خبرنگاران «چلچراغ» در ستاد نامزدهای ریاست جمهوری
شیما طاهری ، محمد مخبری
همیشه ماجراجویی جذاب است، به خصوص اگر ماجراجویی و نفوذتان با امور انتخاباتی گره بخورد. مثلا قرار باشد بروید داخل ستادهای انتخاباتی کاندیداهای دوازدهمین دوره انتخابات ریاست جمهوری اسلامی و سر و گوشی بجنبانید. درست است که خطراتی تهدیدتان میکند! اما حداقل فایده این مسئله آن است که هرچقدر در ستادهای افراد دلسوز بمانید، بیشتر دلتان به حال مظلومیت روحانی و دولتش میسوزد. در ادامه به صورت کاملا محسوس به ستادهای مختلف سری زدهایم و به نکات جدیدی دست پیدا کردهایم که اگر نخوانید، از دستتان رفته است.
برو بریم!
در برنامه این هفتهمان ستادگردی را گنجاندهایم، شاید این جذابترین گزارشی است که قرار است بنویسیم. امروز نوبت ستادهای حسن روحانی است. کارها را تقسیم کردهایم؛ هم به ستاد مرکزی سر میزنیم و هم ستاد فضای مجازی. اینجا خیابان شریعتی است که در مقایسه با جمعههای پیشین شلوغتر است، بعد از پل صدر به سمت تجریش، پلیسها مهربانتر از همیشه با موتورهایشان صف کشیدهاند. باران شدت گرفته است. جای پارک گیر نمیآید. ماشین را زیر تابلو حمل با جرثقیل پارک میکنم. یکی از پلیسها میگوید: برو حواسم هست، نمیبرنش. حامیان دکتر روحانی به داخل ستاد مرکزی وارد میشوند. آدم دلش میخواهد به این لحظات تافت (ماده تثبیت کننده اجسام) بزند تا همینطور بمانند. البته بماند که در نقاط دیگر شهر بنرهای روحانی را پاره کردهاند.
آزادی اندیشه، گازانبری نمیشه
اینجا ستاد مرکزی حامیان حسن روحانی است و دومین مناظره کاندیداهای دوازدهمین دوره انتخابات ریاست جمهوری شروع شده است. قالیباف شاید بدشانسی بزرگش آن است که زودتر از روحانی و جهانگیری نامش از قرعه درآمده. او پشت تریبون میایستد و جمعیت شعار میدهد که «آزادی اندیشه گازانبری نمیشه». قالیباف خشابش خالی است و ماجرای واردات دختر وزیر را پیش میکشد. دختر جوانی که به نظر میرسد رأی اولی است، میگوید: «این همه مسئله تو شهرداریه، این چطوری روش میشه از مقابله با فساد حرف بزنه؟» فضا به گونهای است که همه بر سر این موضوع اتفاق نظر دارند که رئیسی و قالیباف به تنها چیزی که شبیه نیستند، همسو بودن است؛ نه حمایتی در کار است و نه ائتلافی. شاید این بهترین خبری است که از اردوگاه اصولگرایان به ستاد مرکزی روحانی مخابره میشود.
مرغ پخته خندهاش میگیرد
مناظره در کشاکش حرفهای سطحی پیش میرود که هاشمیطبا خودی نشان میدهد: «این همه هجمه نشاندهنده مظلومیت دولت است.» از در حمایت درآمده، مناظره جذابتر شده است، سه به سه توپ را به زمین یکدیگر انداختهاند. جوانی از میان جمعیت فریاد میکشد: «یکی بکشه زیر توپ.» میرسلیم هم طوری از آزادی مطبوعات میگوید که انگار نه انگار در زمان وزارتش در مصاحبهای گفته بود: «مطبوعات جنبه آزادی را ندارند.» قالیباف هم مدافع هنر و موسیقی شده است! کلا در این مناظرات اتفاقاتی در حال رخ دادن است که گاهی مرغ پخته خندهاش میگیرد.
