صدور ویزا برای مهاجرت مردگان آغاز شد!
محمد علی مومنی
اینجا تهران است، رادیو چل
شنوندگان عزیز، لطفا بنا به سرعت خودتان، ما را یکجوری بخوانید که بشنوید! یعنی درست و درمان با رادیوچل تا کنید!
خواباندن قائله با یک تیتر ناقابل
آدم لذت میبرد از این همه آزادی مطبوعات. توی خواب هم نمیدیدم این همه آزادی مطبوعات را. اصلا به نظرم دیگر الان کمی زیاد شده. میترسم همینجور پیش برود، چشم بخوریم از گاردین و نیویورک تایمز و بقیه.
جوری شده که مقام مسئول یک چیز میگوید، روزنامه برای خودش یک تیتر دیگر میزند. آنقدر هم طبیعی و ریلکس تیتر میزند که ما و مقام مسئول هر دو باورمان میشود که واقعا چنین حرفی بیان شده.
مثال: مقام مسئول میگوید «در این پرونده بروز تخلف قطعی است!»
روزنامه موردنظر، فردا تیتر میزند «در این پرونده هیچ تخلفی رخ نداده است!»
برداشت خبری دیده بودیم، ولی نه دیگر تا این حد. قبلا رسم بود که یک نموره سخن مقام مسئول را دستکاری میکردیم که خوشگل بشود. ولی نه دیگر اینجوری.
مثلا قبلا اینجوری تیتر زده میشد که «در این پرونده تخلف احتمالا رخ داده.»
یا مثلا همین صدا و سیمای خودمان!
صدا و سیما حتی کلا برداشت هم نمیکند. یعنی مثلا رئیسجمهور یک کنفرانس مهم خبری دارد که خبرنگارها دارند از سر و کول هم بالا میروند، صدا و سیما برداشتش این است که در این لحظه یک برنامه علمی درباره یک جایی از بدن آدمیزاد پخش کند، مفیدتر است. بالاخره تیروئیدی، چیزی، جایی!
بیخود و بیجهت نبود که حسین شریعتمداری جایزه منتقد نمونه سال را از دولت احمدینژاد گرفت. اگر به من بود جایزه منتقد قرن را هم میدادم خدمت ایشان.
این چند تا روزنامه دارند یکتنه بار آزادی مطبوعات را بهدوش میکشند. اگر نبودند الان شاخصهای آزادی بیان ما کف زمین، زیر دست و پا بود.
جا دارد همینجا از یالثارات، ۹ دی، همشهری، فارس و چند جای دیگر تشکر کنم که این فن خبری را متحول کردند.
اصلا وقتی میشود با یک تیتر قائله را خواباند، چرا نخواباند؟
روح سپانلو درخواست
پناهندگی به پرلاشز داد!
– ببخشید یه ویزا میخوام واسه پرلاشز
آقسفارتی: پرلاشز که گورستانه. ما یه ویزا برای فرانسه به شما میدیم، دیگه هر قبرستونی که خودتون دوست دارین، تشریف ببرید.
– آخه من جاهای دیگه چه کاری میتونم داشته باشم؟ من فقط میخوام برم پرلاشر. خیلی خستهام.
آقسفارتی: چند نفرین؟!
– یه نفر دیگه. مگه دو نفری هم میشه خوابید توی قبر؟
آقسفارتی: شما خیلی مردهانگاری آقا. خوب نیست اینجوری. اسمتون چیه؟!
– من محمدعلی سپانلو هستم.
آقسفارتی:یه محمدعلی سپانلو بود شاعر بود!
– خودمم! مرحوم مغفورِ تازه درگذشته «محمدعلی سپانلو».
آقسفارتی: آخه ایشون که مرد!
– بله. من روحشم.
آقسفارتی: یعنی شما الان مردی؟!
– بله. بهم نمیاد؟!
آقسفارتی: نه ماشالله خوب موندین! خدا رحمتتون کنه.
– قربونتون! اتفاقا از وقتی مردم، اعصاب واسه روح ما نگذاشتن. از بس هی گیر دادن به سنگ قبر ما.
آقسفارتی: چطور؟ حتما از سنگ قبرتون خوششون نیامده!
– بله. اتفاقا من گفتم یه سنگ قبری طراحی بشه که با عموم مخاطبها ارتباط برقرار کنه.
آقسفارتی: آخه ما تا حالا از این جور ویزاها ندادی. شما توی لاتاری ثبتنام کردی؟!
