به بهانه اجرای نمایش «رومئو و ژولیت» در تماشاخانه مستقل
الهه حاجیزاده، سیدمهدی احمدپناه
تصور کنید بهعنوان یک بازیگر باید روی یک سازه بزرگ فلزی گردان، بازی کنید و هر لحظه ممکن است از روی آن به سمت زمین پرت شوید و آسیب جدی ببینید. چقدر میتوانید به همکاران خود در گروه صحنه، به همبازیهای خود و به بدن خودتان اعتماد کنید که در حین کنشهای احساسی تمرکز شما را به هم نزنند و به شما امکان درگیر شدن با نقش را بدهند؟ همه این رویدادها هر شب در نمایش «رومئو و ژولیت» اتفاق میافتد و تا کنون هیچ حادثه بزرگی برای گروه پیش نیامده. با هستی حسینی، کارگردان این نمایش، و علیرضا کیمنش، رامین سیار دشتی و فرزین محدث بازیگران این نمایش، به گفتوگو نشستیم تا بیشتر با چالشهایشان در این نمایش آشنا شویم.
نمایش «رومئو و ژولیت» ازنظر کارگردانی متفاوت و جسورانه است. دکور این نمایش و نحوه استفاده از بازیگران، آن را در رده اجراهایی قرار میدهد که در تئاتر ایران کمتر اتفاق میافتد. از چه زمانی و چگونه ایده این نمایش به ذهن شما رسید؟
هستی حسینی: به نظرم چیزی که در تئاتر ما خیلی کم اتفاق میافتد، داشتن یک گروه تئاتری است و حالا ما با داشتن یک گروه تئاتری مستحکمتر کار میکنیم و بر اساس خط فکری گروه سالنی هم تاسیس کردیم. قبل از تاسیس سالن دو ایده برای اجرا داشتیم. مصطفی کوشکی ایده حضور و حذف ناگهانی آدمها و استفاده از ترامپولین را داشت و من هم ایده عشق نافرجام و کانسپت لباسهایی روی رگال را در ذهن داشتم. با خواندن متنهای مختلف که نزدیک به ایده ذهنی من باشد، به «رومئو و ژولیت» رسیدم. ابتدا میخواستیم فقط لباس رومئو و ژولیت در صحنه باشند، اما کمکم تغییراتی ایجاد شد و درنهایت به این شکل رسیدیم.
بازیگران در نمایش «رومئو و ژولیت»، فعالیتهای بدنی زیادی دارند. چقدر انتخابهای شما بهعنوان بازیگر یا پیشنهادهایی که میشود، بر این مبناست که یکی از قابلیتهای بازیگری شما، توانمندی بدنی است؟
رامین سیار دشتی: واقعیت این است که من بین کار سخت و کار غیرممکن آسیبرسان تفاوت قائل هستم. من میگویم بازیگری کلا سخت است. کسی که قبول کرده در این حرفه بازی کند، باید خودش را برای همه چیز آماده کند. سبک و ایده مرکزی هر اثر هم متفاوت است. همه موارد موجود در نمایش میتواند در مرحله اول دشواریهایی برای بازیگر داشته باشد و برای من همین سختی جذاب است و دوست ندارم خودم را تکرار کنم و این سختی برایم مهم است. در این سالها در نمایشهایی بودم که بیشتر به تئاتر فیزیکال نزدیک بودند و تعلقخاطر دارم و اتفاقا از کارهایی که کاملا حسی است، واهمه دارم. البته تفکیک صددرصد کارها غلط است. در همه تئاترها از فیزیک استفاده میشود و ترجیح میدهم از جنس تئاترهایی کار کنم که فیزیکالتر باشد و کاری که بدانم عملی است، سعی میکنم به بهترین وجه انجامش دهم. اولین روزی که گجت را در نمایش «رومئو و ژولیت» سوار شدم و بالا رفتم، سرگیجه گرفتم و عدم آشنایی بهشدت آزارم داد. ولی با تمرین به آن عادت کردم و سختی اولیه از بین رفت.
