درباره نمایشی که قبل از افطار از تلویزیون پخش میشود
محمدمخبری شیما طاهری
از روی صندلی بلند میشود و درحالیکه پشت سرش قیامتی از جوش خوردن عواطف به پاست، رو به دوربین میکند و میگوید: «ماهتون عسل». این جمله علیخانی به کام خیلی از ما شیرین نیست. اصلا میشود ترحم کردن به آدمها را دید و سکوت کرد؟ برنامه تمام میشود، اما آن کودک، کودکی که قربانی جذب مخاطب بیشتر است، وقتی که بزرگتر شد…
خجالت نمیکشی که…
شما را به چه نامهایی در بازار خطاب میکنند؛ «باربر» یا «چرخی»؟ رنگ کارگر از گچ سفیدتر میشود، اما کار به اینجا ختم نمیشود. علیخانی از فرزندانش میپرسد: شما به کسانی که شغل پدرتان را میپرسند، چه پاسخی میدهید و آیا شرمسار نیستید که بگویید او کارگر است؟
دیالوگ بالا یک شوخی نیست. و اصلا چه دلیلی برای شرمساری وجود دارد؟ این پرسشها یک واقعیت از سوی سازندگان برنامهای است که هدفش با آنچه در این سالها به نمایش گذاشته، فاصله زیادی دارد. لزوما تخریب شخصیت انسانها روبهروی دوربین جای سوال ندارد، چراکه افراد پیش از آنکه در نگاه دیگران خُرد شوند، نزد خانواده خود شرمنده میشوند. درحقیقت چه کسی این حق را برای ما قائل شده است که انسانها را بر اساس شغل وخصیصهشان زیر سوال ببریم. فردین علیخواه جامعهشناس، در همین رابطه میگوید ماه عسل در سالهای اخیر با نشان دادن افرادی که در زندگی با مشکلات تکاندهندهای مواجه شدهاند، تولید میشود، ولی به نظر میآید که محتوا از اولویت بعدی برخوردار است. در اصل هدف این برنامه تکانِ روحی و روانی بیننده در مقابل تلویزیون است. حال این تکان میتواند با نشان دادن فردی باشد که مثلا نقش ساقدوش را برای داماد ایفا میکند، درحالیکه اصلا داماد را نمیشناسد، یا نحوه خواستگاری جواد رضویان باشد، یا یک زن شاغل در معدن یا قصه زندگی یک کودک فقیر یا حتی به تصویر کشیدن یک کارگر.
من هم یکی مثل شما هستم!
سالهای درازی است که بهزیستی با مجموعهای از سوژههای خاص همچون افراد فقیر و نیازمند، سالمندان و افراد دارای معلولیت، برای تلویزیون به نهادی برای آفرینش لحظات معنوی در ایام خاصی از سال تبدیل شده است. برنامه ماه عسل اما با رویکردی ظاهرا مدرن و متفاوت نسبت به این افراد ازجمله معلولان، سعی کرده است متفاوت عمل کند. اما باید دید که تفاوت داشتن به قیمت از دست رفتن چه چیزهایی بوده است. ماه عسل سعی میکند تکنیک گفتوگوهای عمقی با افراد دارای معلولیت را به کار گیرد و محصولی متفاوت را برای مخاطبانی ایجاد کند که شاید سال به سال رنگ صدا و سیما را هم نمیبینند. ماه عسل بهترین نمونهها را از بهکارگیری قالبهای کلیشهای در تصویرسازی رسانهای از معلولیت ارائه میکند. قهرمانسازی در رسانهای میلیونی الزاما کاری خطا نیست، بلکه خطا آنجاست که تصویری فراتر از واقعیت را برای جامعه بسازیم. این تصاویر میتواند روی خوش داشته باشد، یا آنکه چهرهای منزوی و ناتوان را از یک معلول ارائه دهد. ماه عسل به جای شناختن نیازهای واقعی و بهحق معلولان و تلاش برای تامین آن نیازها در زندگی اجتماعی، تمایل دارد تا تنها به تحسین افراد دارای معلولیت بپردازد. و همین مسئله در سالیانی که این برنامه به روی آنتن رفته است، سبب شده تا در فرهنگ عمومی و برخورد مردم و رسانهها با معلولیت، عموما حد وسطی وجود نداشته باشد. نشان دادن و دیدن معلولیت بهعنوان امری زشت، ناراحتکننده، درآمیخته با فقر و نیازمندی و ناتوانی از یک سو و نشان دادن و دیدن معلولیت بهعنوان امری مقدس، معنوی، صددرصد خیر و حتی اعجازانگیز دو نقطه افراط و تفریط در نگاه عمومی نسبت به معلولیت هستند که صاحبان ماه عسل، از درک واقعیت، ماهیت، نیازها و مصلحتهای زندگی افراد دارای معلولیت دور ماندهاند. حال آنکه این افراد نیز دارای شخصیت هستند و جز در برخی امور تفاوتی با مابقی افراد جامعه نداشته و ندارند و نوع نگاه به این افراد نیز باید برابر با تمام اقشار جامعه باشد. جمعی از معلولان در قبال تصویری که سالها به اشتباه از آنان نشان داده شده است، به علی عسگری، رئیس رسانه ملی نامه زدهاند که: «نزدیک به دو دهه است که معلولیت و افراد دارای معلولیت به موضوعی ثابت در برنامههای تلویزیونی ویژه ماه مبارک رمضان تبدیل شدهاند. این رویکرد که متاسفانه سنت حاکم بر شوهای ویژه ماه رمضان شده است، معلولیت و تجربه زندگی همراه با معلولیت را به اندوه و سوگواری تبدیل کرده و با مفاهیمی خاص گره زده است که ازجمله میتوان به نگاه خیریهای و صدقهسری، شکرگزاری پس از تماشای افراد دارای معلولیت، ترحم، بدبختی، ناتوانی، معصومیت و بیگناهی، فرشتههای زمینی، قهرمانسازی از فرد دارای معلولیت یا همراهان غیرمعلول آنها، عجیب و شگفتآور نشان دادن زندگی همراه با معلولیت و فعالیتهای عادی و روزمره افراد معلول اشاره کرد.»
به هر قیمتی روح و روانت را تکان بده!
بعد از تمام شدن برنامه، توییتر و شبکههای اجتماعی پر از حرفهای حامیان و منتقدان ماه عسل میشوند. یکی از کاربران نوشته: «دیدن اشک و خنده مردم چه فایده داره وقتی تنها برای یک شو قبل از افطار تدارک دیده شده باشه؟ دیگه کار به فروش بیمه سرطان وسط برنامه کشیده. متاسفانه برنامه از حالت معنوی خارج شده و جنبه تجاری بر آن غلبه کرده.» البته حامیان احسان علیخانی هم ننشستهاند که او و برنامهاش به این راحتیها نقد شوند. نرگس یکی از آن افرادی است که در حمایت از ماه عسل نوشته: «ببخشید، ولی خیلیا این برنامه رو دوست دارن. من درس بزرگی از برنامه ماه عسل گرفتم. مثلا اون آقایی که قرآن زندگیشو عوض کرد. شما چرا اینها رو نمیبینید؟ فقط باید نقد کنید؟ اون شب خدا میدونه چند تا جوون رفتن سراغ قرآن، خواهشا برنامه رو ببینید بعد نقد کنید.» فردین علیخواه معتقد است برنامههایی از این دست تاثیرات مقطعی و بی ثباتی بر مخاطب دارند. «من در کل با سیاستهای فرهنگی که در یک ماه میخواهند مردم را مومن، نوعدوست یا قانونمدار کنند، چندان موافق نیستم. در موضوع تاثیر رسانههای جمعی ما باید به دو ترکیب « طولانی-طولانی» و « کم-کم» توجه داشته باشیم. در خصوص ارزشهایی که به آنها اشاره شد، اگر رسانه تاکید را بر فرایند اجتماعی شدن افراد بگذارد، یعنی زمان «طولانی» را صرف آموزش مستقیم و غیرمستقیم افراد کند، ماندگاری اثر هم « طولانی»تر خواهد بود. برنامههایی همچون ماه عسل بیشتر با ترکیب « کم-کم» پیش میروند. شوکی وارد میکنیم، مخاطب از نظر روحی و روانی تکان میخورد و بعد از گذشت یک ماه تمام!»
شماره ۷۰۹