– مگه ارواح درگذشتگان هم میتونن شرکت کنند؟!
آقسفارتی: والا آمریکاست دیگه. من خودم دیدهام کسی رو که داشته میمرده، ولی لاتاری ثبتنام کرده.
– حالا شما یه ویزا به روح من بدین. یه سری از دوستان و آشنایان هم هستن که اونا هم قراره بیان. احمد شاملو هم هست.
آقسفارتی: خب اینا سیاسی نیست؟!
– نه اینا ادبیه.
آقسفارتی: بیادبی نداری؟!
– نه! ولی ورزشی هم داریم. غلامحسین مظلومی، ناصر حجازی و بیوک جدیکار فوتبالیست بودن. سنگ قبرشون خاکشیر شد.
آقسفارتی: اصلاحطلب بودن یا اصولگرا؟!
– توی فوتبال از اینجور چیزا نداریم. استقلالی – پرسپولیسی داریم. اینا استقلالی بودن. ولی قبر همایون بهزادی که پرسپولیسیه هم شخم زده شد.
آقسفارتی: دیگه چی داری؟!
– خوشت اومدهها! غلامحسین بنان و سهراب سپهری هم میان البته.
آقسفارتی: شما مسئولیتش رو بهعهده بگیر، یه تور برای اموات راه بینداز. یه ویزای گردشگری بدیم خدمتتون تشریف ببرید پرلاشز اونجا یه استراحتی بکنید.
– بله، اتفاقا اونجا آشنا هم داریم. صادق هدایت، غلامحسین ساعدی که نویسنده بودن و عیسی بهادری نقاش.
آقسفارتی: بفرمایید براتون دعوتنامه بفرستن.
– اموات هم دارن از این چیزا؟!
آقسفارتی: بله. بالاخره روح که به پرواز در بیاد، میتونه هر کجا بره.
– اتفاقا شاعر هم میفرماید:
ای کاش مرده قبرش را
مثل بنفشهها
(در جعبههای خاک)
یک روز میتوانست
همراه روحش ببرد هر کجا که خواست
در روشنای باران، در آفتاب پاک!
خواباندن قائله و آغاز مرحله ماچکردگی!
بعضیها واقعا دمشان گرم. خیلی خوب همه چیز را جمع و جور میکنند. با کمترین امکانات. حتی دعوا و نزاع در حد جنگ جهانی را هم خیروخوشی تمام میکنند. چه برسد به یک دعوا سر یک افشاگری ناقابل.
مثلا همین ماجرای شهرداری تهران! این همه جار و جنجال برای چه بود؟!
مسئولان گفتهاند «یکسری املاک به دستهای از مدیران و شاغلین شهرداری واگذار شده که بیش از آنچه که باید به آنها تخفیف داده شده است که صحیح نبوده.»
ما هم در گذشته یک آقا یحیی توی فامیل داشتیم که همینجوری بود. اگر طرفین همدیگر را شرحه شرحه هم کرده بودند، آقای یحیی طرفین را به مرحله ماچکردگی میرساند و قائله را میخواباند.
همچنین گفته شده «۱۵۰ نفر از مجموعه شهرداری تخفیفاتی که گرفتهاند صحیح نبوده است و ابلاغ شده که بر اساس نظر کارشناس باید تخفیفات غیرمجاز برگردد.»
حالا شما هی جنجال کن.
همچنین فرمودهاند «به آنها اعلام شد که این معامله -واگذاری املاک- باطل است و باید فسخ شود این را به شهرداری گفتیم و شهرداری تهران هم بلافاصله اعلام کرد.
درمجموع قرارداد ۴۵ نفر باطل و باید فسخ میشد، به شهردار اعلام کردیم و در آخرین نامهای که فرستادند ۳۶ مورد از این موارد را ابطال کردند.»
شهرداری هم که خیلی مودب قبول کرده و اعلام کرده و باطل کرده. من از همه تلگرام بهدستان عزیز، کاربران محترم فضای مجازی خواهش میکنم اینقدر به یک ماجرا جو ندهند و بگذارند آرامش حاکم بشود. حتما که فیلترینگ نباید بالای سرتان باشد! ئه!
بیخبر باش تا شهردار شوی!
این همه خبر در طول روز توی تلگرام متر میکنید که چه بشود؟ واقعا اگر دوست دارید کمی آرامش داشته باشید، مثل آقای شهردار باشید. آقای شهردار واقعا خیلی خونسرد است و آرامش دارد. چرا؟ چون هی نمیرود اینور و آنور سرک بکشید ببیند چه خبر است؟!
