«تامین سرمایه جمعی»
در خدمت تازهکارها
پانیذ میلانی
وقتی فیلم «در جستوجوی فریده» نماینده ایران در مراسم اسکار ۲۰۲۰ شد، کمتر کسی فکرش را میکرد که سازنده این اثر هنگام شروع کار، آنچنان پولی در دست نداشته و هزینههای تولید نماینده ایران در اسکار در واقع از سوی مردم تامین شده است. سیستمی که سرمایه این فیلم مستند را تامین کرد، بسیار پیچیدهتر از سیستمهای خیریهای است. سیستمی که در خیلی از نقاط دنیا به اسم «crowdfunding» یا «تامین سرمایه جمعی» شناخته شده است، اما در کشور ما هنوز بهندرت به ذهن کسانی که برای تامین سرمایه پروژه خود به بنبست خوردهاند، میرسد. بااینحال، خیلی از هنرمندان جدیدا با استفاده از این روش برای پروژههای خود سرمایه تامین کردهاند. اما تامین کردن سرمایه به این روش تازه شناختهشده اصلا به چه شکل است؟ چه مشکلاتی دارد؟ چه مزایایی دارد؟ و…
بینیاز از منت سرمایهگذار
کوروش عطایی، کارگردان فیلم مستند «در جستوجوی فریده»، سال ۹۴ از طریق یکی از دوستانش که در خارج از ایران است، متوجه میشود که آنجا برای تامین سرمایه بعضی پروژهها مخصوصا فیلمهای مستند، از این طریق سرمایه جذب میشود. جذب سرمایه در این روش به این صورت است که فرد پروژه مدنظر خود را روی سایت در معرض عموم میگذارد و مبلغ مورد نظر را هم مشخص میکند. از آن به بعد است که مخاطب باید هر قدر که میتواند، در پیشبرد پروژه کمک کند.
عطایی پروژه خود را همزمان هم در ایران و هم در یک سایت هلندی بارگذاری میکند و خوشبختانه در هر دو سایت هم سرمایهای که مدنظر داشت، تامین شد و پروژه جذب سرمایه موفقیتآمیز بود. از طریق سایت هلندی ۱۰هزار یورو جمع شد که قیمت یورو در آن سال ۳۸۰۰ تومان بود. در سایت ایرانی هم ۱۰میلیون تومان جمع شد.
عطایی میگوید: «به نظر من سیستم تامین سرمایه جمعی اصولا چیز مفیدی است. سرمایه از طریق سرمایهگذاری که خودش راغب است، تامین میشود و دیگر نیاز به سرمایهگذاری را که انتظاراتی داشته باشد، به حداقل میرساند. برای فیلم، تئاتر، کنسرت یا هر کار فرهنگی این سیستم مفیدتر هم است. اولین مزیت آن این است که شما یک مخاطب بالقوه برای خود جذب میکنید. یعنی قبل از اینکه فیلم شما اکران یا تئاتر شما اجرا شود، افرادی که در تامین سرمایه پروژه به شما یاری دادهاند، خود را بخشی از کار میدانند و جزو تیم شما هستند، چون خودشان در کار مشارکت کردهاند و برایشان مهم است که این کار دیده شود. قبل از اینکه حتی کسی از اکران پروژه مطلع شود، عدهای کنجکاو هستند آن را ببینند.»
بعد از آن، خاطره روز اکران فیلم مستند «در جستوجوی فریده» را تعریف میکند؛ وقتی دید جمعیتی که اصلا فکرش را نمیکرد، در روز اول اکران برای تماشای فیلم آمده بودند؛ جمعیتی که حضورشان برای کارگردان فیلم شوکهکننده بود. میپرسم: «سیستم تامین سرمایه جمعی در ایران هنوز هم کمی ناشناخته است. شما در آن دوره چطور توانستید برای فیلم خود از این طریق سرمایه جمع کنید؟» میگوید: «از وقتی فیلم روی سایت تعریف شد، به تمام دوستان و آشنایانم اطلاع دادم و بعد از آن در تمام شبکههای اجتماعی پروژه را به اشتراک گذاشتم تا بقیه هم از موضوع اطلاع پیدا کنند. از لحظهای که سازنده اثر را در این سایت تعریف میکند، کار او شروع میشود و باید برای کارش تبلیغ و آن را به دیگران معرفی کند.»
