پریسا شمس
الهی که جز جیگر بزنه این سال ۹۵ که همهاش درد و غم و بدبختی بود. یعنی عزیزجون همون خوب شد شما زودتر مردی رفتی پی کارت که این سال وامونده رو ندیدی. سال نبود که خبر مرگش. کرور کرور آدم نازنین رو کردیم زیر خاک. خدابیامرزه همه رفتگان شما رو عزیز، البته خودتم جزو رفتگانی، ولی عباس کیارستمی مرد. میشناختیش؟! همون خوشتیپه بود ریژستوره که عالم و آدم میشناختنش. راسیتش خودم هیچ فیلمی ازش ندیده بودم، اما از اونا بود که وقتی اومد نفهمیدم کی اومد، وقتی رفت فهمیدم کی رفته. هیچم معلوم نشد که چجوری مرد، ولی روحش شاد، حالا اگه شما اونور دیدیش، باهاش یه حشر و نشری بکن، طرف خیلی بارشه، باکلاسه. اگه باهاش بچرخی، باقی اموات یه حساب دیگه روت باز میکنن. حالا اگه دیدی اون زیادی سواد و کلاسش بالاست و سختته باهاش معاشرت کنی، خودتو اذیت نکن! حبیب هم اتفاقا اومد پیش شما. وای عزیز من عاشق اون آهنگ شهلاش بودم. تازه که سر از تخم درآورده بودم، هی میگفتم چی میشد شما اسم منو میذاشتی شهلا که این پسر ماسورههای محل عاشق من شن، همینطور که کلاسور به بغل از جلوشون رد میشم، برام بخونن شهلای من کجایی؟ شهلا چه بیوفایی؟! حالا چشمغره نرو، گذشته رفته دیگه. نه اسم من شهلا بود نه هیچ پسر ماسورهای تو این عمر زندگانی عاشق من شد. یه بار یه خیرندیده اون زمونا جلو پای من نامه عاشقونه انداخت که همونم ویلون شده فرداش اومد گفت ببخشید میخواستم نامه رو واسه دوستت بندازم، سرم پایین اشتباهی انداختم واسه شما. الهی که هرجا هست، عاجز شه، من که کینهاش از دلم درنمیره. خب بگو جیگر سوخته حالا اشتباه هم کردی که کردی، به رو خودت نمیاوردی میمردی؟ من که نگفتم بیا من رو بگیر. یه نامه بود دیگه تهش ما هم دلمون خوش میشد که یکی عاشقمون بوده. اینا همهاش تقصیر شماس عزیز که اسم منو نذاشتی شهلا! راستی الان حبیب پیش شماست؟ اگه هست بگو واست شهلا رو بخونه، خیلی قشنگ میخونه، صداش معرکهاس. آخ آخ! گفتم صدا یاد خدابیامرز آیتالله رفسنجانی افتادم. چه مرد نازنینی بود. چقدر مردم دوستش داشتن، چقدر اون مردمو دوست داشت. چه خبر شد مراسمش! جمعیت از کجا تا کجا! همه مردم بودنا، همه! یعنی واقعا ملت عزادار شدن. عزیز تو رو خدا برو پیداش کن بگو یه شب بیاد به خواب من. میگن این بنده خدا اسرار زیاد داشت. خیلی دلم میخواد بدونم چیا تو دلش بود. بگو یه شبی بیاد به خواب من دوتا از اون خاطراتشو بگه بلکم این فضولی من بخوابه.
