آرش تنهایی
اولین کتابفروشیای که از آن کتاب خریدم، کتابفروشی بهار بود در خیابان هاشمی سر کوچه مدرسهمان، از آن کتابفروشیها که لوازم تحریر، لوازم نقاشی و کتاب را توامان میفروختند. بعد سالها هنوز ویترینش را بهخاطر دارم، «کلبه عمو تم»، «دور دنیا در ۸۰ روز»، «ربهکا»، «ناخدای ۱۵ ساله» و احتمالا تعداد زیادی از کتابهای فهیمه رحیمی و دیگران که در خاطرم نمانده است.
برای من که از کودکی عضو کتابخانه کانون پرورشی و کتابخانه پارک شهر بودم، این کتابفروشی حکم یک تفریح لذتبخش و موسمی را داشت و خریدن کتابهای ژول ورن با روی جلدهای زیبای استاد صادق صندوقی (عمرش با عزت و بلند) که آنقدر خوشآبورنگ بود که تو را به خریدش وسوسه میکرد. سالها گذشت و من از هر کتابفروشی هر چیزی را که لازم داشتم، خریدم و احتمالا هر کدام در یک کتابفروشی؛ از مروارید، اختران، نگاه، آگاه، چشمه، ثالث و خیلیهای دیگر کتاب خریدهام؛ سلامی و علیکی و خداحافظ. اما هیچکدام کتابفروشی محبوب من نبودهاند. کتابفروشی را کتابفروش محبوب میکند، نه فضا و متراژ و ابعاد آن. برای همین هیچوقت شهر کتابها و ابرکتابفروشیها برایم محبوب نبودهاند؛ چون اسم هیچکدام از کتابفروشان را نمیدانم و هیچکدام اسم من را، و هیچ کدام من را به نشستن و یک چای دبش قند پهلو مهمان نکردهاند.
در جستوجوی کتابفروشیهای محبوب من باید به میدان انقلاب و در ازدحام جمعیت کنجکاو و صبور بود. هیچ کدام نبش خیابان نیستند، هیچکدام ویترین و دکور آنچنانی ندارند، من به دنبال صمیمیتم، پاساژ «صفوی» و «ایران» به فروش کتابهای کمیاب و نایاب معروف هستند. از اواخر نوجوانی مشتری کتابهای دست دوم بودم و به آنجا میرفتم. ابتدا بهخاطر ارزان بودن، میتوانستم کتاب را به نصف قیمت روز بخرم. برای من که همه چیز را با کتاب مقایسه میکنم و میگویم: ۸۰ تومن پول کنسرت؟! من با آن میتوانم ۱۰ کتاب بهدردبخور بخرم و عطای کنسرت را به لقایش میبخشم، این کتابفروشیها حکم بهشت را دارند روی زمین.
در میان کتابفروشهای این پاساژها هم، اخلاق همه مثل هم نیست. همه دوستداشتنی هستند و زحمتکش، اما برخی بیشتر، خیلیها حکایت طولانیتری دارند و باید با هر کدام ساعتها گفتوگو کرد و بیشتر. از آقای شهبازی که مدرس و مولف کتابهای نمایش است در پاساژ صفوی، از آقای تقوی که مجموعهدار و میراثدار مطبوعات ایران است، از آقای تبریزی که بینظیر است در حسن خلق و هر سوالی در حوزه فرهنگ و منابع مکتوب آذربایجان را میتوانی از او بپرسی، از آقای شاهمحمدی که همیشه با یک کتاب، مجله و سند نایاب شگفتزدهات میکند، و دیگرانی که همیشه لطف دارند و کارهایت را راه میاندازند و دست خالی به خانه بر نمیگردی، این جمع خوبان پاساژ صفوی است در شمال شرق میدان انقلاب. اما پاساژ ایران در جنوب شرقی میدان انقلاب واقع شده کنار سینما ایران و کوچهای که از آسمانش چتر میبارد. پاساژ ایران هم پر است از کتابفروشهای گل و گلاب، ازجمله آقای میرسالاری که کتابفروشی میرعماد را دارد، خوشنویسی طراز اول که کتابفروشیاش پر است از کتابهای هنر ایران و جهان. نمونه یک سلیقه تمام. اما گل سرسبد کتابفروشیهای شهریار در پاساژ صفوی است. ناصرالدین حسنزاده که بسیار از او گفته و نوشته و مستند ساختهاند، «یک عاشق تمام عیار کتاب» که باید او را از نزدیک دید، پس پیشنهاد میکنم سری به پاساژ ایران بزنید و همه کتابفروشیها را بگردید، مثل گالریگردی، مثل تماشای تئاتر، مثل رفتن به جمعه بازار، حتما کتاب چشمگیری برای شما وجود دارد. در طبقه سوم سراغ کتابفروشی شهریار را بگیرید و حتی اگر کتابفروشی بسته بود، ناامید نشوید و صبور باشید؛ به زحمتش میارزد.
شماره ۶۸۰