گفتوگو با محمد یعقوبی، به بهانه اجرای مجدد نمایش «ماه در آب» بعد از ۱۰ سال؛
الهه حاجی زاده،سید مهدی احمد پناه
نمایش «ماه در آب» که برای اولین بار ۱۰ سال پیش به روی صحنه رفت، یک اجرای کامل از المانها و فاکتورهای مورد علاقه محمد یعقوبی بهعنوان کارگردان است. استفاده از صدای خارج از صحنه، قطع شدنهای مکرر نور، طراحی صحنه داخلی یک خانه با حجمهای مکعبی، بازیهای روان بازیگران و بیان دغدغههای شخصی و اجتماعی یک نویسنده معاصر. تمامی اجزای اجرا هم به قوت ۱۰ سال پیش باقی است، اما اگر مخاطب جدی تئاتر باشی، کل این فضا و اجرا انگار چیزی کم دارد. چیزی که هر چقدر هم که بگردی، باز هم در کل سالن اجرا پیدا نمیکنی. یک حس قدیمی و دلچسب که جایش خالی است. آن هم شور و هیجان اجرایی از محمد یعقوبی است، که پیشتر برای اجراهای او داشتیم، ولی الان جای خالی آن بهشدت احساس میشود. آنچه میخوانید، چکیدهای است از گفتوگو با محمد یعقوبی درباره «ماه در آب».
به نظر میرسد مخاطبان امروز تئاتر نسبت به قبل شور و هیجان کمتری دارند. آیا این مسئله در مورد شما هم صدق میکند؟ خاطرم هست که گفته بودید برای اجراهایتان استرس زیادی دارید.
استرسی که از آن حرف میزدم، مربوط به نوشتههایم بود و نمیدانستم کار خوبی از آب درمیآید یا نه. متنی که یک بار اجرا شده است، طبیعتا استرس کمتری هم دارد. اما هرکاری که بکنیم، بههرحال اضطراب اجرا هست که به نظرم این اضطراب خوب است، اما استرس نوشتن رنجآور بود. تا حدی که گاهی در شروع اجراها فکر میکردم اصلا اجرا نروم! شاید توقع من زیاد بود. گاهی آنقدر در دل کار غرق میشوم که دیگر نمیتوانم قاضی خوبی باشم. وقتی تجربه بیشتر میشود، میفهمی لازم نیست اینقدر هم به خودت سخت بگیری. آن استرس، خوب نبود و رنجآور بود، اما این اضطراب برای رشد و تغییر و بهتر شدن خوب است. وقتی میدانی پایه کار درست است، اگر استرس داری، برای رشد و بهتر شدن است.
خودتان قبول دارید درحالیکه شاید خیلیها اجرای اول این نمایش را ندیده باشند، اما شور و هیجان مخاطب نسبت به اجرای اول این نمایش کمتر شده است؟
این بحران که فکر میکنید شور و هیجان مخاطب کم شده، برآورد جامعه است. آن دهه با انرژی که از آن حرف میزنید و امروز وجود ندارد، مربوط است به دوره اول رئیس جمهوری سیدمحمد خاتمی که مردم حس میکردند میتوانند تغییر ایجاد کنند و موثر هستند. چهار سال دوم اما ناامید شدند و فتیله را پایین کشیدند. در هشت سال احمدینژاد هم که تیر خلاص را به مردم زدند. بعد چهار سال جدید آمد. مردم باز هم فکر کردند میتوانند تغییراتی ایجاد کنند، اما نشد. البته بیانصافی است که این دوره را با دوران احمدینژاد مقایسه کنیم، اما حد مردم اینقدر نیست که فقط از دوره قبلی بهتر باشد! مسئله یک بحران اجتماعی واقعی است که مردم به طرز وحشتناکی ناامید هستند و این احساس را ندارند که میتوانند تغییری ایجاد کنند. در دوران بد احمدینژاد هم «نوشتن در تاریکی» را اجرا کردم و هیجان و شور را دیدم که میدانم حاصل سال ۸۸ بود.