نگاه تو رو خدا! گلایلو از اینور نخریده از اونور پلاسید… والا من پول گل تازه دادما عزیز، فکر نکنی از این گل موندهها خریدم برات! ولی گل همینه دیگه، عمرش کمه. عزیزجون! شما پلاسکو رو یادته؟ پلاسکو که میرفتیم بچگیا برام کتونی چینی میخریدیا! سه سایز بزرگ میخریدی دو سال میپوشیدم. یادته؟ این پای وامونده هی گنده میشد، ولی کفش که گنده نمیشد خب! شیش ماه اول لخلخ از پام در میومد. شیش ماه دوم تو پام میرقصید، جخت شیش ماه وسط اندازهام بود. اما شیش ماه آخر که شست پام همیشه سردرد میگرنی داشت، از بس که این نوک کفش بهش فشار میآورد. اینا رو همه رو از پلاسکو میخریدیم. یادش بخیر. حالا اگه دوباره سکته نمیکنی، میخوام بهت بگم پلاسکو هم با خاک یکسان شد. آتیش گرفت و عینهو برگ خزون ریخت زمین. شونزده تا آتیشنشون عینهو دسته گل موندن زیر آتیش و خاکستر و آوار. گفتم که عمر گل کمه. عزیز تو رو جون من برو پیداشون کن و بگو ما خیلی دوستشون داشتیم. بگو والا هیچکس نیومد یه کلوم عذرخواهی کنه بابت این مصیبت اما ما شرمنده روی خانوادههاشونیم. بگو… چی بگم عزیز؟ هرچی میگم، برات همه ذکر مصیبته!
راستی شیطون! یادته اون وقتا که «در پناه تو» رو تلویزیون نشون میداد، هی به اون پسر خوبه میگفتی کاش این دامادم بشه، حسن جوهرچی یادته؟ چه قیافه معصومانهای داشت! حالا که نیستی، بهت میگم، من آرزوم بود یه بار از نزدیک ببینمش. یواشی عکسشو چسبونده بودم پشت کتاب فارسیم و میرفتم تو اتاق به هوای درس خوندن، هی بر و بر عکس اونو نیگا میکردم. اصلا همون شد که دوم نظری رفوزه شدم، از بس حسن جوهرچی رو نیگا کرده بودم… عزیز اونم اومد پیش شما، فکر کن تازه گل جوونیش بود! نور به قبرش بباره. حلالش باشه اون رفوزه شدن من و کتکی که واسه خاطرش از شما خوردم. بیزحمت بهش بگو من طرفدارش بودم!
تو رو ارواح خاک خودت عزیز کار روزگارو میبینی؟ هرچی آدم خوب بود مرد، عوضش یه عوضی نکبت شد رئیس جمهور آمریکا. وای عزیز! باید طرف رو ببینی یک خل و چلیه که نگو. کلهاش هم عینهو نیمرو نیمپز میمونه. از این جنگالوهاس. همهاش دوست داره پاچه عالم و آدم رو بگیره. اصن دنیا شده وحشتخونه از دست این جیگر رو زمین ریخته. میگم عزیز! کاش دست اینو بگیری ببری پیش خودت، بلکه ما کمتر خبر بد بشنویم این روزا. والا! داغش بمونه به جیگر همهمون راحت شیم. ببین این حضرت عزراییل دوروبرت نیست، بگی کار این کلاهگیسی رو زودتر راه بندازه؟ اصلا من خودم یه فهرست درست کردم که کار عزراییل راحت شه، بگو هروقت مسیرش افتاد اینوری یه سر به من بزنه که این فهرست رو برسونم دستش. حالا عزیز! ما شانس نداریم، یهو طوری نشه که عزراییل اشتباهی یقه خودمو بگیرهها! درسته که این زندگی همچین آش دهنسوزی هم نیست، ولی فعلنه زوده واسه مردن من، کار زیاد دارم، حال خیلیا رو باید بگیرم، سرم شلوغه!
