نوید محمدنژاد
لیستهای زیادی از فیلمهایی وجود دارد که میگویند قبل از مرگ باید دید، اما قطعا نمایشهای زیادی هم هستند که بایستی آنها را تماشا کرد، اما نمایشها مانند فیلمها در دسترس نیستند و اگر شما در زمان و لحظه اجرا در سالن مورد نظر نباشید، هیچوقت دیگر هم نمیتوانید آنها را تماشا کنید. اما فرصتهای محدودی برای نزدیک شدن به لحظه اجرا مهیاست. خواندن نمایشنامه اثر و دیدن تصاویری از اجرای مورد نظر کمک میکنند تا با تخیل و فضاسازی ذهنی، ما هم بتوانیم به تجربهای که مخاطبان آن اجرا به آن دست یافتهاند، نزدیک شویم. در این صفحه تلاش میکنیم تا بهترین و ماندگارترین صحنههای موجود در متن نمایشنامه، به همراه تصاویر یکی از بهترین اجراهای آن در نقاط مختلف جهان را در کنار هم قرار دهیم تا مسیر لذتبخش تصور کردن هموارتر شود و انگیزهای باشد برای خواندن نمایشنامه مورد نظر و حتی شاید دیدن اجرایی از آن دیالوگها.
نمایشنامه «شایعات» یکی از مهمترین و کمیکترین آثاری است که خواندنش به اندازه دیدنش مفرح است. در جشن سالگرد ازدواج یک زوج مشهور، وقتی مهمانان یکی یکی به مهمانی وارد میشوند، متوجه میشوند که میزبان اقدام به خودکشی کرده و از همسرش هم خبری نیست. آنها برای حفظ آبروی میزبان تلاش میکنند همه چیز را عادی جلوه دهند. حال اگر این خلاصه داستان برایتان جذاب بود، خواندن دیالوگهای منتخب این اثر را از دست ندهید.
دیالوگ منتخب:
بعد از آنکه دو پلیس وارد مهمانی میشوند، انگار هیچکس متوجه حضور پلیسها نشده است.
ولش (پلیس اول): لطفا یکی اون لعنتی رو خاموش کنه!
ارنی: عذر میخوام، میشه بپرسم شما اینجا چیکار میکنین؟
ولش: متاسفم، نمیخواستیم در رو بهزور باز کنیم.
ارنی: چرا اول زنگ نزدین؟
ولش: زدم. پنج بار.
ارنی: پنج بار؟ نشنیدیم.
ولش: حدس میزنم صدای آهنگ اینقدر بلند بود که نتونستین هیچی بشنوین.
ارنی: البته، موسیقی.
کن: به همین خاطر صداتون رو نشنیدیم.
کلر: تعجبی نداره که به هیچ تلفنی هم جواب ندادیم.
کریس: آره، خودشه، موسیقی.
کوکی: آره روشن بود…
همه: …خیلی هم بلند بود.
ارنی: خب، چه مشکلی پیش اومده، سرکار؟
ولش: خب فقط یه جور تحقیقات معمولی آقا. من سروان ولش هستم. ایشون هم سروان پادنی. اینجا خونه شماست؟
ارنی: خونه من؟ نه نه. من یه جای دیگه زندگی میکنم. جدا از اینجا.
کن: منم همینطور. یه جای دیگه زندگی میکنم. میشه به ما بگین این تحقیقات در مورد چیه سرکار؟
همه: بله، در مورد چیه؟ مشکلی پیش اومده؟ چرا پلیس اینجاست؟ مگه چه خبره؟
ولش: خیلی خب، خیلی خب. آروم باشین. آروم باشین. میخوام فقط چند تا سوال بپرسم… میتونم بپرسم صاحب این خونه کیه؟
کن: خوشحال میشم بگین سرکار، ولی تصور میکنم عرف اینه که شما اول ما رو مطلع کنین که چرا این سوالها از ما پرسیده میشه.
ولش: شما وکیل هستین، نه؟
کن: بله.
ولش: خب، بهعنوان یک وکیل میدونین که مجبور نیستین به این سوالها جواب بدین. امیدوارم یه نفر همکاری کنه و به من اسم صاحبخونه رو بگه.
کلر: مطمئن نیستم. کریس، چارلی خونه است؟
کریس: چارلی؟ فکر کنم ماشینش رو برده کارواش.
ولش: پس زود برنمیگرده؟
کوکی: فکر نکنم، چون ماشینش خیلی کثیف بود، بعد این کارواشه هم همیشه شلوغه.
کن: اون الان خونه است. برگشته سرکار.
ولش: خب، پس میتونم اگه ممکنه برای یه لحظه با آقای چارلی صحبت کنم؟
کن: خب، الان زمان مناسبی نیست سرکار. همونطور که میبینین، ما الان جشن گرفتیم.
ولش: بله، متوجهم. مناسبتش چیه؟
کن: دهمین سالگرد ازدواج چارلی و مایرا.
ولش: خیلی وقت نمیگیرم. فقط یه دقیقه باهاشون کار دارم.
کن: خب، متاسفانه چارلی الان خوابه.
ولش: خوابه؟ وسط جشن سالگرد ازدواجش؟
کن: احساس افسردگی میکرد. یه قرص خوابآور خورد.
ولش: خب میشه خانم ایشون رو ببینم؟
کن: خانم چارلی اینجا نیستن.
ولش: نیستن؟
کن: برای همینه که آقای بروک افسردهان.
ولش: خانمشون کجان؟
ارنی: لگن باباش شکسته، مجبور شد ببردش بیمارستان.
ولش: وسط جشن سالگرد ازدواج؟ نمیشد یه نفر دیگه اون رو ببره بیمارستان؟
کلر: پدرش تو کالیفرنیا زندگی میکنه.
