فاضل ترکمن
همسایهها یاری کنین تا فیلم من فروش کنه!
کارگردان فیلم «ویلاییها» یعنی منیر قیدی کلهم شاکی است. اصلا تن به رضایت نمیدهد. درست برعکس کاراکترهای زن فیلم خودش که راضی و خنثی و منفعل هستند و در زمان اوج غموغصههای خودشان هم سروته دلتنگیهای شخصی و دلسنگیهای روزگار را با چند قطره اشک و چند عدد جیغ ناقابل جمعوجور میکنند! خانم قیدی اما فرق دارد! یعنی بهجای اینکه مثل هر هنرمند اصیل دیگری با فیلمش اعتراض کند، با جیغش معترض میشود! اگر مثلا در سینمای ایران رخشان بنیاعتماد داریم که فیلمهایش درنهایت هنرمندی، تند و گزنده است و خودش نماد محجوبیت و مهربانی، از طرفی دیگر منیر قیدی را داریم که در جشنواره فیلم فجر بابت اینکه تمام سیمرغها را به فیلم اول او ندادند، آسمان و زمین را به هم دوخت! حالا اینها به کنار. خانم قیدی گفته بودند که جایزهشان را از مردم میگیرند. خیلی خب! الان مدتی است فیلم روی پرده رفته و مقادیری هم فروخته، اما به دلیل اینکه زمان از دست رفته و سقف فروش فیلم چندان بالا نیست، قرار شده که فیلم دیگری که «رگ خواب» حمید نعمتالله باشد، جایگزین اکران «ویلاییها» شود. پس اعتراضهای تازه و جیغ و دادهای بیاندازه دیگر برای چیست؟! اینکه فیلم با وجود تبلیغات صداوسیما و بنرهای کتوکلفت باز هم نفروخته، تقصیر ملت است؟! اگر در جشنواره واکنش اعتراضی منیر قیدی عدم شرکت در اختتامیه و عدم دریافت سیمرغ استعداد درخشان یا یک همچین چیزی بود، حالا به نشانه اعتراض اعلام کرده که فیلمش را حتی زودتر از آنچه شورای صنفی نمایش خواسته، پایین میکشد! فکر کنید آدم خودش فیلم خودش را پایین بکشد! از آن طرف علی سرتیپی، تهیهکننده، و حمید نعمتالله، کارگردان فیلم «رگ خواب»، مردانگی کردند و گفتند ما میتوانیم اکران را به تاخیر بیندازیم، شما خونسرد باش! بههرحال بد نیست گاهی اوقات بهجای گریهوزاری و همسایهها یاری کنین تا فیلم من فروش کنه(!)، دنبال سوراخ دعای واقعی بگردیم!
ماجرای هلوکاست در کانون کارگردانان!
از آنجایی که اغلب اصناف ایران خاصیتی ندارند، جز اینکه حق عضویت بگیرند و جلسات الکیپلکی برگزار کنند، سعید سهیلی (کارگردان فیلم «گشت ۲») در اعتراض به سکوت صنف کانون کارگردانان در برابر پخش نسخه قاچاق فیلم «گشت ۲»، کارت عضویت خود را آتش زده یا اعلام کرده که آتش میزند! حالا ما کاری به ضعف فیلم «گشت ۲» نداریم. قبلا هم به حسابش در صفحات نقد «سلام سینما» رسیدیم، اما سعید سهیلی حرف حساب میزند. بگذریم از اینکه با نوع حرکت اعتراضی و کارتسوزیاش(!) موافق باشیم یا نه، اما یکی بیاید بگوید چرا واقعا اصناف ما در برابر همه چیز سکوت میکنند؟! اینجا که دیگر قضیه محرومیت یک کارگردان از فیلمسازی یا توقیف یک فیلم بیچاره نیست، تا بگویند ما وارد سیاسیکاری نمیشویم. اینجا قضیه مالکیت یک فیلم و قاچاق آن است. حالا اینکه چیزی نیست. صنف باخاصیت کانون کارگردانان به جای رسیدگی به اعتراض سعید سهیلی و دلجویی و از اینجور حرفها، عضویتش در کانون کارگردانان را به حالت تعلیق درآورده است! البته گفته حق اعتراض باقی میماند! این دیگر آخر خنده است! یکی دیگر قاچاق کالا کرده، یکی دیگر معترض به سکوت شماست، بعد عضویت یک نفر دیگر معلق میشود! الان از آن خندههای جناب آقای روحانی را کم داریم، وقتی که در فیلم انتخاباتیشان درباره صداوسیما حرف میزدند!
بخند تا دنیا به روت بخنده احسان علیخانی!
از آنجایی که خنده با گریه دو چیز کاملا متفاوت است و این دو در تضاد با یکدیگر هستند، محمود شهریاری، مجری خوشخنده و سازنده برنامههای شاد سالهای دور اعتراض کرده که برنامه «ماه عسل» احسان علیخانی دارد از احساسات مردم، آن هم زمان افطار، سوءاستفاده میکند و امیدوارم علیخانی به خودش بیاید و دیگر گریه مردم را درنیاورد و از اینجور حرفها! بعد هنوز دو دقیقه از این حرف حساب محمود شهریاری نگذشته بود که یک یارکشی غریبی از آنطرف علیه محمود شهریاری راه افتاد. از رضا رشیدپور که عاشق این حواشی است بگیر تا آزاده نامداری وارد ماجرا شدند و جوابیه و بیانیه و از این چیزها صادر کردند که خیلی هم دلت بخواد! همه آرزوشونه یه روز بتونن مثل علیخانی ماه عسل اجرا کنن! علیخانی نگو یه دسته گل و از این شعارها… اصلا هم توجه نکردند که بابا محمود شهریاری دارد حرف مهمی میزند. این مردم بدبختی که شب تا صبح اشکشان در مشکشان است و زندگیشان شبیه فیلمهای هندی، غمانگیز است، دیگر چرا باید برای قهرمانان جودو هم گریه کنند؟! باید یک برنامهای بیاید که افتخار کند به این قهرمانان که نشان بدهد قدرت و اراده انسان چگونه یک نفر را از صفر به صد میرساند، نه اینکه اوهو اوهو اشک قهرمانی را درآوریم که خودش میگوید هنگام مبارزه خون از صورتم میآمد، اما خونم را میخوردم که داور نبیند. آن هم قهرمان زن. زنی که با هزاران محدودیت در ورزش ما روبهروست. فکر کنید همین خانم قهرمان بهجای ایستادن روی پای خودش و تلاش و کوشش برای گرفتن مدال و موفق شدن و تغییر مسیر زندگیاش، زانوی غم بغل میکرد و اشک میریخت، در این صورت آیا حالا قهرمان بود و زندگی به کامش میشد؟! تمام حرف محمود شهریاری این است که ما به اندازه کافی سوژه برای گریه داریم و بهاندازه کافی گریهانداز و گریهکن موجود است. حرفش این است بگذار کمی هم دلمان خوش باشد. اصلا بهقول حافظ: «ای پسته تو خنده زده بر حدیث قند/ محتاجم از برای خدا یک شکر بخند»
شماره ۷۰۹