نگاه کن گلابی که ریختم رو قبرت هیچ بو نداره! بس که همه دزد شدن. یقین ورداشتن تا میتونستن آب بستن به خیک گلاب. البته از دزدی اگه بخوام برات بگم که مخت چنان از اون دنیا سوت میکشه که ما اینور گوشمون کر شه. اختلاس کرور کرور، بدتر از همیشه. همین چند ماه پیش فیش حقوق یه سری از این مسئولان دراومد که صفر داشت از اینجا تا خودِ ثریا! میلیون میلیون پول بود که اینا داشتن هر ماه بالا میکشیدن. بعدش منِ بدبخت امسال واسه خاطر اینکه لولهکشی خونه رو تعمیر کنم، دربهدر رفتم دنبال وام که جور نشد. تهش هم با اجازهت اون گردنبند یادگار تو رو فروختم. تو رو به روح خودت قسم، از دست من ناراحت نشی، یه وقت آه بکشی، من سیاهروزتر از اینکه هستم، بشم. خواستی هم نفرین کنی، اونا که مال مردمو میخورن نفرین کن، خب؟ ای قربون اون گیس حنابستهات برم من! ببین چه حلوای روغن انداختهای پختم برات، چه نون خامهای تازهای خریدم، همونجوری که دوست داشتی… البته نون خامهای رو دادم به اون بچهها که اونور قبرستون مچاله شدن تنگ دل هم.
عزیز! اگه اینجایی، ته قبرستونو یه نگاه کن! یارو رو میبینی با زن و بچهاش کز کرده زیر درخت؟ من اینا رو میشناسمشون. پولشون رو دادن دست یه از خدا بیخبر خونه پیشخرید کنن، طرف پول رو خورده و یه آب هم روش. مرده معتاد شده. هست و نیستو به باد داده. حالا یه سقف بالا سر بندگان خدا نیست. شبا توی گور میخوابن. کنار شما مردهها. هرچند که ما زندهها هم همچین زندهای نیستیم. اگه بودیم که گاهی یه صدایی ازمون درمیومد. نمیدونی امسال چه جار و منجری شد سر املاک نجومی. چه بخور بخوریه تو این مملکت عزیز! یقین تو بهتر از ما میدونی، هرچی نباشه تو مردی، علمت از زندهها بیشتره. ولی تو رو خدا خیلی حرص نخوریا، مردنت زهرمارت میشه. مردی رفتی کیفش رو بکن! منم زیاد غر میزنم، اما امسال همه چی هم بد نبود. خوبیای خودشم داشت. جونم برات بگه…. جونم برات بگه… آهان مثلا مهشید خبر مرگش طلاق گرفت، آی من خوشحال شدم، آی خوشحال شدم! جیگرم حال اومد. نکبت قوزمیت اون وقت که شوهر کرده بود، چنان فیس و افاده برمیداشت واسه من که انگار از دماغ فیل افتاده. حالا باید بیای حال و روزشو ببینی! نه که فکر کنی خدانکرده من بخیل خوشبختی مردممها، نه! اما میگم خدا خرش رو میشناخت که بهش شاخ نداد. الان همچین این مهشیده کرک و پرش ریخته که بیا و ببین. مدام یه چشمش اشکه و یه چشمش خون. گویا طرف حسابی چزوندتش. اون روزی که با چشم گریون، کور و پشیمون اومد پیش من، جیگرم حال اومد. بدبختیام فراموشم شد. گفتم آهان! خوبت شد اینقدر هی چپ میرفتی راست میومدی واسه من لغوز میخوندی که من موندم تو ترشی و خودت رسیدی به بخت و تخت؟ بیا! اینم عاقبت اون همه فخرفروشی… حالا بناس باز با هم سلمونی بزنیم. اون هفته گفتم پاشیم بریم بندرعباس چهارتا تیکه النگ دولنگ بیاریم واسه کار، اما دیدم وضع جنوب افتضاحه… وای عزیز از خوزستان نگم بهت که اشکت درمیاد. نه هوای نفس کشیدن، نه آب خوردن، نه امید راست و ریست شدن اوضاع. میگم شما نمیتونی از اونور یه سفارشی به این باد مادا بکنی یه جوری بوزن که این گرد و خاک عوض خوزستان بره سمت عربستان؟! تو رو ارواح خودت و هفت جد و آبادت عزیز من که امیدم رو از اینوریا بریدم، گفتم بگم، بلکه شما اونوریا یه فکری به حال ما بکنین. اگر هم دیدی دست و دلت نمیره گره از مشکل ما باز کنی، فقط تو هم پشت سر این سال ۹۵ لعنتی بگو ای سال بری که برنگردی. راستی عزیز جون! عیدت مبارک!
شماره ۷۰۰