درباره فیلم «ویلاییها» ساخته منیر قیدی
فاضل ترکمن
قضیه اینجاست که سینمای ایران هنوز در انتخاب عنوان فیلم هم درجا میزند. اسامی فیلمها اغلب دمدستیترین عنوانی است که به ذهن سازنده میرسد. «ویلاییها» مثل «اخراجیها». چرا ویلاییها؟! چون قصه درباره زنهایی است که در چند ویلای مجاور هم زندگی میکنند. پس چه اسمی راحتتر از این. بدون ذرهای خلاقیت. نکته عجیبتر این است که این اسم برای فیلمی با موضوع جنگ انتخاب شده است! از اسم بد فیلم میگذریم. میرویم سراغ اصل مطلب. فیلم بهسختی و بهکندی شروع میشود. بیشتر میخواهد کاراکترهای فیلم را معرفی کند، اما چون این قضیه در بستر قصه اتفاق نمیافتد، به ریتم فیلم ضربه میزند. اساسا «ویلاییها» نه شروع هیجانی و کنجکاویبرانگیزی دارد و نه پایان غافلگیرانه و بکری که باعث شود فیلم را فراموش نکنیم. فیلمی که با بازی علی شادمان شروع شود، انگار از ابتدای کار میلنگد! علی شادمان که آخرین و تنهاترین بازی خوبش را در کودکی و در فیلم «میم مثل مادر» ایفا کرد. آنجا هم بدون شک بابت کارگردانی توانای رسول ملاقلیپور بود که از پس نقش خودش به آن خوبی برآمد. اینجا اما مردهای قصه ما که محدود هم هستند، تقسیم میشود بین علی شادمان و صابر ابر! یعنی واقعا برای انتخاب بازیگرانی که قرار است نقش رزمنده را بازی کنند، هیچ گزینهای مناسبتر از این دو نبود؟! بخش فاجعهتر این است که صابر ابر نقش فرمانده جنگ را دارد! اما حتی رزمنده بودنش هم با آن بغض و صدا و میمیکهای کلیشهای قابل باور نیست.
در مقابل بازی ضعیف دو کاراکتر مرد فیلم، بازی خوب زنها را داریم. بازی پریناز ایزدیار و ثریا قاسمی که دومی برنده سیمرغ بلورین بهترین بازیگر نقش مکمل زن نیز شد. گیتی قاسمی اما نقش چندانی ندارد. چند سکانس کوتاه و شاید بیخاصیت و کاندیدا شدنش در جشنواره در فهرست بهترین بازیگران نقش مکمل زن، عجیب بهنظر میرسد. هرچند که بهطور کل بازیگر توانایی است و نقشآفرینی قدرتمندی در فیلم «سد معبر» محسن قرایی داشت.
کارگردانی «ویلاییها» یکدست نیست. بالا و پایین دارد. فیلمی که خیلی ساده و پیشپاافتاده پیش میرود، در چند سکانس متوالی هلیشاتهای مختلفی را به رخ میکشد. هلیشاتها اتفاقا از نظر فنی خوب از آب درآمدهاند، بهخصوص در سکانسی که فرار کردن تعداد زیادی زن با چادر سیاه را در حالت اسلوموشن نشان میدهد. این سکانس بهترین و قدرتمندترین قسمت فیلم است و از نظر قاب و تصویر نیز بکر و کمنظیر است. منتها چقدر از این سکانس مربوط به کارگردانی و چقدر از آن مربوط به ایدههای فیلمبردار و مهمتر از آن طراح جلوههای بصری و میدانی است؟! بهخصوص که نمونه درخشان دیگری از کارگردان در ادامه فیلم نمیبینیم.