تیری در تاریکی
عطایی میگوید این روش برای او مثل تیری در تاریکی بود، چون تابهحال در بین اطرافیانش هیچکسی را ندیده بود که به این روش سرمایهاش را تامین کند و حالا باید برای کسانی که پروژه را به آنها معرفی می-کرد، توضیح میداد که این روش اصلا چیست و چطور میتوان آن را به دیگران معرفی کرد. او میگوید: «من اصلا انتظار نداشتم سرمایه جمع شود. در طول ۴۰ روز ۱۰هزار یورو از سایت هلندی و ۱۰میلیون تومان از سایت ایرانی جمع شد. البته آن زمان وضعیت اقتصادی متفاوت بود. در مورد چهار، پنج سال پیش صحبت میکنیم، ولی انگار درباره ۵۰ سال پیش حرف میزنیم. کل مبلغی که جمع شد، ۴۰میلیون تومان بود که با ۴۰میلیون تومان ما با یک تیم به هلند رفتیم و فیلمبرداری کردیم. برای خود من باورنکردنی است.»
عطایی دومین مزیت تامین سرمایه جمعی را این میداند که سازنده قبل از تولید اثر میتواند بفهمد که چقدر برای مخاطب جذابیت دارد. او میگوید: «اصولا اگر در این مرحله پروژه توانست قلاب را بیندازد و مخاطب را جذب کند، یعنی بعد از تولید هم میتواند. ولی اگر در همین مورد هم شکست خورد، یعنی وقتی ساخته شود هم اوضاع به همین منوال است. یعنی این سیستم یک بازار در اشل کوچک به سازنده نشان میدهد. خوب است که سازندهها این موضوع را در نظر بگیرند.»
این سایت یک ابزار است
کارگردان نماینده ایران در اسکار ۲۰۲۰ معتقد است سایتهای تامین سرمایه جمعی فقط یک ابزار است. او تعریف میکند که خیلی از افراد تازهکار برای مشورت پیش او میآیند و میگوید افراد زیادی را میبیند که وقتی پروژه را در سایت تعریف میکنند، دیگر پیگیر نیستند. در صورتی که این کار اشتباه است. کوروش عطایی میگوید: «kikstarter یا indiegogo یا… همگی فقط یک پلتفرم هستند و نمیتوانند برای شما پول جمع کنند و آوردهای داشته باشند. این اصلا وظیفه این پلتفرم نیست. درست است که ممکن است این پلتفرمها مخاطبانی داشته باشند که به آن سر بزنند، اما همه بار و مسئولیت کار بر دوش کسی است که این پروژه را راهاندازی کرده است. این کار، یک کار تماموقت است. در طول آن ۴۰ روزی که برای پروژه کار کردیم، من و خانم موسوی هر کدام به صورت جداگانه، دو شیفته روی کمپین کار میکردیم. تمام مدت به اشخاص مختلف ایمیل میزدیم و در شبکههای مجازی پروژه را معرفی میکردیم و با افراد مختلفی صحبت میکردیم. خوشبختانه نتیجه هم داد. اما تصور اشتباهی که خیلیها دارند، این است که پروژه را روی سایت میگذاریم و مبلغی که میخواهیم، خودبهخود جمعآوری میشود. در صورتی که کسی اصلا خبردار نمیشود که شما روی سایت پروژهای گذاشتهاید. خود سازنده باید کارش را به دیگران معرفی کند و هیچ امیدی به سایت نداشته باشد.»
اینجا دقیقا نقطه تلاقی صحبتهای کوروش عطایی به عنوان فردی که توانست موفق شود و سرمایه پروژه-اش را از طریق تامین سرمایه جمعی به دست آورد و امیر دریانی، کسی که پروژهاش شکست خورد و نتوانست سرمایه مورد نظرش را تامین کند، است. او ایراد کار خودش را «عدم ارتباطات اجتماعی متعدد» میداند. او درباره نحوه آشناییاش با روش تامین سرمایه جمعی میگوید: «یکی از دوستانم مرا در گروهی در فضای مجازی دعوت کرد که این گروه متعلق به یکی از پروژههایی بود که در روش تامین سرمایه جمعی موفق بود.»
حرفهای او اما کمی با حرفهای دیگر کسانی که توانسته بودند از این روش سرمایهشان را تامین کنند، فرق دارد. او معتقد است ۷۰ تا ۸۰ درصد سرمایه اکثر پروژههایی که موفق میشوند، از طریق دوستان و آشنایانشان تامین میشود. او در اینباره میگوید: «اساسا چون ما ایرانیها در کارهای تیمی خیلی خوب عمل نمیکنیم، این روش سرمایهگذاری هم شکست میخورد. دلیل آن هم بزرگترین مشکل جامعه یعنی همان فرهنگمان است.»