با برجام عکس یادگاری میگیرند
موضوع جذاب برجام نصیب رئیسی شده است و خنده جمعیت حاضر به این معناست که احتمال میرود تسلط رئیسی بر مباحث تخصصی چنگی به دل نزند. اما خب خنده حضار عمیقتر میشود وقتی که او میگوید: «ما به برجام بهعنوان یک سند ملی پایبندیم.» پسری که پشت سرم حرف میزند، میگوید: «تا دیروز هرچی میتونستن علیه برجام و ظریف میگفتن و مینوشتن، حالا دم انتخابات اومدن باهاش عکس یادگاری میگیرن.» روحانی شروع به پاسخگویی میکند و تمام مخالفتهای حامیان رئیسی با برجام را عیان میکند. همه جوانان حاضر در سالن کِیف کردهاند. روحانی رو به ابراهیم رئیسی میکند و میگوید: «شما چه اطلاعاتی در زمینه انرژی هستهای دارید؟»
رئیس جمهور، رئیس جمهور
صددرصد مردم ایران است
حامیان حسن روحانی از اسحاق جهانگیری انتظار بیشتری داشتهاند و این مسئله را بهخوبی میتوان در رفتار و گفتارشان دید. نام رییس دولت اصلاحات که به گوش حامیان دولت میرسد، به قول هادی عامل غوغا و شوری در سالن به پا میشود که به این راحتیها خاتمه نمییابد. این غوغا با حرفهای هاشمیطبا بیشتر هم میشود. حرف از پلاسکو به میان میآید. قالیباف اما ساکت است. شاید خبر آبگرفتگی و اختلال در برگزاری نمایشگاه کتاب در شهرآفتاب به گوشش رسیده باشد. هرچه که هست، روحانی آب پاکی را میریزد روی دست قالیباف: «تقسیمبندی و تقلیدهای ناشیانه نکنیم.» رئیس جمهور، رئیس جمهور صددرصد مردم ایران است.
پلیسها رفتهاند زیر شیروانی
مناظره تقریبا همانطوری پیش رفته که مدنظر حامیان حسن روحانی بوده. با اتمام بخش اول مناظره جمعیت سالن را ترک میکند، دستبندهای بنفششان را تا روز انتخابات محکمتر میبندند و پوسترهای روحانی را برای گردهماییهای بعدی با خود میبرند. باران با شدت بیشتری میبارد و خیابان شریعتی همچنان شلوغ است. پلیسها اما رفتهاند زیر شیروانی خانهای پناه گرفتهاند. ماشین من هم سر جایش مانده است.
تصمیم گرفتم باز هم به یکی دیگر از ستادهای روحانی سر بزنم. برای رفتن به ستاد او لازم نبود لباسهایم را تغییر بدهم. آدرس ستاد مرکزی مجازی را از یکی از بچههای دانشگاه گرفتم. آدرس میرداماد بود. یک خانه قدیمی که جلوی درش یک پوستر بزرگ از روحانی توجه را جلب میکرد. در باز بود و وقتی من وارد حیاط شدم، هیچکس از من نپرسید چه کار دارم! هر کس سرش به کار خودش بود. تا بالاخره یک آقای همسنوسال، وقتی دید من خیلی گنگ دوروبرم را نگاه میکنم، از من پرسید که برای چه کاری رفتهام؟ وقتی به او گفتم که برای فعالیت در بخش مجازی آمدهام، گفت که بروم طبقه بالا. طبقه دوم این ساختمان یک اتاق پر بود از افرادی که همگی با هم مناظره میدیدند و هر کس یا یک چیزی یادداشت میکرد یا آرام با شخص کناریاش صحبت میکرد. دو نفر هم با لپتاپ، یکسری مطلب را سریع تایپ میکردند. همینطور که من مبهوت و متحیر به افراد داخل اتاق نگاه میکردم، بالاخره یک آقایی از پلهها بالا آمد و از من پرسید شما برای فعالیت در فضای مجازی آمدید؟ گفتم بله! گفت: برو بریم! من متعجب گفتم: دقیقا نمیدانم باید چه کار کنم. کارهایی را که باید انجام بدهم، خیلی امپیتری برایم توضیح داد و پرسید: از همین الان شروع میکنی؟ من هم که در رودربایستی قرار گرفته بودم، گفتم: بله! و رفتم برای شروع کاری که تا چند لحظه قبل هیچچیز دربارهاش نمیدانستم! آن روز من هم یکی دو ساعتی در کنارشان کار کردم. موقع خداحافظی از من خواستند که فردا هم بروم، اما فکر کنم خودشان نمیدانستند کارشان خیلی سخت است!