قصه فیلم قبل از هر چیز غیرقابل باور است. ملموس نشده. توضیح و نریشن اول فیلم هم کمکی به این فضای ناشناخته نمیکند. با اینهمه مخاطب باید با این پیشفرض جلو برود که در زمان جنگ ایران و عراق، ویلاییها یا خانههایی زنجیرهای نزدیک به مناطق جنگی وجود داشته که قبلا محل اسکان کارکنان خارجی کارخانهها بوده و حالا قرار است زنها و بچههای رزمندهها برای قوت قلب شوهران خودشان، ساکن این ویلاها باشند. تا اینجای قضیه حتی بدون فضاسازی و مقدمهای برای بیشتر توضیح دادن درباره این ویلاها را فاکتور میگیریم. حالا میخواهیم ببینیم نویسنده و کارگردان از این سوژه که لابد بهنظرشان تازه و بکر بهنظر میرسیده، چه استفادهای میکنند؟! چه داستانی، چه قصهای و چه تفکری دارند؟! آیا قرار است یک فیلم اعتراضی به جنگ ببینیم؟! آیا قرار است رنجهای زنان رزمندگان به تصویر کشیده شود؟! آیا نقش زن در ایام جنگ مدنظر است؟! و از این دست سوالات… پاسخ همه این پرسشها اما منفی است. هیچ قصه و بدتر از آن، تفکر پیشرویی درباره زن و جنگ در فیلم وجود ندارد. اساسیترین مشکل من با فیلم اول منیره قیدی، نگاه ارتجاعی او به زن است. نگاه منیره قیدی که از داوران جشنواره حسابی طلبکار بود، اما واقعیت فیلمش این است که اتفاقا داوران بیش از قدر و منزلت اثرش به آن توجه کردند و در بخشهای مختلف آن را کاندیدا یا شایسته سیمرغ و تقدیر و جایزه دانستند. منیره قیدی یک فیلم بهشدت ضدزن و عقبافتاده ساخته که انتظار داشت با آن تمام سیمرغهای جشنواره را فتح کند؛ آن هم در اولین تجربه سینماییاش!
نگاه «ویلاییها» به زن آنقدر مبتدی است که بهزور تیتراژ فیلم میشود باور کرد که کارگردان آن زن باشد. نگاهی که بیشتر زن را وسیلهای تسلیمشده در برابر خواستههای مردها میداند. زنهای «ویلاییها» مستاصل، خنثی و ضعیف هستند. ضعیفههایی که تنها کاری که از دستشان برمیآید، اسکان در ویلایی نزدیک مناطق جنگی شوهرانشان و تنها گاهی ملاقاتی برای رفع دلتنگی است! بعد از آن حق هیچ حرفی یا اعتراضی ندارند و فقط و فقط باید منتظر شهادت شوهران خودشان باشند. تازه این وسط زنی که نقشش را طناز طباطبایی بازی میکند، به این خاطر که به وضعیت خودش و فرزندانش معترض است، به این خاطر که دوست ندارد شوهرش بجنگد و اسیر، مجروح و مفقود شود، نقش منفی فیلم است. آدمِ بد فیلم! آدمِ بدی که مدام از طرف زنهای دیگر سرزنش میشود. مادر شوهرش را بیاجازه بچههایش را دزدیده و به ویلای نزدیک مناطق جنگی آورده و باز هم حق ندارد اعتراض کند. کارگردان طوری مادرشوهرش را مظلوم نشان میدهد که انگار کار درستی کرده بچههایش را بدون اجازه به چنین جایی برده. زن در فیلم «ویلاییها» تنها و تنها وسیلهای توجیهشده برای مرد است تا به اهداف آرمانی خودش برسد و برخلاف ادعای فیلم، زنهای توی فیلم قهرمانانه به تصویر کشیده نشدهاند. اینها زنهایی هستند که حتی باورمند بهنظر نمیرسند. نه ایدئولوژی دارند و نهچندان عارفمسلک و اعتقادیاند. تنها تبعید خواستههای شوهرانشان هستند. یکییکی خبر شهادت شوهران خودشان را میشنوند و ویلا را ترک میکنند. نه با رضایتمندی که با دردمندی و اینکه میخواهند با بدبختی بیوهگی و فرزندان یتیم خودشان چه کنند.
«ویلاییها» فیلم طلبکارانهای است. درست مثل خود کارگردان. «ویلاییها» فیلم بهشدت طلبکارانهای است و این طلب را نه از مردها که از زنها دارد. از زنهای دوران جنگ که بیشتر و بیشتر از آنچه تسلیم بودند، باید تسلیم میشدند!
شماره ۷۰۷