی بچهها را برای برداشتن لاکپشت به خانه بازمیگرداند تا آنها را آنجا رها کند، به دلیل بسته شدن مسیر ماشین توسط یک کامیون، باز هم مجبور میشود بچهها را همراه خود ببرد. تا اینجای کار با جلالی همراه هستیم که منفعلانه مسیر را انتخاب میکند، اما در پیچاندن فرمان و حرکت به سمت گلخانه، سوار کردن همسر جدید به مینیبوس و درگیر نشدن با برادران همسر سابقش از خود اراده نشان میدهد. حتی در فیلمنامه هم این دقت به کار رفته بود که هنگام کتککاری با برادران همسر سابقش این جمله گفته شود: «مگه اون دست نداره بزنتتون؟» مسیر کلی شخصیتپردازی جلال حرکت از انفعال و بیارادگی به سمت اراده است و قطعا بچهها نقشی اساسی در این چرخش بازی میکنند. پایانبندی این فیلم هم نشان میدهد که این بچهها در آینده هم این نقش خود را ادامه میدهند. کشمکشهای درونی جلال و وجود سویههای انفعال در شخصیت او باعث میشوند که اگر داستان را بر او استوار کنیم، با یک فیلمنامه خردهپیرنگی روبهرو باشیم، اما این همه داستان نیست.
جدای از جلال یک پسربچه در ماشین حضور دارد که تقریبا در خواستن آن چیزی که صحیح میداند، راسخ است. از اطلاعات دادن به داییها گرفته، تا مطالبه کردن کارت بانکیاش این پسر دائما از خود اراده نشان میدهد و البته این اراده در قالب تواناییهای یک بچه کوچک ارائه میشوند. درنهایت هم با درخواست از جلال برای پیاده شدن از ماشین و رسیدگی به حیوانی که زیر گرفتهاند، این نقش فعال خود را تکمیل میکند. پسربچه فعال است و کشمکشهایی که از سر میگذراند، بیشتر مربوط به حوادث بیرونی او هستند، به همین دلیل ساختار استوار بر او بیشتر به یک روایت دارای شاهپیرنگ شبیه است. قرار دادن این دو شخصیت در کنار هم یکی از عواملی بود که مانند موتور محرکهای، داستان فیلم را به جلو میبرد و تقریبا تنها با همین نگاه است که میتواند شکستن گهگاه زاویه دید فیلم را توجیه کرد.
کشمکش گیجکننده
جلال در ابتدا کشمکشی بیرونی داشت؛ میخواست زودتر برود و سند ماشینش را هم ببرد. پس از آن مسئله به شکلی کاملا درونی برای او پیش میرفت. در این زاویه از فیلم تماشاچی بهدرستی گیج میشد. جلال حس میکرده که شیرین با لو دادن جای پنهان شدنش به نوعی به او خیانت کرده. درنهایت علیرغم خواست شیرین او را تنها گذاشته و در این زمان تنها برای خداحافظی پیش از مرگ به او سر زده است. گام بسیار مهم در شناخت شخصیت جلال قطع کردن دستگاههای حیاتی شیرین و فروختن قلب او به مبلغ ۵۰ میلیون تومان است. این گام نهایی نشاندهنده یک موضع بسیار قاطع و سرسخت است که البته خود جلال هم چنین روحیاتی را تا جایی از خود نشان میدهد.
حالا چطور میشود که چنین آدمی مسیر خود را کج کند تا به گلخانه «عمو داوودی» برود؟ به خاطر بچهها؟ پس چرا به او «یکدستی زد»؟ چرا به او سیلی زد؟ آن بیحسی و خشم نسبی شدید نسبت به شیرین چطور جای خود را به این طغیان غیرت داد؟ این قوس شخصیتی الگویی داشت که بهدرستی بسیاری از تماشاچیها را سردرگم کرد. اگر مسئله کشمکشهای درونی جلال اندکی روشنتر پیش میرفتند و قوس شخصیتی دقیقتر طراحی میشد، «قصر شیرین» فیلمی بسیار بهتر میشد، گرچه همین «قصر شیرین» هم دیدن دارد و نقاط برجسته و مثبت فراوانی در دل خود گنجانده است.
ردپای پیشداستان در «قصر شیرین»
شیدا محمدطاهر
«قصر شیرین» اوج هنرنمایی یک اثر در بهکارگیریِ پیشداستان است؛ پیشداستانی کامل و بینقص که اینقدر خوب شروع ماجرا را روشن کرده که شخصیت غایب فیلم مثل یک سایه که نه، همچون ناظری با ویژگیهای دانای کل پشت همه پیچ و خمها و رفت و آمدها و کوچه پسکوچهها و بالا و پایینهای فیلم در جریان است و تاثیر عبورش را از لابهلای قصه به تصویر کشیدهشده بهخوبی حس میکنیم.
از همان صحنههای ابتدایی فیلم که پسرک با فرغونی پر از گلدان وارد حیاط میشود، انگار میفهمیم که ماجرا قبل از امروز از چه قرار بوده. و بعد هم با هر ماجرای جدیدی در خانه، در جاده، در بیمارستان، در گلخانه و… با صحنههایی روبهرو میشویم که گویی از قبل چیزی در موردشان شنیدهایم.
قصه «قصر شیرین» قبل از اینکه ما شخصیتهای فیلم را بر پرده سینما ببینیم، آغاز شده است. روزها و ماهها و حتی سالها قبل از اکنون که جلال و بچهها و خواهر و برادر شیرین و کل داستانِ امروز را میبینیم. و شیرین شخصیت اصلی آن پیشداستان است که چنان واقعی و باورپذیر حضورش را به ما مینمایاند که حالا و در گیرودار این روزهای فیلم او را میبینیم که انگار خودش را به در و دیوار میزند تا تکلیف همه چیز را روشن کند و قصه «قصر شیرین» را به سرانجام برساند.