مخاطبان دوست دارند از هنرمند بیش از آثار بازتولید، اثر جدید ببینند. آیا قبول دارید که مخاطبان جدی تئاتر حق دارند نسبت به این مسئله انتقاد کنند و از این همه بازتولید خسته شوند؟
ممکن است نویسندهای راضی باشد که در صورت تصویب نشدن متن نمایش، اثر دیگری بنویسد، اما من راضی نمیشوم و همین که سالی یک بار متنی را برای گرفتن مجوز به آنها میدهم، باید کلاهشان را هم بالا بیندازند! من دوست دارم بازتولید کنم و این کار را ضروری میدانم. مدیر مرکز هنرهای نمایشی به دستیارم، محمد قدس، پیغام داده بود و گفته بود به محمد یعقوبی سلام برسان و بگو کار جدیدی برای ما بفرستد. من هم به دستیارم گفتم برو از نشر بوتیمار نمایشنامه «چشمهایت را ببند» را بگیر به آنها بده و بگو این کار جدید من است که هیچوقت هم اجرا نرفتهام. آنها هم در پاسخ گفتند صلاح نیست و تا انتخابات صبر کنید. من چندین اثر دارم که مجوز نگرفتهاند. کار من نوشتن است و مینویسم، ولی دلم نمیخواهد بنویسم، به این دلیل که کارهایم رد شده. دوست دارم بنویسم برای اینکه اثر جدیدی نوشته باشم. کلی اثر دارم که همه رد شده است. قبل از اینکه از کانادا بیایم، دستیارم سه متن برای تصویب برد که «چشمهایت را ببند» کلا رد شد و گفتند صلاح نیست اجرا شود، «ماه در آب» که قبلا هم اجرا رفته بود، مشروط پذیرفته شد و «مرد بالشی» که یک متن خارجی است، بدون هیچ اشکالی پذیرفته شد. شما اگر جای من بودید، چه میکردید؟ باز هم انگیزه برای نوشتن متن ایرانی داشتید؟ بههرحال امسال یک نمایش جدید به اسم «آیسلند» از همان نویسنده توسط آیدا کیخایی کارگردانی میشود و به نظر میرسد کار خارجی را راحتتر قبول میکنند.
در اجرای «ماه در آب» شخصیت مازیار که فکر میکنم نسبت به دیگر شخصیتها به محمد یعقوبی شبیهتر است، میگوید من تا یک جایی صبر میکنم و بعد از آن وقتی طاقتم تمام شود، شروع میکنم به خداحافظی کردن. محمد یعقوبی در مواقعی که صبرش تمام میشود، چه میکند؟
کاملا درست متوجه شدید. مازیار در نمایش خودم هستم. هر نویسندهای خودش را در یکی از شخصیتها پنهان میکند، البته نه فقط یک شخصیت و هر شخصیتی بخشی از نویسنده را دارد. من هم همینطور هستم و وقتی صبرم تمام شد، میگویم خداحافظ.
تا به حال به رویاهایتان خیانت کردهاید؟
نه. اینجای داستان دیگر من نیستم. من به رویاهایم خیانت نمیکنم. منی که میتوانست باشد و نشد، همان رویایی است که به آن خیانت شده. زمانی که حقوق میخواندم، این من را دیدم که به این سمت آمدم و آن را رها کردم.
در نمایش دلایل هر دو طرف بیان میشود، اما خود شما فکر میکنید ازدواج اختراع مردهاست یا زنها؟
به این دلیل که نمیدانم اختراع چه کسی است، هردو مدلش را نوشتم. به همین دلیل رئالیست مینویسم، چون چندصدایی است. هر نوع تئاتر دیگر مونولوگ، ایدئولوژیک و… هرکدام یک صدایی در آنها حاکم است، اما در تئاتر رئالیستی که نویسنده خودش را پنهان میکند و حرف میزند تا بگوید اینجا هستم، یک تکثیرمعنایی و چندجانبگی وجود دارد. من خودم را یک بار جای یک زن گذاشتم و یک بار خودم را جای مرد گذاشتم تا ببینم ازدواج اختراع کیست؟!