فرزین محدث: من کلا تفاوت چندانی بین تئاتر فیزیکال و غیرفیزیکال نمیبینم. در ایران مگر در سال چند تئاتر خوب اجرا میشود و بازیگر در چند تا از این تئاترهای خوب بازی خواهد کرد؟ من امسال اهمیت کارگردان، متن، سالن و گروه برایم مهم است. وقتی این کار به من پیشنهاد شد، گروه را میشناختم و راضی بودم از همه چیز. امروز آدمهایی را میآورند که فقط سالن را پر کنند، و این غلط است. با شوخیهای دمدستی خنداندن مخاطب کار سختی نیست. آنهایی که از رشتههای غیرتخصصی دیگری وارد تئاتر شدهاند، امروز ادعاهای تئاتری هم دارند و میگویند اگر فیلم خوب نباشد، تئاتر را داریم! تئاتر به نام هیچکسی زده نشده است، اما حداقل باید آدمهایی که شایستگی دارند، در آن کار کنند. جنس بازی، تمرینات و… در تئاتر فیزیکال متفاوت است. آنهایی که تئاتری نیستند، اصولا ریسک حضور در چنین نمایشهایی را ندارند. دانش در اجرای تئاتر اهمیت زیادی دارد و دانش نشان میدهد افراد دغدغه کار دارند.
علیرضا کیمنش: آن چیزی که میگویید برای شما کار بدنی است، اما برای من اینطور نیست. به این دلیل که کار فیزیکال خیلی عجیب و ویژهای در نمایش «رومئو و ژولیت» انجام ندادهام. به نظر من وقتی بازیگر در چنین دکوری میآید، باید با آن یکی شود. انسان در خانه، کوه، جنگل، خیابان و… بهصورتهای مختلفی راه میرود. بدن من هم وقتی در دکوری قرار میگیرد، تعاریف مشخصی دارد. بدن نمیتواند جزئی جدا از دکور باشد. اصولا استفادهای که از بدنم میکنم، نهتنها در این نمایش که در همه کارهایم به همین صورت است. ضعف شدید بازیگران ایرانی که به چشم هم میآید، بدنشان است. بازیگران برخورد روانشناسانهای با نقش دارند که همان برخورد هم در اکثر مواقع درست نیست. مثلا کاراکتر عصبی هیچگاه نمیتواند بدن راحتی داشته باشد. به همین دلیل معتقدم بازیگران ما از بدن استفاده نمیکنند.
فکر میکنید این ضعف بازیگران ماست که به بدنشان نمیرسند یا ضعف کارگردانانی است که از بازیگران چنین چیزی را نخواستهاند؟
علیرضا کیمنش: این مسئله دوطرفه است. کارگردانان شناختی از بدن ندارند. بدن تنها وادی است که فرد نمیتواند فقط در موردش دانش داشته باشد. باید بازیگر کار بدنی کرده باشد تا بازیگرش را راهنمایی کند. در تئوری همه میدانند، اما در عمل نه. بازیگرها دودستهاند، آنهایی که کار بدن را نمیشناسند و فکر میکنند در رئال به بدن نیازی ندارند. دسته دیگر کسانی هستند که فکر میکنند تمرینات بدن را انجام دادهاند، اما بلد نیستند از آن بهصورت عملی استفاده کنند.
در این نمایش موقعیت بازیگران به گونهای است که باید حتما به همکاران خود اعتماد کنند و اگرنه، ممکن است با آسیبهای جدی روبهرو شوند و رویداد خطرآفرینی رخ دهد. برای رسیدن به این اعتماد و اطمینان در میان اعضای گروه از چه راهکارهایی استفاده کردید؟
هستی حسینی: با وجود اینکه به نظر میرسد این نمایش اجرای خطرناکتری برای بازیگران است، ولی در نمایش قبلی گروه یعنی «رویای شب نیمه تابستان» بازیگران بیشتری حضور داشتند و تعداد صدمات بیشتری هم در گروه ایجاد شد. اعضای پشتصحنه ما همان افراد قبلی هستند و به شناخت بهتری نسبت به اینگونه کار رسیدهاند و اعتماد افراد به هم بیشتر شده است. نکته مهم دیگر میزان دغدغه بازیگران است که چقدر کار را دوست دارند. ما با اعضای گروه و بازیگران صحبت میکردیم و دقت و تمرکز همه باعث میشود آسیب کمتری به گروه وارد شود.
علیرضا کیمنش: یکی از دلایل این است که با کارگردان پیش از این تجربه همکاری داشتهام و در تمرینات هم به همه نکات توجه کردهایم و میدانیم یک نفر پایینتر مراقب ماست. من هر شب به بچهها تاکید میکنم همه جای دکور را بهدقت بررسی کنند که حتی یک پیچ هم شل نشده باشد. شاید داستان من با بقیه فرق داشته باشد و با دکور یکی هستم، به این دلیل که پیشبینیهایم را انجام دادهام و اگر بیفتم، بلدم خودم را جمع کنم و کاری میکنم که آسیب نبینم.