میپرسم یعنی پارتیبازی کردهاند؟ جواب میدهد: «نه، اصولا کسی که به crowdfunding رو آورده است، پارتی نداشته است.» میپرسم پس ایرانیهایی که توانستند در سایتهای خارجی برای پروژههایشان سرمایه جذب کنند، چطور؟ در خارج از ایران که دوستان و آشنایانشان نبودهاند تا بتوانند به آنها کمک کنند؟ می-گوید: «این روش در خارج از ایران بهشدت مرسوم است و مردم همکاری میکنند.»
از او میپرسم اگر کسی از شما برای وارد شدن به این راه و تامین سرمایه پروژهاش به صورت crowd funding مشورت بخواهد، به او چه میگویید؟ آیا او را از رفتن به این راه منع میکنید؟ میگوید: «مطمئن نیستم که به او بگویم این کار را نکند، چون پروژه من شکست خورد، شاید برای شخص دیگری این اتفاق نیفتد. هیچ چیزی غیرممکن نیست.»
یک بلیت به ازای هر کمک
زینب تبریزی یکی از کسانی است که پروژهاش به نام «تمام چیزهایی که جایشان خالی است» که مستندی است درباره زندگی دو زن که با سرطان پستان جنگیدهاند، جزو پروژههایی است که توانسته ۱۲۰ درصد از سرمایه مورد نیاز خود را تامین کند؛ یعنی ۲۰ درصد از مبلغ مورد نظرشان، پول بیشتری جمعآوری شده است. برای کمتر پروژهای این اتفاق میافتد. اولین بار وقتی پروژه مشترکی با یکی از دوستانش داشته و در تامین سرمایه مشکل داشته، به توصیه دوستش، پروژه را روی سایت kickstarter میگذارد و چون آن زمان هیچ منبع و اطلاعاتی در این زمینه وجود نداشته، خودشان شروع به جمعآوری اطلاعات میکنند. او میگوید: «در خارج از ایران تامین سرمایه بسیار سخت است، چون اولا نمیتوانی آنطور که باید، با جامعه آنجا ارتباط برقرار کنی و اینکه این سایت یک قانون خیلی سخت دارد و آن هم اینکه یا همه سرمایه جمع میشود، یا حتی اگر ۹۰ درصد سرمایه در زمانبندی که خودتان تعیین کردید جمع شد، باز هم به حساب حامیان بازمیگردد. بعد از آن روی سایت indiegogo پروژهام را تعریف کردم. سیستم این سایت flexiable funding است، یعنی هر چقدر که سرمایه جمع شود، همانقدر به حساب شما واریز میشود. بعد از آن من از طریق facebook متوجه شدم این روش وارد ایران هم شده است و دقیقا به همان شکلی است که سایت kickstarter فعالیت میکند. نوع تامین سرمایه در این سیستم پاداشمحور است، نه خیریهمحور. به این معنی که سازنده برای حامیانش چیزی مثل جایزه در نظر گرفته باشد و آنها را در اثرش مشارکت دهد. مثلا اگر پروژه فیلم سینمایی است، سازنده برای هر حامی در ازای کمکی که میکند، یک بار تماشای رایگان فیلم را به عنوان پاداش قرار دهد. البته حامی مختار است که پاداش را دریافت کند یا نه. البته مدل دیگری از تامین سرمایه وجود دارد که به صورت وام است، که سازوکار بانکی کشورمان اجازه چنین چیزی را نمیدهد.»
آواز دهل شنیدن از دور خوش است
اگر فکر میکنید تامین سرمایه جمعی یعنی اینکه پروژه خود را روی سایت بگذارید و به چند نفر از دوستان و آشنایان خود خبر دهید، سخت در اشتباهید. زینب تبریزی در اینباره میگوید: «از دور اینطور به نظر می-رسد که تامین سرمایه جمعی کار راحتی است، اما وقتی وارد آن میشوید، باید کاملا به آن مسلط باشید. شاید برای یکی دو روز اول همین که دوستان و آشنایان شما پروژه را دست به دست بچرخانند، کافی باشد، اما بازدیدها باید تا ۳۰ یا ۴۰ روز ادامه داشته باشد و این وایرال شدن نباید متوقف شود. این کار یک کار تیمی است و باید در تیم شما کسانی باشند که بدانند چطور یک کمپین را مدیریت کنند، چطور پست بگذارند، از چه کسانی درخواست کنند و هر روز هم آنلاین باشند. بودجهای که سازنده برای پروژهاش تعریف میکند، نشان میدهد که میتواند یک شخص را برای این کار در نظر گیرد، یا خودش باید تک نفره از پس همه کارها برآید.»