در نمایشهای شما در اکثر موارد، خیلی از اتفاقات در اتاقی مثل هال و محلهای خلوت خانه رخ میدهد. در مورد این جایگاه و مکان بگویید. آیا آگاهانه این فضاها را ایجاد میکنید، یا درنهایت مجبور میشوید که همه چیز را در این فضاها روایت کنید؟
شاید یکی از بهترین مثالها «خشکسالی و دروغ» است. همیشه حس میکردم در نمایشهای ما خلوت زندگی کم است. وقتی تئاتر میدیدم، همیشه کمبودش را حس میکردم. انگار از نزدیک شدن به آن میترسیم. ولی من میخواهم خلوت آدمها را نشان دهم. این خلوت بعد از انقلاب از تئاتر و سینمای ما حذف شده و رادیکالترین صحنهای که نوشتم، صحنه تختخواب در «خشکسالی و دروغ» بود. پس این فضا و مکان را به این دلیل که کسی در موردش ننوشته بود و نمینویسد، انتخاب میکنم. همانطور که وقتی دیدم از روزنامهنگارها بعد از ۸۸ ننوشتهاند، در مورد بازجوها ننوشتهاند و… من به دنبال همان جاهایی هستم که کمتر سراغش رفتهاند.
طراحی صحنه شما و همینطور طراح صحنه همیشگی شما در این اجرا تغییر کرده است. چرا در فضاسازی به سراغ صفحههای شفاف رفتهاید که با طراحی قبلی کاملا متفاوت است؟
در اجرای قبلی در سال ۸۵ صحنه شبیه به صحنه فیلم «داگ ویل» طراحی شده بود و چهار دیوار داشتیم. به این دلیل که منوچهر شجاع درگیر کار بود و هنوز هم ایران نیامده، حسین دوانی به ما پیوست و چند پیشنهاد داشت که یکی از آنها خیلی خوب بود و همین طرحی است که روی صحنه بردیم. این کانسپت متن بود که راجع به همه چیز همینطور صحبت میکرد و میگفت همه چیز دوتاست. این متریال هم جلوه بصری خوبی داشت، هم فضای خیالی ایجاد میکرد که حس خوبی داشت. اینکه مثلا به دلیل نوع متریال مشخص نیست فرد روی چیزی نشسته است، خیلی جالب به نظر میرسد و حالت جادویی جالبی دارد. هرچیزی یک نمودی دارد، واقعیت و مجاز که کانسپت نمایشنامه «ماه در آب» هم همین است.
آیا زیاد خواب میبینید و به تعبیر خواب اعتقاد دارید؟
خواب میبینم، ولی به تعبیر خواب اعتقاد ندارم. البته ۳۰ سال پیش یک خواب بسیار عجیب و شگفتانگیز دیدم. خواب دیدم پدرم در یک پیشدستی پرتقال یا نارنگی به من میداد و فردای آن شب پدرم فوت شد. قبلا باورم نمیشد و آنجا باورم شد بین خواب و این عالم ارتباطی هست. اما هنوز باور ندارم که هر چیزی در خواب میبینی، واقعیتی دارد. من همه سوژههایم را یادداشت میکنم. بعضی وقتها خواب عجیب و غریبی میبینم و آن را هم یادداشت میکنم. وقتی داستانی پیدا میکنم، از یادداشتهایم استفاده میکنم و بازنویسی میکنم و نمایشنامهای ایجاد میشود. موضوعات بسیار زیادی برای نوشتن دارم، حتی قبل از اینکه پشت کامپیوتر بنشینم و سوژههای جدید را بنویسم. هر روز چیزی دارم که یادداشت کنم و حریصانه یادداشت میکنم تا مبادا فراموشم شود. برای نوشتن حریص هستم و کم نمیگذارم. مثل وقتی کتاب جدیدی میبینی، نمیتوانی نخری، من در مورد یادداشت سوژههایم این احساس را دارم و باید مدام بنویسم.
