پرونده: یک پرونده تفاهم آمیز(چرا کافه ها دیگر محل تولید فکر نیست؟)
شیما طاهری، محمد مخبری
نمی دانم آخرین باری که پایتان به یکی از کافههای شهرتان باز شده، دقیقا چه زمانی بوده؛ حتی نمیدانم از دود سیگار خفه شدهاید یا وقتتان را با موزیکی لایت گذراندهاید. اما آخرین باری که من و شیما پایمان به یکی از همین کافهها باز شد، برای یافتن انگیزه آدمهایی بود که به کافه میآیند؛ آدمهایی که هر کدام قصه خودشان را دارند. کافه و کافهنشینی، جزئی از فرهنگ روشنفکری ایرانی از سالهای دهه ۲۰ به بعد بهشمار میرود؛ سالها قبل از آنکه مکانهای فرهنگی مدرن مثل گالریهای نقاشی، تئاتر شهر، تالار رودکی و… محلی برای جمع شدن هنرمندان، روشنفکران و به ظاهر روشنفکران شده باشد. وقتی به کافه و آدمهای دور و برمان نگاه کردم، حتی ۳۰ به چشمم نیامد که غرق در نوشتههای پخش و پلا شده روی میزش باشد؛ کسی که بتواند کافهنشینی روشنفکران اروپایی به ویژه روشنفکران فرانسوی از قبیل ژان پل سارتر، آلبرکامو و سیمون دوبوار را برایمان تداعی کند!
خب شاید منشأ این همه تغییر در آدمهای کافهنشین، تنها به خودشان برنگردد و تغییر در جغرافیای کافهنشینی هم تاثیر خودش را گذاشته باشد؛ یعنی برخلاف امروز که کافههای مدرن عموما در خیابانها و مناطق بالای شهر تهران دایر شدهاند، کافههای ادبی و روشنفکری ایران در سالهای دهههای ۲۰، ۳۰ و ۴۰، بیشتر در مرکز شهر تهران و حوالی خیابانهای نادری، استانبول و لالهزار مستقر بود. بعد از کودتای ۲۸ مرداد و بسته شدن فضای سیاسی کشور و حاکمیت استبداد، کافههای روشنفکری و معروف مثل کافه نادری، کافه فیروز، کافه مرمر و کافه فردوسی، به تنها مکانها و محفلهای روشنفکران ایرانی تبدیل شدند.
خب احتمالا انتظارم از کافهنشینهای کافهای که داخلش هستیم زیاد است؛ ولی این تنها جایی نیست که آمدهام. به عبارتی من هم با تمام دستوپازدنم برای تولید نوشتهای برای «چلچراغ»، بعضا گذرم به کافههای این شهر میخورد؛ از کافه نادری و کافه نزدیک گرفته تا ویکولو و همین کافه شیراز که دو قدم پایینتر از دفتر تحریریه است. اما باید اعتراف کنم که تمامشان تقریبا همین اوضاع را دارند و آدمهایشان تنها کلاههای هنرمندانه تری به سر کردهاند و یا سیگارهایشان توتون مرغوبتری دارد، وگرنه در کیفیت و خروجی افکارشان، با هم تفاوت چندانی ندارند!
این روزها کافهها تبدیل به جایی شده اند برای دیدن دوستان، گرفتن ژستهای روشنفکرانه، خوردن قهوه و درنهایت هم یک عکس برای اینستاگرام. دیگر کافههای امروزی شباهت چندانی به کافههای قدیم ندارند. کافههایی که صادق هدایت با مسعود فرزاد و مینوی و بزرگ علوی دورهم جمع میشدند و بحثهای سیاسی و هنری میکردند. شاید به شکلی سنت کافهنشینی در ایران با نام صادق هدایت پیوند خورده است. هدایت پس از بازگشتش از فرانسه، وقتی دید به دلیل سختگیریهای پدر، نمیتواند دوستانش را به منزلشان دعوت کند، به کافهها پناه برد، که یکی از شیوههای رایج پذیرایی در فرانسه آن دوران بود. این دورهمیها تنها محدود به دیدارهای دوستانه نبود و آنها اوقات بسیاری هم برای بحثهای کاری در کافهها جمع میشدند. علاوه بر هدایت، کافهها میزبان دیگر اهالی ادبیات مثل نیما یوشیج، احمد شاملو، فروغ فرخزاد، یدالله رویایی، نادر نادرپور، نصرت رحمانی، رضا براهنی و محمدعلی سپانلو نیز بودند.
همینطور که به کافههای زمان هدایت فکر میکنم، کافهچی قوری چای را روی میزم میگذارد. راستش را بخواهید هیچوقت نتوانستم یک فنجان قهوه را با اشتیاق بخورم، هربار که مجبور شدم کام خودم را تلخ کنم یا شب امتحان بود یا برای حفظ «کلاس» نزد دوستانم! برای خودمان چای میریزم و به دور و برم نگاه میکنم. یک خانم آن گوشه دارد با پاستای آلفردویش کشتی میگیرد، گل رزی هم کنار بشقابش جاخوش کرده و لبخندهای از سر ذوقش هم تمامی ندارند. یک موقع خدای نکرده فکر نکنید ما آمدهایم فوضولی یا خدای نکرده چشمچرانی…؛ ما فقط آمدهایم یک گزارش بگیریم و برویم، همین. البته ما مطمئنیم که خواهر و برادرند، وگرنه دیگر الان کسی برای کسی گل نمیخرد که!
میز نزدیک پیشخوان هم در تصرف دو عدد جنتلمن است که تمام قراردادهای زندگیشان را دارند در همین کافه امضا میکنند. کافهها دیگر مکانی برای دورهمیهای اجتماعی و فرهنگی نباشد، ولی بیشک مکان مناسبی برای قرارهای کاری باشد. خدا را شکر آنقدر سوژه داریم که نمیدانیم به کدامشان برسیم. ولی انصافا موهایتان را اسفنجی نکنید که عجیب خز شده است و یا اگر اسفنجی میکنید، در فصل سرما لباس بیشتری بپوشید؛ بنده بهشخصه تضمین میکنم که به ظاهر هنریتان خدشهای وارد نشود.
شاید امروز آمدیم که یک روشنفکر پیدا کنیم که از دل کافهها جان گرفته باشد؛ وقتی که پیدایش نکردیم، به یک شبه روشنفکر هم راضی شدیم. اما درنهایت باید بگوییم: «آمدیم، نبودید، رفتیم.»
کافه چی بالای سرم ایستاده و حالاحالاها قصدِ رفتن ندارد: «زمان هر میز دوساعته؛ زمان شما تموم شده.» میبینید؟! حتی زمان کافهنشینی هم تغییر کرده.
شماره ۶۹۳