شرلی مکلین، آلفرد هیچکاک و چند نفر دیگر
فرید عطار
آلفرد هیچکاک از آن کارگردانها نبود که بشود با او شوخی کرد. آنطور که از کتابهای خاطرات برمیآید، انگلیسی خجالتی سالهای اول ورود به هالیوود رفتهرفته نشان داد «خجالتی» بودن را به نفع «انگلیسی» بودن کمرنگ کرده است و درنهایت آنقدر حاضرجواب و بذلهگو و در صورت لزوم دهاندریده از آب درآمده بود که کسی جرئت نمیکرد با او شوخی کند. بااینحال یکی از آن شوخیهای معروف تاریخ هالیوود را یک خارجی دیگر، یک بذلهگوی دیگر، بیلی وایلدر در یک مهمانی ماهانه با او کرده بود. وایلدر با اشاره به جمع بازیگران اطرافشان که عمدتا در فیلمهای هیچکاک هم بازی کرده بودند، گفت: «ظاهرا آمریکاییها قرار است بازیگر بسازند تا مردهای انگلیسی بیایند و آنها را حاضر و آماده مصرف کنند.» در همین لحظه هیچکاک هنرپیشه زن بلندقدی را که گوشه سالن ایستاده بود، با انگشت نشان داد و گفت: «البته بعضی انگلیسیها هم بازیگرهایی میسازند که دیگران با آن یک سینمای حاضر و آماده تحویل میگیرند.»
آن بازیگر زن شرلی مکلین بود.
حرف هیچکاک بههرحال مثل بیشتر کنایههایش آمیخته به اغراق و کمی خودبزرگبینی انگلیسی بود. کسی نمیتواند کارنامه شلوغ، پرافتخار و جذاب وایلدر را به چند فیلمی تقلیل دهد که شرلی مکلین ستاره آنهاست. (حسادت هیچکاک کموبیش طبیعی است. وایلدر برخلاف هیچکاک از کارگردانهای مورد علاقه آکادمی اسکار بود و بارها در آن جایزه شریک شد.) بااینحال مثل همه اغراقهای دیگر دنیا در این یکی هم واقعیت سهمی دارد. شرلی مکلین کاتالیزوری جدی برای تبدیل کردن سینمای کمدی-رمانتیک محبوب آمریکایی به نوع خاص کمدی وایلدری بود. نوع خاص کمدی وایلدری که هنوز کسی درست نمیداند باید آن را ادامه کمدی-رمانتیکهای قبلی، آثار کسانی مانند فرانک کاپرا و ویلیام وایلر، تلقی کرد، یا برای آن به واژهای تازه نیاز است. حقیقت این است که وایلدر درحقیقت با فیلمهایش توانست دو خط موازی کمدی-رمانتیک و کمدی را که به نظر میرسید کاملا از هم دورند، بر هم منطبق کند. سینمای کمدی هالیوود عمدتا مبتنی بر داستانی دمدستی بود که در آن کمیک بودن شاخصه اول و آخر بود و کمدی-رمانتیکها هم معمولا به شوخیهای بسیار احساسی و عموما کلیشهشده در زمینه یک ملودرام رمانتیک تاکید داشتند. وایلدر بود که توانست کمدیهایی بسازد که در آن تعادل میان وجه کمیک و وجه روایی به بهترین شکل روایت شود و البته وجه روایی خود فرم کمیک پیدا کند. دو بازیگری که مشخصا بازوهای او برای پر کردن این شکاف و پیدا کردن راه تازه بودند، جک لمون و شرلی مکلین بودند.
شرلی مکلین شباهت زیادی به ستارههای پیش از خودش نداشت. برخلاف ستارههای محبوب هالیوود مکلین اندام چندان جذابی نداشت. چهرهاش شباهتی به زیبایی رایج ستارگان زن هالیوود، همان چیزی که مریلین مونرو نماینده تمامعیار آن بود، نداشت و در ادای پراحساس کلمات و جملات هم چندان ماهر نبود. برای سالها کیفیت مردان موجود در هالیوود بود که کیفیت زنان را تعیین میکرد و از این نظر مکلین یک نقطه ضعف بسیار بزرگ داشت: او بلندقد بود. از بسیاری از مردان هالیوود بلندتر، یا با آنها همقد بود و این باعث میشد پارتنرهای معدودی مناسب او موجود باشند. مکلین در نوجوانی دقیقا بهخاطر همین قد بلند باله را کنار گذاشته بود و درست در آستانه آن بود که به همین دلیل از سینما هم کنار گذاشته شود که هیچکاک با پیشنهاد وسوسهکنندهاش از راه رسید.
«دردسر هری» احتمالا موردمناقشهترین فیلم کارنامه پنجاه و چند فیلمی سینماست. فیلمی که عدهای معتقدند شاهکاری مسلم است و عدهای دیگر باور دارند یک آشغال به تمام معناست. قدر مسلم فیلم به سایر آثار نمونهای هیچکاک شبیه نیست. داستان سرخوشانه جنازهای که پیدا میشود و در میان اهالی یک دهکده دور میگردد. همه گمان میکنند خودشان قاتل او بودهاند، اما درحقیقت اینطور نیست و درنهایت انگار حذف شدن هری، همان جنازه، از زندگی اهالی باعث به تعادل رسیدن همه چیز میشود. برای خلق چنین فضای سرخوشانه و سیاهی به چیزی بیش از اینگرید برگمن یا گریس کلی، ستارههای محبوب هیچکاک، نیاز بود. هیچکاک نیاز به زیبایی سربههوا و آسانگیری داشت که بدون آنکه فضا را به سمت جدی شدن پیش ببرد، در خدمت داستان قرار بگیرد. چشمهای تنگ و نسبتا کشیده (یکی از کمپانیها در جواب درخواست کار مکلین به او گفته بود: ترجیح میدهد برای نقشهای چینی از یک بازیگر چینی استفاده کند، نه چیزی مشابه آن!)، صورت تخت، موهای خشکی که همیشه کوتاه نگه میداشت و حالت کودکانه چهره باعث شد مکلین دقیقا همان چیزی باشد که هیچکاک برای بازیگر زن «دردسر هری» نیاز داشت. پاداش این انتخاب مناسب جایزه گلدنگلوب برای شرلی مکلین بود.
این آغاز کارنامه پرافتخار و بسیار جذاب مکلین در هالیوود بود. بیلی وایلدر درنهایت پس از چندین و چند بار استفاده از ستارههای مختلف، کیفیت مطلوب ستاره زن فیلمهایش را در شرلی مکلین و دقیقا در همان ظاهری پیدا کرد که در فیلم هیچکاک با آن هویدا شده بود. امروز تصور فیلمهای درخشانی مانند «آپارتمان» یا «ایرما خوشگله» بدون بازی شرلی مکلین ناممکن است. سبکسری مکلین در قبال موضوعات جدی بود که باعث میشد کیفیت سرخوشانه فیلمهای وایلدر و البته بازی عجیب جک لمون طبیعی به نظر برسد. فقط با چهره مکلین است که شما میتوانید در احساسیترین صحنه فیلم ورقبازی کنید. فقط با رفتار بیقید او است که تغییرچهره جک لمون میتواند منطقی جلوه کند. شرلی مکلین برای سالهای متمادی همان چیزی بود که هیچکاک از او در «دردسر هری» ساخت. شاید تاریخ سینما این را در سیاهه افتخارات هیچکاک وارد نکند، اما برای آنها که سینما را نه از روی کتاب، بلکه از روی فیلمهای میخوانند سهم هیچکاک همیشه محفوظ است.
شماره ۷۰۳