باز هم قصد دارید به کانادا برگردید، یا اینبار تصمیم دارید دوره بیشتری در ایران بمانید و اجراهایتان را دنبال کنید؟
ما بهمن باز هم به کانادا میرویم. نمایش «رقص کاغذ پارهها» و احتمالا «خشکسالی و دروغ» توسط یک کمپانی انگلیسی اجرا میشود. خودمان هم یک کمپانی به اسم «تئاتر این روزها» در آنجا تاسیس کردهایم. البته واقعا اگر بدانم در بهمن ماه سالنی دارم که نمایشنامه جدیدی اجرا کنم، قطعا اولویتم نوشتن خواهد بود. مگر میشود این همه سوژه جدید باشد و دلم نخواهد آنها را بنویسم و اینجا اجرا کنم؟
گفتوگو با بازیگران نمایش «ماه در آب»
فریاد ماه زیر آب
نمایش «ماه در آب» تا ۱۹ آذر در تئاتر باران روی صحنه است؛ در اجرای جدید این نمایش که بعد از ۱۰ سال دوباره روی صحنه رفته، آیدا کیخایی، ناهید مسلمی، مهدی کوشکی، باران وقار کاشانی، آهو شاهسون، فهیمه امنزاده، پدارم شریفی و علی سرابی ایفای نقش کردهاند- با تعدادی از بازیکران «ماه در آب» درباره این نمایش به گفتوگو پرداختیم.
فکر میکنید چرا هیجان مخاطبان امروزی در ۱۰ سال اخیر، برای تماشای تئاتر مثل گذشته نیست و به نظر کمتر شده است. شما این مسئله را چطور ارزیابی میکنید؟
فهیمه امنزاده: ما هم همینطور شدهایم. قبلا وقتی در نمایشی بازی میکردیم، خیلی وقت میگذاشتیم و خیلی برایمان ارزشمند بود. فکر میکنم یکی از دلایلش تعدد سالنهای نمایش و بازیگر باشد. قبلا افراد محدودی میتوانستند نمایشی اجرا کنند و فرصت و موقعیت محدود بود. کارگردان یک سال صبر میکرد تا سالنی پیدا کند و همه چیز محدود به تئاتر شهر بود و… امروز همه چیز زودپز شده و مثل کارمندها میآیند و میروند. خوشبختانه در کاری که ما میکنیم، اینطور نبود و مخاطبان ما هم حس نوستالژیک داشتند.
این اجرا با اجرای ۱۰ سال پیش چقدر تفاوت دارد؟
ناهید مسلمی: تفاوت زیادی در کلیت اثر و متن ایجاد نشده است. ظرایفی را خودمان به کار اضافه کردهایم و شاید یکی دو جمله را کم و زیاد کردهایم که خودمان متوجه میشویم، وگرنه در اصل اثری تغییری ایجاد نشده است.
کاری که قبلا اجرا شده و بعد از چند سال بازتولید میشود، برای شما بهعنوان بازیگر چه تفاوتهایی با اثری دارد که تازه تولید شده است؟
ناهید مسلمی: تفاوتش برای من این است که بههرحال در این مدت تجربههای بیشتری به دست آوردهام. مثلا من در این مدت یکی دو نقش آلزایمری بازی کردم که امروز به اجرای این نقش خیلی کمک میکند.
بازی در نمایشی که قبلا بازیگر دیگری نقش را برعهده داشته و حتی خوب هم از پس نقش برآمده، چه فرقی با نمایشی دارد که خودت اولین بار نقشی را در آن بازی میکنی؟
مهدی کوشکی: فرقش این است که در این موارد بازیگر دنبال حفرههایی میگردد تا ببیند اگر دست نخورده مانده، آنها را نمایش دهد.
در صحنهای از نمایش میگوید آدمها دو دستهاند، آنهایی که به رویایشان خیانت میکنند و کسانی که رویاهایشان را دنبال میکنند. شما جزو کدام دسته هستید؟ تا به حال به رویایتان خیانت کردهاید؟
ناهید مسلمی: من از آن دسته آدمهایی هستم که به دنبال رویاهایم میروم و به آنها خیانت نکردهام. همیشه خیلی احساساتی زندگی کردهام. اگر بخواهم از صفر تا۱۰۰ در این زمینه نمره بدهم، نمره ۶۰ را میدهم. فکر میکنم به دنبال رویا رفتن ریسک میخواهد و کسی که این کار را میکند، باید ماجراجو باشد و حس میکنم خانمهای آذرماهی اینطور هستند. گاهی ریسکها صدمه میزند و گاهی خوب است، ولی بههرحال میارزد.
