مروی بر شرایط جشنوارههای تئاتر دانشجویی
غزل محمدی
همیشه شنیدهام که از هنر نان و آب درنمیآید و پدر و مادرها موقع نصیحت کردن، بهویژه زمان انتخاب رشته، نمیگذارند بچههایشان سراغ گزینه هنر و ادبیات بروند. اینبار هم حرف از بی نان و آب و پنیری هنر در میان است. آن هم هنری که دانشجو بخواهد از دریچههای ذهنش بیرون بریزد. حال شما دانشجوی پول تو جیبی بگیری را تصور کنید که عشق هنر از آب در آمده و میخواهد در جشنواره تئاتر دانشجویی شرکت کند.
جشنواره تئاتر دانشجویی هر سال برای تمام دانشجویان دانشگاههای مختلف کشور برگزار میشود و تنها شرط شرکت کردن در آن دانشجو بودن است.
اینکه تنها شرط شرکت در این مسابقه دانشجو بودن است، در عالم بیرون واقعیتی ندارد و یکی از شرطهای اصلی آن دانشجوی پولدار بودن است.
تئاتر از آن دست هنرهایی است که باید خرجش کنی. از آن دست هنرهایی که هرچقدر بیشتر دستی به سر و روی صحنهاش بکشی و فضای عینی خلاقانهتری خلق کنی، توانایی بیشتری در میخکوب کردن مخاطب خواهی داشت. البته اینکه نمایشنامه قوی و اجراهای خوب حرف اول را میزنند، انکارکردنی نیست، اما لوازم کار را هم نمیتوان نادیده گرفت.
دانشجوی خالق عاشق!
وقتی حرف از دانشجو و زندگیاش به میان میآید، قاعدتا بوی هیچگونه پول و پلهای به مشام نمیرسد. دانشجو تنها به آفرینش دست میزند. تنهای تنها…
و میخواهد دنیایی را که در بیکرانی ذهنش ساخته و حسابی به شکوهش مینازد، روی صحنه بریزد و جهان تازهای بسازد.
خیلی از دانشجوهایی که در رشته تئاتر تحصیل نمیکنند، در جشنواره شرکت میکنند و این است که عشق و علاقه حرف اول را میزند.
از تئاتر دانشجویی که حرف میزنیم، اول چیزی که به ذهن میرسد، مکانی است برای تمرین. دانشکده هنر که قاعدتا پلاتوهایی برای تمرین دانشجویان رشته تئاتر دارد که اگر پیش بیاید و خالی باشد، دانشجوهای رشتههای دیگر هم میتوانند آنجا تمرین کنند. اما دو یا سه پلاتو کفاف نمیدهد. پس دانشجوها باید پلاتوهایی را از خارج از دانشگاه اجاره کنند. هزینههای بیشتر زمانی رو میآورند که تمرینها شروع شود. هزینه دکور و طراحی لباس و چیزهایی از این دست.
بچهها قرارهای زورکی را بین ساعتهای کلاسها میگنجانند و کار حتی به دیر رسیدنهای نصفه شبی هم میکشد.
اما وزارت علوم ظاهرا بودجهای برای کمک به پرداخت هزینههای دانشجویان اختصاص داده است که در آخرین جشنواره که اختتامیه آن در اردیبهشت ماه برگزار شد، این پول بعد از تمام شدن جشنواره به دانشجویان داده شد. درنتیجه بسیاری از دانشجویان نتوانستند آنطور که باید، برای تئاترشان هزینه کنند و بر کیفیت آثارشان تاثیر گذاشت. درباره دانشجویان شهرستان که هیچ! بعضی برای حملونقل دکورشان به تهران هزینههای میلیونی کردند.
مسئله این است: نگاه غالب به تئاتر دانشجویی یک سرگرمی و برنامه فوق برنامه است. همین است که بودجهها دیر میرسد و امکانات لازم برای تمرین دانشجویان فراهم نیست.
درنهایت چیزی که میماند، داوری است. داوری کردن در حوزه هنر و ادبیات کار آسانی نیست و اینکه سلیقه عدهای در آن دخیل است، انکارنکردنی است.
اما داوران باید از میان کسانی انتخاب شوند که ذهنیت آشنایی با فضای دانشجویی داشته باشند.
در بازبینیها تعدادی از کارها حذف میشوند و البته دلخوریها طبیعی است. اما واضحترین چیز آن است که برد و باخت در حوزه هنر چندان معنایی ندارد و چه بسا بازندهها راه روشنتری در پیش رویشان باشد.
فعال نبودن کانون تئاتر دانشگاه تنها یک دلیل میتواند داشته باشد: انگیزههایی که… ما را چه به هنرمند بودن. برویم و حرف پدر و مادرمان را گوش بدهیم و دکتر مهندس شویم. این شکم نباید گرسنه بماند.