ابرپوسترهای ۹۶ درصدی!
از بین شش نفری که در انتخابات کاندیدا شدهاند، محمدباقر قالیباف از همه جالبتر است! او که تجربه دو بار شکست را در کارنامهاش دارد، آمده تا برای بار سوم، شانسش را امتحان کند. انصافا هم با تمام قوا، برای تخریب بقیه نامزدها آمده و از هر ترفند و ادعایی استفاده میکند تا رقبا را کنار بزند. ما خواستیم به یکی از ستادهای سرهنگ برویم و از حالوهوای سرهنگ برایتان بگوییم، بیخبر از آنکه همه ستادهای مردمی (!) خالی است و فعالیت انتخاباتی سرهنگ در این دوره به فضای مجازی محدود شده است!
من نفوذیام
از بین مانتوهایم بلندترینشان را انتخاب کردم و به جای روسری ترجیح دادم مقنعه سرم کنم، چون امروز باید به یکی از ستادهای قالیباف سر میزدم و اگر با لباسهای همیشگیام میرفتم، شاید میفهمیدند که من گزارشگر نفوذیام! در گوگل «ستاد مرکزی قالیباف» را سرچ کردم، اما چیزی دستگیرم نشد. عجیب است! مگر میشود سرهنگ ستاد انتخاباتی نداشته باشد؟ آن هم کسی که دو دوره سابقه حضور در انتخابات ریاست جمهوری را دارد و برای سومین بار است که وارد کارزار انتخاباتی میشود. تلاشم برای پیدا کردن ستاد سرهنگ بینتیجه ماند.
هر خانواده ایرانی، یک ستاد!
بالاخره در یکی از خبرگزاریها خواندم، محمد دهقان، مسئول ستاد انتخاباتی قالیباف اعلام کرده که او هیچ ستاد انتخاباتیای نخواهد داشت. خود سرهنگ هم گفته: «دولت مردم هیچ ستادی ندارد و ستاد من از درون هر خانواده ایرانى شکل خواهد گرفت.» بر این اساس تصمیم گرفته بودند که با توجه به شناختی که مردم از سابقه و عملکرد سرهنگ دارند، برای جلوگیری از اسراف، ستاد انتخاباتی ایشان بهصورت متمرکز اقدام به چاپ و توزیع پوستر و بنر نکنند!
به عمل کار برآید…
بعد از خواندن خبر عدم چاپ متمرکز پوستر از جانب قالیباف، متعجب شدم! دیروز سر کوچه خودمان یک ساختمان نوساز را رویت کرده بودم که در و دیوارش پر بود از عکسها و پوسترهای ایشان! چیزی که دیده بودم، با چیزهایی که خوانده بودم، تناقض داشت. برای محکمکاری همان لباسهای موجهم را پوشیدم و رفتم تا ببینم داخل آن ساختمان نوساز با عکسهای قالیباف چه خبر است؟ به ساختمان که رسیدم، متوجه شدم یک ساختمان نوساز است که هنوز هیچکس در آن ساکن نشده، در طبقه همکف این ساختمان یک واحد تجاری بود که هم داخل و هم بیرونش پر بود از پوسترهای شهردار، با عنوان «به عمل کار برآید…» عکسهای او هم در اندازههای مختلف روی شیشهها و دیوارها چسبانده شده بود. از لابهلای عکسها و پوسترها داخل مغازه را نگاه کردم، خالی بود. ناامید از اینکه چیزی دستگیرم نشده، تصمیم گرفتم به خانه برگردم.
