نگاهی به سینمای ناگیسا اُشیما
بخش اول
شکیب شیخی
سینمای «موج نوی ژاپن» عبارتی کلی بود که به کلیت ناهمسانی از فیلمسازان دهههای ۶۰ و ۷۰ میلادی در این کشور اطلاق میشد که از بسیاری خطوط مفروض سینمای کلاسیک ژاپن و بهطور مشخص از کوروساوا، اوزو و میزوگوچی عبور کرده بودند. ناگیسا اُشیما یکی از مشهورترین کارگردانان آن نسل است. برگزیدن سوژههای به لحاظ اجتماعی حساسیتبرانگیز، تصویرسازی بیپروا از ادغام مستقیم فیلمسازی و سیاست بعد از گذشت نزدیک نیمقرن هنوز هم او را بهعنوان چهرهای جنجالی در سینمای ژاپن معرفی میکند. اُشیما را گودارِ شرق مینامیدند و البته او شاید خیلی این قیاس را نمیپسندید، اما هم او و هم ما درک میکنیم که چرا چنین قیاسی لازم میآید. کارنامه اُشیما را میتوان تحت عنوان «تلاشی برای رادیکالیسم در سینما» خلاصه کرد.
شب و مه در ژاپن (۱۹۶۰)
در این سال اُشیما فیلمی دیگر با عنوان «داستان بیرحمانه جوانی» نیز ساخته بود و از موفقیت اقتصادی آن فیلم برای ساختن اولین فیلم حقیقتا رادیکالش بهره جست. عنوان این اثر الهام گرفتهشده از شاهکار بیبدیل الن رنه، کارگردان فرانسوی است. «شب و مه در ژاپن» نیز سیاست را بهعنوان زبان فرمال سینمایی خود برگزیده و درنتیجه گرایشی زیاد به نماهای طولانی پیدا کرده است. حرکت سرسامآور دوربین بین گروههای مخالف در یک جشن عروسی یکی از بهیادماندنیترین فضاسازیهای تاریخ سینماست. تصویرسازی سیاست در این فیلم به حدی بحرانساز بود که کمپانی سازنده آن تنها پس از سه روز اکران آن را متوقف کرده و توجه چندانی به اعتراض بسیاری از منتقدان که خواهان پخش این فیلم بودند، نکرد.
مرگ از طریق حلقآویز شدن (۱۹۶۸)
اُشیما در اواخر دهه ۶۰ جهشی عظیم کرد، زیرا در همین سالها بود که او موفق شد تا انقلابی در رویکرد ما به روایت سینمایی به راه بیندازد. «کشتن از طریق حلقآویز شدن» قله اصلی این سالهای پربار است که سرتاسر شجاعت و توانایی سنجیدهشده فیلمساز را در خود دارد و هنوز هم یکی از داغترین موضوعات بحثهای سینمایی در جهان است. با این اثر است که برای اولین بار توجه منتقدان بینالمللی به او جلب شد. فیلم الهام گرفته از حکم اعدامی بود که برای یک جوان کُرهای به جرم خفه کردن دو همکلاسی جوانش صادر شده بود. فیلم با ظاهری مستند از اعدام آغاز میشود، اما بهسرعت وارد فضایی میشود که در آن این حاکمان دادگاه هستند که به محکمه سینما آمدهاند. آشنازدایی و فاصلهگذاری برشتی از برجستهترین ویژگیهای زیباشناختی این فیلم است و البته بر فراز همه این ویژگیها مهمترین نکتهای که اُشیما به آن پی برده بود: تضادها نباید حل شوند.
امپراتوری هوس (۱۹۷۸)
داستان رابطه نامشروع مردی است با زن متاهل مسنتری از خودش، و طرحریزی یک جنایت. «امپراتوری هوس» یکی از شاهکارهای دوران بلوغ سینمای اُشیما است و گرچه در زمان خود کمتر از باقی فیلمهای او مورد توجه قرار گرفت، اما با گذر زمان استقبال از آن فزونی گرفت؛ گویا فیلم زودتر از زمان خود ساخته شده بود. در این فیلم فضای روستایی ژاپن قرن نوزدهم را داریم و باز هم جدال «عشق» و «مرگ» و اینبار «قتل». کاری که اُشیما قادر به انجام آن در این فیلم است، اضافه کردن یک رازآلودگیِ متناسب با سرنوشت سیاه این عاشق و معشوق است، از آن جنس رازآلودگی که پیشتر در «کوایدان» کوبایاشی نیز دیده بودیم.
کریسمس مبارک آقای لارنس (۱۹۸۳)
این فیلم مبتنی بر خاطرات یک شخص واقعی از سالهایی است که او اسیر جنگی در ژاپن بوده است. اُشیما قادر است یک شکوه اپرایی به آن کتاب خاطرات اضافه کرده و ترکیبی از دو داستان در حال جریان را در روایتش ارائه کند: از یک سو داستان غربت و تفاوتهای فرهنگی و از دیگر سو نقدی بر مردسالاری حاکم. این فیلم با بازیگری دیوید بویی، ستاره جهان موسیقی، همراه بود که با تحسین جهان روبهرو شد و همچنین یک موسیقی بینظیر ساخته ریوییچی ساکاموتو. اُشیما در این فیلم تصویر و تصور ملت ژاپن در انظار دیگران را بهعنوان نقطه مکمل و تعادلی باقی آثارش، با موشکافی و دقت هرچه تمامتر ارائه میکند.
شماره ۷۱۸