کریس: قضیه دختر عمه و زگیل و لگنه خیلی پیچیده است.
ولش: شما آقا چشمتون چیزیش شده؟
گلن: من؟ بله. امشب داشتم قطره تو چشمم میریختم، یهو درش باز شد و همش ریخت تو چشمم.
ولش: میشه اسمتون رو بپرسم، آقا؟
گلن: اسمم؟
ولش: بله، آقا.
گلن: منظورتون اسم منه؟
ولش: بله، آقا مشکلیه که اسمتون رو به من بگین؟
گلن: ببخشین، فقط نمیتونم درست ببینم.
ولش: مجبور نیستین ببینین که بتونین حرف بزنین، آقا. قطرهها تو گلوتون نرفتن که؟
کن: سروان، من احساس میکنم شما بیجهت به این آدمها توهین میکنین. اگه بخواین سوال دیگهای بپرسین، باید به ما بگین این جریان برای چیه.
ولش: بله آقا، حتما میگم… میشه بگین صاحب اون بی.ام.و که بیرونه، کیه؟
کلر: شوهر منه.
ولش: و اسمش چیه لطفا؟
کن: مجبور نیستی جواب بدی، کلر.
کلر: اسمش لن. لن لئونارد گانز.
ولش: و الان آقای گانز کجان؟
کن: اعتراض دارم.
ولش: من قاضی نیستم. اینجا هم دادگاه نیست. من چکش ندارم. فقط میخوام بدونم این مرد کجاست؟
کن: شما هنوز به ما نگفتین چه خبره، پس ما هم به شما نمیگیم که آقای گانز کجاست.
ولش: نمیدونم چرا همیشه با این همسایه مشکل دارم… خب… تقریبا در هشت و پنجاه دقیقه امشب، یک تصادف ماشین رخ داده. یه ماشین پورشه قرمز، محکم به یه ماشین شاسی بلند بی.ام.و صفر کیلومتر برخورد کرده. ما الان میدونیم که تقصیر بی.ام.و نبوده، بهخاطر اینکه اون پورشه قرمز سرقتی بوده. در ساعت هشت و پانزده دقیقه از جلوی یک نمایشگاه اتومبیل دزدیده شده. مرده با پورشه قرمز فرار کرده، حالا کسی هست که بدونه اون پورشه قرمز مال کی بوده؟
کلر: من از کجا بدونم؟
ولش: اون متعلق به معاون شهردار، چارلی بروکه. امروز بهعنوان هدیه از طرف همسرش مایرا خریده شده. برای سالگرد ازدواج، هدیه عجیبیه.
کلر: بهزحمت میشه گفت عجیب.
کن: آها، پس شما برای تحقیق در مورد تصادف ماشین اومدین اینجا.
ولش: درسته. حالا اگه آقای گانز هستن، میخوام باهاشون صحبت کنم. و اگه اینجا نیست، پلیس میخواد بدونه کجاست.
کن: که اینطور… ممکنه یه لحظه بیرون منتظر باشین سرکار؟
ولش: چرا؟
کن: خانم گانز موکل منه. میخوام باهاش قبل از هر سوال دیگهای مشورت کنم. این جزو حقوق منه.
ولش: یه دقیقه. بیشتر نمیشه.
کن: خیلی خب، ما وقت زیادی نداریم. یکی از ما باید لن بشه.
ارنی: راجع به چی حرف میزنی؟
کن: اون آدم اصلا از شلیکها چیزی نمیدونه. فقط میخواد از لن در مورد تصادف سوال کنه. اما لن نمیتونه لن بشه، چون میخوایم لن چارلی باشه، البته اگه بخواد از چارلی در مورد ماشین جدید سوال کنه؛ از طرفی هم نمیتونیم بذاریم چارلی رو ببینه، چون جای یه گلوله کنار گوش چارلیه.
کوکی: تو زندگی عادیت حرفهای این رو میفهمی؟
کریس: ما زیاد حرف نمیزنیم.
کن: خیلی خب. گلن ارنی دوباره باید انتخاب کنیم.
ارنی: وای، ولم کنین با اون بازی احمقانهتون.
کن: میدونم احمقانه است، ولی مجبوریم انجامش بدیم. یه لن لازم داریم.
کریس: بیخیال دخترها انجامش میدن. بیاین دخترها. شوهر زنی که مثل بقیه نباشه، لنه.
کلر: ولی شوهر من لنه.
کریس: لن نه، چارلیه. تو به جای گلن بازی کن. بیاین تو صحنه.
کوکی: من نمیدونم چطوری بازی کنم.
کریس: تو فقط انگشتهات رو بیار بیرون، خودمون میشماریمش… انگشتهایی که مثل بقیه نباشه، میبازه… خیلی خب؟ آماده؟ یک… دو… سه.
کریس: نه نه نه نه. انگشتهات، کوکی، مشتت رو باز کن.
کوکی: نمیخوام دوباره گوشوارههام رو گم کنم.
کریس: فقط یکی یا دوتا انگشت باشه؟ دوباره، یک… دو… سه.
کریس: آها خودمام. اَه… وای کن، معذرت میخوام.
کن: اشکالی نداره. باشه، من لنام. ارنی، در رو بازکن.
ولش: خوشحالم که میبینم دوباره مشغول موزیک نیستی. حالا آقای لن گانز کجاست؟
کن: من لن گانز هستم.
ولش: شما؟
کن: بله.
ولش: چطور یه دقیقه کامل وقت گرفت که به اسمتون فکر کنین؟
کن: هرگز با عجله جواب ندید. دانشکده حقوق هاروارد.
ولش: هرگز به یه آدم اعتماد نکنید که نمیدونه اینجا هست یا نه. دانشگاه پلیس.