برای علی کریمی که فوتبال را زندگی و زندگی را بازی میکند
برگردیم به اواخر پاییز ۱۳۷۷، یا شاید هم دو ماه بعد. ۲۰ سالش تازه تمام شده بود، اما نمیشد و نمیگذاشت و نمیخواستم که چشم از صفحه ۲۱ اینچ رنگی تروتازه تلویزیونی که حتی کنترل هم داشت، بردارم. چشمم به تصویر خیره میماند و پاهایم راه ترمینالی را پی میگرفت که با آن از تهران بار میآوردند. چه باری؟ روزنامه! هنوز روزنامهها را خالی نکرده، چشمها را به این طرف میکشیدم تا روی تیتر اول بگردم دنبال نامش و ببینم که جدیدا چه خبرها شده و بعد که خواندن سریعم تمام شد، تازه بارها را به دکهها میرساندم.
اواخر پاییز ۷۷ بود یا شاید هم دو ماه بعد و من تازه ۹ سالم تمام شده بود. همسن برادر بزرگترم بود و مانند او. نگاهش میکردی که ببینی چه میکند و بدت نمیآمد که کارهایش را کپی کنی. همین روزها بود که در فینال بازیهای آسیایی، در همان ابتدای بازی، کرنری را که از سمت چپ به آسمان میرفت، به تور دروازه کویت چسباند و چند دقیقه بعد هم کریم باقری گل دوم را زد تا من هم طعم قهرمانی تیم ملی را بچشم. کریم باقری…! کریم…! کریمی…! علی کریمی! انگار نور از روزنهای جدید شروع به تابیدن کرده بود و بهسرعت مسیری پیچدرپیچ را مقابل خود میشکافت و به پیش میرفت و از بین تمام بازیکنها و سالها عبور میکرد و باز برمیگشت به همان روزهای ۲۰ سالگی. در همان روزها بود که از اخراج همتیمی خود عصبی شده بود و انبار باروتش با انفجاری لحظهای به سینه و گردن داور بازی میخورد تا یک سال از فوتبال محروم و دور نگه داشته شود و ما هم یک سال رمقی برای پخش و فروش روزنامهها نداشته باشیم و با همان کنترل تلویزیون مدام شبکههای بسیار کمتعدادمان را بالا و پایین کنیم.
علی کریمی با همین دو سکانس متولد شد و تمام ۲۰ سال پس از آن را بر استخوان همین دو سکانس پروار کرد و به پیش راند. نشریهای خارجی او را «مارادونای آسیا» نامید و بهراستی که درست گفته بود. تکنیک ناب، عصیانگری، مبهوت کردن حریف، ناآرامی و از همه مهمتر: همیشه مردم را در امنترین نقطه ذهن نگه داشتن. کریمی همان دو سکانس بود و الحق که «مارادونای آسیا» هم بود و شاید باید همین باشد. از کسی حرف میزنیم و میگوییم و مینویسیم که زمانی فلیکس ماگات دربارهاش گفته بود: «اگر اروپایی بود، الان رئال مادرید هم نمیتونست بخردش!»
ضربهای که به تیرک خورد
بازی دوستانه است. تیم ملی ایران مقابل باشگاه رم. شاید هم حافظهام درست یاری نمیکند و یک بازی دوستانه نیست، بلکه مسابقه فوتسالی است در محله گیشا. میگویند آن شب چند بار توپ را از بین پاهای علی دایی عبور داد و همین مشاجره کوچکی را ایجاد کرده بود که بعدها به اختلافات بیشتری رسید. از آن شب محله گیشا خبری ندارم و اینها را سالهای بعد تنها شنیدهام، اما بازی دوستانه مقابل رم را دقیق در خاطر دارم.
کریمی توپ را از میانههای میدان گرفت و به سمت دروازه رم حرکت کرد. از مدافعان اگر بپرسید، میگویند در آن صحنه نمیتوانستند تشخیص دهند او گام بعدی را به کدام سمت برخواهد داشت و به همین خاطر فقط به سمت عقب گام برمیداشتند تا دریبل نخورند.
ما هم نمیدانستیم اختلاف دایی و کریمی چیست و چرا طالبی او را نیمکتنشین کرده است، داستان پاس ندادنهای جام جهانی آلمان چه بود؟ ما هم عقبعقب میرفتیم و ماجرا گام به گام به سمتمان حرکت میکرد. دایی دیگر مربی تیم ملی شده بود و ایران وضعیت خوبی در مقدماتی جام جهانی نداشت. کریمی به تیم ملی دعوت نشد و همه ایران کارشان شده بود پادرمیانی بین این دو نفر. کریمی به پشت محوطه جریمه رم که رسید، تصمیم گرفت شلیک کند.