او روش «تامین سرمایه جمعی» را سختترین روش بین همه روشها برای تامین بودجه یک پروژه میداند و خودش هم این روش را آخرین راه برای تامین بودجهاش در نظر گرفته بود. او میگوید: «علت این کار این بود که با سختیهای کار آشنا بودم. البته چون درباره نمونه خارجی این راه اطلاعاتی داشتم، قبل از شروع کمپین محتوای آن را تولید کرده بودم. با اینکه یکی از دوستانم در کنارم بود و برای کارهای گرافیکی به من کمک میداد، اما من میدانستم که باید یک نفر را جداگانه برای کارهای تبلیغاتی در نظر بگیرم. به پیشنهاد یکی از دوستانم آقای امید بلاغتی را برای این کار در نظر گرفتم. من در عرض ۳۵ روز سرمایه مورد نظر خود را جمع کردم و تا روز پایان کمپین، ششمیلیون تومان را جداگانه برای این کار در نظر گرفتم.»
کمپینها هم مثل فیلمها هستند
تبریزی میگوید: «من برای این کمپین یک ویدیوی یک دقیقهای ساختم که خوشبختانه مورد استقبال قرار گرفت. از یک جایی به بعد من از کسی نمیخواستم این ویدیو را منتشر کند، بلکه بقیه سراغ ویدیو را از من میگرفتند و اجازه میخواستند آن را بازنشر کنند. اولین چیزی که مخاطب از شما میبیند، دقیقا همین ویدیویی است که شما محصولتان را با آن به او معرفی میکنید. پس سعی کنید درباره آن ویدیو بسیار محتاط و بادقت عمل کنید.»
زینب تبریزی تامین سرمایه را یک علم و تخصص میداند و درباره پروژههایی که شکست میخورند، میگوید: «اگر کسی پیگیر کمپینش نباشد، حتی همان دوستان و اطرافیانش هم متوجه وجود این کمپین نخواهند شد. یکی از مهمترین مشکلاتی که باعث شده است خیلی از کمپینها شکست بخورند، این است که سازنده تا یک یا دو هفته برای کمپینش تلاش میکند و بعد آن را رها میکند، که این غلط است. سازنده باید تا لحظه آخر برای کمپینش تلاش کند، اما انگار بعضی از سازندهها تا نقطهای انرژی دارند و بعد از آن پروژه را رها میکنند. اینها تجربه کاری من است، چون بعد از پروژه از من دعوت شد تا در این سایت همکاری کنم و به تیم آنها بپیوندم.»
تبریزی صحبتهایش را اینطور ادامه میدهد: «همانقدر که سازنده برای ساخت یک فیلم وقت میگذارد، باید برای پیگیری کمپین هم وقت بگذارد. باید برای هر هزار تومانی که به کمپین واریز میشود، وقت گذاشت، چون مخاطب باید راضی شود که ۱۰هزار تومان از جیبش را به این کمپین اهدا کند. یعنی من به عنوان کسی که پروژه خودم را چیز مهمی میدانم، باید بتوانم کسی را که در فضای مجازی، آن سوی مانیتور نشسته است، مجاب کنم که این پروژه مهم است و برای او مسئولیت اجتماعی ایجاد کنم تا مرا در رسیدن به هدفم کمک کند. قسمتی از آن هنر فرد است و بخشی دیگر علم. خیلی از کسانی که شکست میخورند، سعی میکنند دلیل آن را به خودشان ربط ندهند، اما من میتوانم به جرئت بگویم در ۸۰ تا ۸۵ درصد مواقع، دلایل شکست این پروژهها، خود صاحبان پروژه هستند. در واقع شما در روش crowd funding اثر را قبل از ساخت به مخاطب عرضه میکنید و آنها مخاطبان بالقوه شما میشوند. مثلا من ۶۰۰ نفر حامیان خود را مخاطبان بالفعل خود میدانستم و بر اساس آن میتوانستم برای آینده کار برنامهریزی کنم. مثلا میدانستم میتوانم سه بار سالن ۲۰۰ نفری یک سینما را پر کنم. قسمت جالب درباره کمپین من این بود که من ۸۰ درصد حامیان خود را نمیشناختم. فکر میکنم چون موضوع فیلم جوری بود که تقریبا هر کسی یک نفر را سراغ داشت که درگیر آن باشد. به همین علت هم تعداد کسانی که توانسته بودند با فیلم ارتباط برقرار کنند و همذاتپنداری کنند، کم نبود. البته بیشترین مبلغی که در این کمپین جمع شد، متعلق به آقای اسکویی با ۵۴ میلیون تومان بود.»