از قدیم هم گفتهاند «بیخبری، خوشخبری است»
بعضی از مردم شهردار نیستند و هی ته و توی همه خبرها را در میآورند. ببینید اگر شهردار بشوند چه بیجنبه بازی در بیاورند. هی میخواهند از همه چیز خبر داشته باشند.
ولی آقای شهردار خیلی آرام و بیخبر است.
مثلا همین قضایای تخلف مختصری که اعلام شده، آقای فرمودند که من خبر نداشتم.
تازه آخر آخرش هم که بخواهد خبری از جایی بگیرد، همان روزنامه همشهری را میخواند که با برداشت خودش خبر را منتشر میکند. یعنی مثلا وقتی یک مسئولی میگوید: «بروز تخلف قطعی است» روزنامه همشهری برداشت خودش را از این گفته منتشر میکند و مینویسد: «هیچ تخلفی رخ نداده»
خب همین خبر را میخواند که خیالش راحت میشود که خبری نبوده. اگر هم بوده خبر نداشته.
مثلا وقتی عدهای از استیلقشنگها میروند بساط دستفروشها را صاف میکنند. ایشان که خبردار شد واقعا اشک در چشمهایش جمع شد.
روزنامه همشهری هم تیتر زد که اصلا دستفروشی در تهران وجود خارجی ندارد!
ایشان همچنین از تیترهای همشهری خبر نداشت. وقتی خبردار شد با کلمههایی تند، از این تیترها ابراز تنفر کرد که به دلیل قانون مطبوعات و یالثارات نبودن، از چاپ آنها معذوریم!
رسیدگی میوهها به دستور مقام مسئول
وزرا و مسئولان در کشور ما نقش خیلی مهمی دارند. همین که هستند که دستور یک کاری را بدهند واقعا باید خدا را شکر کرد. یعنی تا قبل از دستور دادن مقام مربوطه عمرا کسی دست به سیاه و سفید بزنند. بس که خاطر مقام مربوطه را میخواهند.
مثلا در همین ماجرای اخیر که کشته شدن چند نفر از خانواده یک پزشک تبریزی، در خبرها آمده بود که وزیر بهداشت و درمان دستور رسیدگی کامل به این حادثه را صادر کرد.
یعنی اگر آقای وزیر دستور رسیدگی صادر نمیکرد، رسیدگی نمیشد! یا اگر میشد کامل نمیشد. ولی آقای وزیر دستور رسیدگی کامل را صادر کرد.
یا مثلا در بم زلزله میآید. در خبرها میآید که «رئیس جمهور دستور رسیدگی به مناطق زلزلهزده را صادر کرد!»
حالا به فرض آقای رئیسجمهور دستش بند باشد و نتواند دستور را صادر کند. عمرا کسی رسیدگی بکند.
یا مثلا هواپیما سقوط میکند، در خبرها میآید «دستور رسیدگی کامل به حادثه سقوط هواپیما صادر شد!»
ما اینجوری کلی پی به اهمیت مقامات مسئول میبریم. از مقامات مسئول خواهش میکنیم که همیشه در دسترس باشند. چون هواپیما خبر که نمیکند. عین زلزله است که پیشبینی ناپذیر است. یکهو میافتد. یکی باید باشد که دستور رسیدگی را صادر کند.
پیشنهاد میکند یک سری دستورهای رسیدگی از قبل آماده داشته باشند. هر وقت حادثهای رخ داد از قبل آماده داشته باشیم.
حتی به تازگی رسیدگی میوهها هم به دستور مقام مسئول منوط شده.
توزیع سیبزمینی بدون چشمداشت انتخاباتی
یکی از نمایندگان مجلس گفته: تغییرات در کابینه با هدف سیاسی و با کارکرد انتخاباتی در حال انجام است.
نماینده مذکور چیزی درباره کارکرد انتخاباتی رفتن به مجلس ختم و عروسی، توزیع سیبزمینی و اینجور کارها نگفت.
اتفاقا رئیس دولت قبل برای اینکه شبهه انتخاباتی بهوجود نیاید چند بار وزیر پیشنهادی را به موقع معرفی نکرد و کار سرپرست وزارتخانه به تمدید دوره رسید.
همچنین آقای رئیس برای برای رفع هرگونه شبهه انتخاباتی برنامه بودجه سال بعد را به جای آذر در اسفند یا فروردین سال بعد به مجلس تقدیم میکرد.
شماره ۶۸۴