ابرپوسترها
در راه برگشت به خانه، یکی از دوستانم که میدانست دنبال ستادهای قالیباف هستم، تماس گرفت و گفت: «یک ستاد برایت پیدا کردم.» خوشحال شدم و گفتم آدرس را برایم بفرست. نشانی خیابان اندرزگو بود. راه افتادم. به آدرس موردنظر که رسیدم، پوسترهای سرهنگ حسابی خودنمایی میکرد. البته پوستر که چه عرض کنم، «ابرپوستر» بود! این ساختمان نوساز نبود، اما طبقه همکفش تجاری بود. از مغازهداران پرسیدم که ستاد شهردار طبقه چندم این ساختمان است، همه گفتند اینجا فقط عکس و پوستر چسباندهاند و اگر ستادی هست، ما بیخبریم… من ناامید از اینکه دوباره مجبورم دست خالی برگردم، سوار تاکسی شدم.
شهردار ۴ درصدی
در محلهمان باز هم چشمم به یک ساختمان «دولت مردم» خورد! اما از تاکسی که پیاده شدم، فهمیدم این هم یک ساختمان است با شرایط همان ستاد اول؛ یک واحد تجاری خالی از کسبه پر از پوستر و عکس. من امروز با یکسری ساختمان خالی مواجه شدم. همه ساختمانها در مناطق شمالی شهر قرار داشتند؛ در این محلهها فقط پشت چراغ قرمز چند کودک را میدیدی که مشغول فروش فال یا گل بودند!
نگران نباشید
ستاد نداشتن قالیباف برایم عجیب بود، تا بالاخره فهمیدم ایشان ستاد مجازی راه انداختهاند، که دفتر مرکزیاش در استان قم است و ساعت مراجعه به این ستاد برای خواهران و برادران متفاوت است. ساعت مراجعه برای خواهران، ۹ الی ۱۷ و برای برادران ۱۷ الی ۲۳ اعلام شده. اگر شما علاقهمند به همکاری هستید، اما امکان مراجعه حضوری به این ستاد را ندارید، اصلا نگران نباشید! یک شماره تلفن برای همکاری از راه دور در اختیار شما قرار گرفته است!
اینجا احمدینژادیها خودیاند
قبل از آنکه به سمت ستاد ابراهیم رئیسی شال و کلاه کنم، در آینه یک نگاهی به قیافهام انداختم؛ ریشهایم را مرتب کرده و کتانیام را پوشیده و همچون جوانان دهه ۵۰ از خانه بیرون زدم. اینها اصلا مباحث پیش پا افتاده ای نیستند؛ فقط کافی است یکبار پایتان به ستاد ابراهیم رئیسی باز شود تا اهمیت ظاهرتان را بیشتر درک کنید. ظاهر شما چیزی شبیه به اسم شب یا کلمه عبور میماند. باید برای ورود به ستاد، کلمه عبورتان را از قبل به حافظه سپرده باشید و بهترین رمز عبور را داشته باشید. مقصد ستاد کاندیدای نخست «جمنا» است. «چلچراغ» نه تنها کاندیدایی در روز ثبت نام داشت، بلکه تلاش کرد تا چراغی از چراغهای ستادهای انتخاباتی را روشن کند. از این جهت در ادامه مطلب بدون آنکه مجبور به شال و کلاه کردن شوید، به ستاد جناب رئیسی دعوت شدهاید. راستی. اینجا وزرایی قدم میزنند که رئیسشان ۸ سال ایران را به بحران کشاند. حالا اما این بندگان خدا به ستاد جناب رئیسی پناه آوردهاند!
«سیدجان، محمدآقا خودیه»!