اینور آب، اونور آب
اگر به سایتهای تامین سرمایه جمعی در ایران سر بزنید، میبینید دستهبندیهای زیادی در سایت قرار دارد، اما به جز یکی دو تای آنها مانند فیلم یا مستند، بقیه یا خالی هستند، یا یک یا دو پروژه را شامل میشوند. مثلا دسته طراحی لباس یا بازی در نمونه ایرانی هنوز آنطور که باید، راه نیفتاده است. برعکس آن اما سایت KICKSTAR است که میتوان گفت یکی از قدیمیترین سایتها در زمینه تامین سرمایه جمعی است. با اینکه دستهبندیها نسبت به نمونه ایرانی کمتر هستند، اما سایت شلوغتر است. در هر دو سایت وقتی به دستهبندیها سر میزنید و عنوان و موضوع پروژهها را میخوانید، میبینید که با موضوعات فیلمها، نقاشیها، نمایشگاههای عکس و چیزهای دیگر متفاوت است. اکثرا موضوعاتی هستند که کمتر به چشم آمدهاند و خلاقانه هستند. اما موضوع مهمتر این است که این روش درخارج از ایران خیلی سال است که بین مردم جا افتاده است، پس تعجبی ندارد که تعداد گزینهها خیلی بیشتر و سایت شلوغتر است. مثلا هر دستهبندی اعم از گرافیک، بازی، فیلم و… را باز کنید، برای شما آنقدر پروژه روی صفحه میآید که شمارش هر کدامش چند روز زمان میبرد، اما چون این روش هنوز در کشور ما خیلی جاافتاده نیست، تعداد پروژهها هم کمتر است. شاید کل پروژهها ۱۰ صفحه هم نشود. موضوعات و عنوانهای پروژهها در سایت KICKSTAR کمی خلاقانهتر از نمونههای ایرانی است. مثلا یکی از پروژههایی که در قسمت پروژههای مواد غذایی تعریف شده است، ساخت شکلات بدون شیر مخصوص گیاهخواران است که برای کل پروژه ۱۹هزار دلار مبلغ نیاز است.
یکی دیگر از تفاوتهای نمونه خارجی و ایرانی این سایتها مقدار مبلغی است که برای پروژهها تعریف می-شود. مقدار این مبالغ در سایتهای تامین سرمایه جمعی ایرانی به صورت چشمگیری در مقایسه با نمونه خارجی پایین است. مثلا در ایران برای یک فیلم کوتاه هشتمیلیون تومان تعریف شده است. با توجه به اینکه اکثر پروژهها در نمونه ایرانی در همان حیطه فیلم و مستند است، مبالغ معمولا در همین حولوحوش میچرخند و پا را فراتر از این مبلغ نمیگذارند. اما در نمونه خارجی حتی مبلغ ۲۳۳هزار دلار هم برای یک پروژه ساخت نسل جدیدی از مانیتورها به چشم میخورد.
نکته دیگر این است که در نمونه خارجی درصد زیادی از مبلغی که برای اکثر پروژهها نیاز است، تامین شده است. وقتی به قسمتی از صفحه که نشاندهنده مبلغ تامینشده پروژه است، نگاه میکنید، میبینید که اکثرا عددی بالای ۸۵ درصد را نشان میدهد. اما در نمونه ایرانی تعداد پروژههای ناموفق تقریبا اندازه یا حتی بیشتر از پروژههای موفق است. البته میتوان گفت شاید ناشناخته بودن این سیستم برای درصد زیادی از جامعه میتواند در به وجود آمدن این نتایج موثر باشد.
تامین سرمایه جمعی اولین نمونهای نیست که از خارج از کشور وارد و بعد بومیسازی شده است. در طول تاریخ وسایل و ابزارآلات و روشها و… مختلفی از خارج از کشور وارد فرهنگ و بازار ما شدند. نمونه موفق آن را میتوان همین وسیلهای دانست که خیلی از گزارشها به وسیله آن نوشته میشود، یعنی لپتاپ، یا حتی گوشی موبایل، و نمونه ناموفق آن را میتوان شرکتهای هرمی دانست. زمان است که مشخص میکند «Crowd funding» یا تامین سرمایه جمعی در کدام دسته قرار میگیرد. آیا مانند گوشیهای موبایل یا شبکههای اجتماعی هر روز بیشتر پیشرفت میکند و طرفدار پیدا میکند، یا بساطش مانند خیلی از شرکت-های هرمی برچیده میشود؟