رامین سیار دشتی: نکتهای که در تئاتر در همه جای دنیا وجود دارد، این است که تئاتر یعنی تمرین و هماهنگی. وقتی گروه هماهنگ باشد، از کسی که سازهای غولآسا را میسازد، تا تکتک بازیگران همه باید هماهنگ باشند و بدانند در زمان کوتاهی چه وظیفهای دارند. با این همراهی ناخودآگاه همه به هم وصل میشوند و اعتماد کامل ایجاد میشود و من نگران نیستم که چه اتفاقی میافتد. به این دلیل که تمرین داشتهایم، اعتماد هم ایجاد شده است. در دو جلسه اول تمرین وقتی من از زنجیر بالا رفته بودم، گیر کردم. به این دلیل که زنجیرها قفل میشود و من چون دیر به گروه رسیدم، تمریناتم کم بود و کم کم فهمیدیم باید چگونه عمل کنیم که این مشکل ایجاد نشود و حالا با اعتماد این کار را میکنیم. مسلما ابتدای کار آشفتگی بود و هنوز بازیگران و دکور هماهنگ نبودند و طبیعی هم هست و نیازمند تمرین بودیم و وقتی تمرینات کافی انجام شد، هماهنگی و اعتماد هم به وجود آمد. مثل رانندگی که بعد از تمرین شبیه یک کار عادی میشود و دیگر سخت به نظر نمیرسد.
فرزین محدث: تمرین اهمیت زیادی در ایجاد اعتماد دارد. در نمایش «رومئو و ژولیت» آنهایی که دکور را جابهجا میکنند، به اندازه بازیگرانی که روی صحنه هستند، اهمیت دارند. کار همه اهمیت دارد و حضور هر کس مهم است و صحنهیار نیستند و واقعا بازیگر هستند و ژست و بدن شکلگرفته دارند. آنها دورههای بازیگری میگذرانند و میدانند چه نقشی دارند. در برخی نمایشها مثل همین اثر، درگیر تعاریف دمده نمیشویم و همیشه و هرلحظه با عقل کار میکنیم و میدانیم چه میکنیم. دوره آن جنس بازیهایی که بازیگر غرق نقش بود و… گذشته و باید با عقل کار کرد و در عین حال نقش را بازی میکنیم و تماشاگر هم از نظر حسی ما را باور میکند. همه این نکات با تمرین شکل میگیرد. ابتدا که دکور نبود، با شبیهسازی با یک پل کار میکردیم تا شبیهسازی شود و هماهنگی داشته باشیم و به اعتماد برسیم.
در طول دوران فعالیت هنری، کدام تجربه کاری برای شما ازنظر بدنی، رسیدن به نقش و… چالشبرانگیزتر از سایر تجربهها بوده است؟
رامین سیار دشتی: از تجربیات چالشبرانگیز من نمایش «کالیگولا» بود که نقش پیرمرد خمیدهای را بازی میکردم و حدود یک ساعت خمیده بود، نقش لاکی در نمایش «در انتظار گودو» هم بهشدت چالشبرانگیز بود، نمایش «تل/ ضحاک» به کارگردانی اصغر دشتی به دلیل تنوع نقشی که داشتم، سخت بود و با بازیگران خارجی هم همکاری میکردم و جنس بازی و ارتباط با آنها دشواریهایی داشت. در جنس کارگروهی نمایش «عجایب المخلوقات» رضا ثروتی هم انرژی زیادی از من میگرفت و فکر میکردم به مرز ایست قلب میرسیدم و لحظات انفجاری داشت. نمایش «رویای شب نیمه تابستان» هم برایم چالشبرانگیز بود. کلا کارنامه کاری من شامل آثاری است که خودم را اول از همه غافلگیر میکند.
فرزین محدث: فکر میکنم اولین نمایشی که بازیگر بازی میکند، بیش از همه تجربیات برایش چالشبرانگیز است. اولین نمایشی که من بازی کردم، نمایش «چیستا» بود که نقش پسربچهای معلول ذهنی و جسمی بود و دیالوگی نداشتم و همه فکر میکردند عقبافتادهای را آوردهاند و کسی من را نمیشناخت. از بین همه کارهایی که کردم، اصلا معتقد نیستم همه را دوست دارم و بچههای من هستند و… یکسری نمایشها فقط تکنیک بود و برخی آثار فقط برایم تجربه بود و تمامشده است. در یک نمایش به اسم «شببهخیر جناب کنت» هم نقش پیرمردی را بازی میکردم که برایم جالب بود. نمایش «ماکاندو»، «خوشبختی کوچک سوسک شدن» و در آخر همین نمایش «رومئو و ژولیت» چالشبرانگیز بوده. من سعی کردم در این اثر از کلیشههایی که همه برای بازی نقش کشیش در نظر میگیرند، فاصله داشته باشم و در تمام لحظههایی که بازی میکنم، باید همه ویژگیها را حفظ میکردم. میخواستیم نوآورانه باشد و خوشحالم اولین کارم در سال ۹۶ این نمایش بوده و راضی هستم و انرژیای که در همان بیحرکتی داشتم، برایم چالشبرانگیز بود.