مهدی کوشکی: برای رسیدن به رویاهایم موانعی به وجود آمده، اما خودم به آن خیانت نکردهام. دوست دارم به رویاهایی که دارم، برسم.
فهیمه امنزاده: بله. من خیانت کردم. آدم رویاپردازی هستم و خیلی وقتها رویاها فقط در رویا باقی میمانند و اینکه چقدر به واقعیت میپیوندد، معلوم نیست. گاهی برخی رویاها محققشدنی نیستند و فقط در رویا باقی میمانند و بههرحال از آن دست میکشیم.
کاراکتر مازیار در نمایش میگوید من تا یک جایی صبر میکنم و از یک جایی به بعد شروع میکنم به خداحافظی کردن. شما تا کی صبر میکنید و بعد از آن عکسالعملتان در برابر ناخواستهها چیست؟
ناهید مسلمی: من هم همینطور هستم. البته همه تئاتریها باید صبور باشند و هستند، ولی بهطور کلی بعد از اینکه خیلی صبر کردم، یک روزی میشود که همه چیز را داغان میکنم. آدمهای نزدیک به من این مسئله را میدانند. اگر صبرم تمام شود، واقعا هیچ تحملی ندارم.
فهیمه امنزاده: اساسا فرد صبوری نیستم، اما بههرحال صبر میکنم و اگر ببینم دیگر نمیتوانم، خداحافظی میکنم و اخیرا هم این کار را کردهام.
مهدی کوشکی: مازیار که واقعا خودم هستم. من از آن دسته آدمهایی هستم که در مواقع دشوار سکوت میکنم و یک جایی خداحافظی میکنم. به نظر شاید صبور و محکم باشم، اما بهشدت احساساتی هستم و همیشه از همین احساساتی بودنم ضربه خوردم.
فکر میکنید ازدواج اختراع مردهاست یا زنها؟
مهدی کوشکی: این سوال خیلی فلسفی است و وقتی ۱۰سال پیش بهعنوان تماشاگر این نمایش را دیدم، برای خودم هم سوال بود که واقعا ازدواج اختراع چه کسی است؟! بههرحال کار یکی از این دو طرف است. از نظر جسمانی و قدرت فیزیکی کار زنها نمیتواند باشد، اما از نظر ذهنی زنها ممکن است به مردها القا کرده باشند.
فهیمه امنزاده: فکر میکنم ازدواج از ابتدا ایجاد شده و افراد فکر میکنند باید ازدواج کنند و این مسئله دو طرفه است. شاید خانمها چون به دنبال جای امن و آرامش هستند، به نظر برسد طالب ازدواج باشند، اما این نظر شخصی و دیدگاه من نیست و اینطور فکر نمیکنم.
یکی از بحثهای فلسفی همیشگی که در این نمایش هم مطرح میشود، این است که بالاخره باید بچهدار شد یا نه؟ خودتان چطور فکر میکنید؟
ناهید مسلمی: من اگر به گذشته برگردم، باز هم بچهدار میشوم، به این دلیل که واقعا بچهها را دوست دارم. ایده این داستان به زندگی خودم شبیه است. وقتی طرف مقابل مسئولیتپذیر نباشد، دیگر نمیتوانی کاری کنی و مشکلات زیادی ایجاد میشود و یک نفر باید جور همه چیز را بکشد. نوشتههای محمد یعقوبی بهطور کلی به حسوحال من خیلی نزدیک است.
فهیمه امنزاده: این مسئله خیلی شخصی است. فاکتورهای زیادی وجود دارد. اگر واقعا عاشق داشتن بچه هستند، باید این کار را بکنند.
مهدی کوشکی: فکر میکنم یا باید به این سوال پاسخ مثبت داد یا منفی. ترجیح میدهم به این سوال پاسخی ندهم.
شماره ۶۸۸
خرید نسخه الکترونیک مجله