ماشینم را یک گوشه و کناری گم و گور کردم، میگویم گم و گور چون کافی بود یکی از حامیان رئیسی به چشم خود میدید که از ستاد جناب روحانی پیاده شدهام. کندن آن همه پوستر از حسن روحانی که تقریبا جایی برای دید رانندگیام نگذاشته، زحمتش چند برابر رفتن به ستاد داماد آقای علم الهدی بود. به همین جهت یک گوشه ای استتارش کردم و بیمقدمه وارد ستاد شدم، البته ناگفته نماند که تمام دوره دبیرستان را در جایی شبیه به همین ستاد گذراندم و ارتباط گرفتن با حامیان جناب رئیسی برایم چندان سخت نبوده و نیست. برای ثبت نام در ستادهای آقای رئیسی میتوانید به سایت khadem96.ir بروید و بهصورت کاملا با کلاس عضو ستاد ایشان شوید. از همان ابتدا به اتاق تبلیغات و فضای مجازی رفتم، دوست عزیزی که از قضا قبلا در ستاد احمدینژاد نیز حضور داشته، با خوش رویی میپرسد: «سابقه کار ستادی داری؟» میگویم: «بله، برای آقای احمدینژاد.» آنقدر گل از گلش میشکفد که نگو. به رفیقش که از قضا سید است میگوید: «سیدجان، محمد آقا خودیه»! اینجا احمدینژادیها حسابی خودی هستند. وزرای احمدینژاد به شدت در ستادهای رئیسی فعال اند: نیکزاد، فرهاد رهبر، میرکاظمی و…
حفظ کن جایزه بگیر
برنامه جالبی در ستاد آقای رئیسی در جریان است با عنوان «۳۰ گام تا ۱۰۰۱ ستاد مردمی». یعنی شما باید ۳۰ کنش و واکنش از خود بروز دهید تا یک ستاد شوید که به گزیده آنها اشاره میکنیم:
گام اول: ۱۰ جمله ابراهیم رئیسی را به انتخاب خود عینا حفظ کنید. بعد درباره هر یک از آنها ۱۰ جمله از رئیسی مطالعه کنید. ببینید سایر نخبگان انقلابی درباره آنها چه میگویند. البته همچون روز روشن است که منظور از نخبگان انقلابی دقیقا امثال آقای جلیلی، نیکزاد و امثالهم هستند چراکه بزرگان اصلی انقلاب پیش از ورود آقای رئیسی به عرصه انتخابات، به ایشان توصیه فرمودند که «هیچ خدمتی بالاتر از خدمت به زوار امام رضا (ع) نیست.»
قالیباف کجای داستان رئیسی است؟
گام دوم: در تمام مراحل تبلیغات در ارتباطات و گپ و گفت با مردم به خصوص طرفداران و فعالهای ستاد نامزدهای رقیب، حتی بعد از انتخابات صبر را اساس کار مخلصانهتان قرار دهید. شاید یک جایی در کار اختلاف سلیقه به وجود بیاید، ولی هر وقت کمی دلگیر شدید، به صبر گروهی و تشکیلاتی رجوع کنید و برای توفیق بچههای انقلاب، گله و شکایتی نکنید.
دقیقا مشخص نیست که محمد باقر قالیباف که ذرهای حاضر به کناره گیری به نفع آقای رئیسی نیست، جزو بچههای انقلابی محسوب میشود یا خیر. در ستاد رئیسی آنقدر اختلاف با حامیان قالیباف بالا گرفته است که برخی قسم یاد کردهاند اگر انتخابات به دور دوم کشیده شود و رقابت مابین قالیباف و روحانی باشد، همه شان به روحانی رأی دهند. با این حال هنوز مشخص نیست قالیباف دقیقا در کجای داستان رئیسی جای میگیرد!
آقای رئیسی! خودتان رقیب خودتان شدهاید
گام نهایی: شعار رئیسی را همیشه به یاد داشته باشید: «رقیب من فقر و رکود و فساد است». نکته آنجاست که همین مشاورانی که به قول خودشان از سر خدمت در کنار آقای رئیسی هستند، فراموش کردهاند قاضی مرتضوی را با خودشان به این طرف و آن طرف نکشانند. لااقل اگر این شخص را با خودشان بردند، در مناظره به دوربینها زل نزنند و از آزادی رسانه و بیان بگویند.
کاش روز رأیگیری فرا برسد
از ستاد خارج میشوم، و باور این مسئله که کسب مقام ریاست جمهوری برای مخالفان دولت تا این حد مهم شده باشد که تیم احمدینژاد را پشت خود داشته باشند، بسیار جالب است. ای کاش روز رأیگیری فرا برسد و مردم با قطعیت عدم بازگشت به مسیر گذشته رأی به صندوق بیندازند. باید حتی برای چند ساعت هم که شده، عضو ستاد رئیسی شوید تا اهمیت رأی دادن به حسن روحانی را درک کنید.
شماره ۷۰۶