شلیک هم کرد و گفت که دایی خودش باید توپربایی میکرده و دریبل میزده و نمیشود که همه یک عمر به او پاس بدهند تا گل بزند. توپ را که شلیک کرد، درحالیکه تمام بازیکنان رم با دهانهای باز آن را دنبال میکردند، خودش هم میدید که گل نمیشود و به سمت میلهای ضخیم و فلزی میرود که دورتادور دروازه کشیدهاند.
درگیریاش با علی دایی اما ماجرایی دیگر داشت. اینبار پیش از شلیک ضربه به تیرک خورده بود. کجا؟ دقیقه چند؟ تمام دقایق بازی ایران مقابل عربستان و باخت غمانگیز تیم ملی. البته بعدتر برگشت و مقابل کره هم بازی کرد و به یکباره همراه مهدویکیا و هاشمیان خداحافظی هم کرد، اما ضربه همانجایی به تیرک خورد که حاصلش شد خداحافظی تلخ تیم ملی با جام جهانی و بسیاری از فوتبالیستها با تیم ملی. البته که مردم در استادیومها علی را تشویق میکردند؛ علی کریمی را.
ضربهای که مهارش کردند
اینبار نهتنها بازی دوستانه نبود، بلکه در آن سوی طیف یعنی شاید حتی خصمانه هم میشد. حریفمان روی کین بود که حالا چند سالی میشد با لباس قرمز منچستر یونایتد دیگر همه میشناختندش. اینبار اما لباس سبز به تن داشت. سبزی که شاید شبیه سبز ایران هم بود. باید ایرلند را کنار میزدیم برای رسیدن به جام جهانی عجیب کُره و ژاپن. عجیب بهخاطر داوریهای آن سال جام جهانی؟ نه. عجیب به این خاطر که ۱۶ سال بعد در برنامه «نود» علی کریمی به مناظره با دبیر کل فدراسیون فوتبال نشست.
تنها دو بار احساس نیاز به گلزنی تیم ملی باعث شده جرئت نکنم مستقیم به تصویر تلویزیون خیره شوم. یکی نیمه دوم مقابل استرالیا و دومی هم همان بازی با ایرلند. کریمی توپ را از سمت راست محوطه جریمه گرفت. آن وقتها که نه دنیا و نه بایرن مونیخ آرین روبن را داشتند، این علی کریمی بود که در عرض دریبل میزد و میبُرید و جلو میآمد تا با پای چپ دروازه را باز کند. در برنامه «نود» هم به عرض زد. زمانی که بحث بر سر ۶۹ میلیارد پول فلان و چندده هزار دلار حقِ بهمان بود، ناگهان پرید به ماجرای مربی بدنساز تیم ملی و کارلوس کیروش را متهم به دخالت در قراردادها کرد.
توپ را به سمت دروازه شوت کرد و زمانی که مستقیم داشتیم به آغوش تور میرفتیم، دستی از سمت چپ کادر وارد شد و آن را مهار کرد. دستهای شِی گیوِن بود. دروازهبان تیم ملی ایرلند که شاید این تلخترین خاطره ایرانیها از او باشد. دبیر فدراسیون فوتبال هم در برنامه «نود» دستش را وارد کادر کرد و میگفت که نمیتوان زحماتی را که کیروش برای تیم ملی کشیده و با نتایجی چنین و چنان رسیدن به جام جهانی را میسر ساخته، با این اتهامات کدر کرد و به کناری گذاشت. کریمی بلد نبود در برنامه زنده، شیوا و رسا صحبت کند، بسیاری از مردم هم با اینجا و آنجای حرفهایش بسیار مخالف بودند، اما نمیشد دوستش نداشت. نمیشد دوستش نداشت، چون بارقهای از امید بود. مانند همان امید نازک و کمجانی که در برابر ایرلند داشتیم.
علی آقا…
بهمنماه ۱۳۹۶ بود. یک میز بود و سه نفر پشتش نشسته بودند. یکیشان عادل فردوسیپور بود و مهمانان را اینطور معرفی کرد: «ما تا حدود یک شب مناظره خواهیم داشت با حضور جناب آقای محمدرضا ساکت دبیر کل محترم فدراسیون فوتبال و علی کریمی که دیگه اصلا نیازی به تعریف و تمجید و معرفی نداره.»
حق با عادل فردوسیپور بود. علی آقا شما واقعا نیازی به تعریف و تمجید و معرفی نداری و شاید تمام این نوشته و خاطرهبازی فقط به این خاطر بود که بگوییم «علی آقا! مثل همون دو سکانس ۲۰ سال پیش… شما فوتبالت رو بازی کن و شما اعتراضت رو بکن… شما کارِت رو بکن. خواستن بخورن! نخواستن نخورن!»