علیرضا کیمنش: این مسئله به تجربیاتی که در سالهای مختلف به دست آوردهام، ارتباط دارد. به مرور زمان آمادگی من هم بیشتر شده است، ولی رویهمرفته نقشی که در نمایش «رویای شب نیمه تابستان» بازی کردم، برایم بسیار چالشبرانگیز بود. کاری که انجام میدادم، خودش یک رشته المپیک بود. همینطور نقشی که در فیلم شما بازی کردم هم برایم بسیار سخت بود، چون باید به لحاظ بدنی بسیار کمتر از سن خودم میبودم.
علیرضا کیمنش امسال بهترین بازیگر جشن بازیگر خانه تئاتر شد که یکی از معتبرترین جایزههای بازیگری در ایران است. از زمانی که شروع به فعالیت هنری کردی، ما شاهد جدیتر شدن هر روزه فعالیتهایت بودهایم. خودت فکر میکنی نقطه عطف این جدی شدن از چه زمانی بود؟
علیرضا کیمنش: فکر میکنم از روزی که بازیگری را شروع کردم، جدی بودنم هم شروع شد. در این سالهای کاری واقعا هفتهای نبوده که تمرین نکنم. همه کلاسهایم را مرتب میرفتم و تمریناتم مداوم بوده. وقتی اولین بار جایزه را در سال۹۰ گرفتم، دو راه تصمیمگیری داشتم؛ اینکه خودم را در همان سطح ببینم و فکر کنم اندازهام همین است، یا اینکه بگویم هنوز جایزهای نگرفتم و مثل دانشجویی باشم که تازه روی صحنه رفته است و چراغها که خاموش میشود، لحظه اول اجرا را به یاد بیاورم. اولین اجرای عموم من سال ۸۵ با علیاکبر علیزاده و نمایش «قطعاتی از ساموئل بکت» بود. هنوز فکر میکنم در آن لحظه هستم. همان سال تصمیم گرفتم برای تحصیل فوقلیسانس به خارج از کشور بروم، به این دلیل که در ایران مقطع فوقلیسانس چیزی برای ارائه به ما ندارد. با خارج شدن از کشور، هم دنیا را میدیدم که چه خبر است هم تئاتر را بیشتر میشناختم و میتوانستم در رشتههای مختلف ارتقا یابم. در هلند فهمیدم چقدر بازیگران موفقتر از ما وجود دارند که خیلی جلو رفتهاند و اتفاقا جایزه برای بازیگر یک زنگ خطر است و باعث میشود فکر کنی بهترینی، درحالیکه نیستی. مدارسی در هلند وجود داشت که عده زیادی مثل من علاقهمند واقعا تلاش میکردند.
یعنی فکر میکنی جایزه برای بازیگر آسیب است؟
علیرضا کیمنش: جایزه آسیب نیست، اما بستگی به بازیگر دارد که چه برخوردی با آن داشته باشد. من روی یک متد کار کردم که نتیجه هم داد. بعد یاد گرفتم بدن من در مقابل دوربین چگونه خواهد بود؟ باید چه نکاتی را انجام دهد. از قدیم میگفتند بازیگر تئاتر مدیوم سینما را نمیشناسد، اما من این را قبول نداشتم و هنوز هم تلاش میکنم یاد بگیرم. بعد از گذراندن دورههایی با استاد شیروانی متوجه شدم بازیگران ما در مقابل دوربین کاری با بدنشان ندارند و آن را فراموش میکنند. نقش با فیزیک هیچ ارتباطی ندارد. انسان هر کاری در روز انجام میدهد، بدنش با آن کار کلیشه میشود. چطور یک نقش با بدن ارتباطی ندارد؟
– بهعنوان کارگردان چه فضا و تصویری را در ذهن دارید که میخواهید در آینده آن را اجرا کنید و به مخاطب نشان دهید که میشود چنین کارهایی هم انجام داد؟
-در گروه ما دو کارگردان وجود دارد؛ من و مصطفی کوشکی. مصطفی ایده عجیب و غریبی دارد و بهزودی میخواهد آن را اجرایی کند و میداند کار بعدیاش چه چیزی است. خلق توهم و رویا برای من جذاب است و فضای سورئال را دوست دارم و احتمالا در کار بعدی به این سمت خواهم رفت.
شماره ۷۰۷