گفتوگو با عوامل تئاتر «عکس خانوادگی»
الهه حاجیزاده
سید مهدی احمدپناه
تئاترروهای حرفهای تصور میکنند سالن سنگلج فضایی برای روی صحنه رفتن تئاترهای سنتی و ایرانی است که مشخصترین ویژگی آنها سیاه یا موسیقی سنتی زنده است. اما نمایش «عکس خانوادگی» که در سالهای دور توسط محمود استادمحمد نوشته شده است و با شرایط روز جامعه مطابقت میکند، روایت زندگی زنی تنهاست در مواجهه با گذشته و حال. به بهانه این اجرا با رضا بهرامی، طراح و کارگردان نمایش، پرستو گلستانی و مهران امامبخش، بازیگران این نمایش، گفتوگویی داشتیم که در ادامه میخوانید.
نمایشنامه «عکس خانوادگی» یکی از متنهای محمود استادمحمد است. معمولا گروه شما نمایشنامههایی را روی صحنه میبرد که توسط خود اعضای گروه نوشته شدهاند، چه شد که سراغ نمایشنامه «عکس خانوادگی» رفتید؟
رضا بهرامی: مسائل اجتماعی برای گروه ما بسیار اهمیت دارد. وقتی متن را خواندم، آن را جذاب دانستم. از دید من «عکس خانوادگی» نسبت به سایر متنهای محمود استادمحمد، یک چیزی کم دارد و شاید سانسوری در به وجود آمدن این کمبود، دخیل باشد. شاید نتوانسته بیشتر از این به مسئله موردنظر نمایشنامه بپردازد. نگاهی که در این نمایشنامه به این قشر از زنها وجود دارد، برای من بسیار جذاب بود. چون در جامعه امروز ما، زنان روسپی کم نیستند. البته در جریان اجراها به این نتیجه رسیدم که این مسئله برای قشر جدید جامعه ما بیمعنی است، اما حس میکنم در دهههای گذشته یعنی دهه ۴۰، ۵۰ و حتی ۶۰، این مسئله بسیار مهم بود و برای آن نسل هنوز هم این قضیه برایشان مهم است. زنی که بهخاطر مشکلاتی که دارد، بدنفروشی میکند، آدمهایی که با دیدگاههای خود، این زنان را قضاوت میکنند. نسل جدید، نسلی است که بسیاری از آدمها با ترس و نگرانی به آنها نگاه میکنند. این نسل با وقفه به اتفاقها نگاه میکند و این مسئله، خطرناک است. به یاد دارم میخواستم نمایشی را آماده کنم و از هنرجویان دختر میپرسیدم برای رسیدن به هدف خود حاضر هستند چه کنند، بسیار راحت میگفتند حاضر هستند تنفروشی کنند تا روی صحنه بیایند. وقتی بهراحتی این جمله را میگویند، یعنی این قضیه، برایشان اهمیت ندارد، درحالیکه نسل قدیم، به این قضیه بهعنوان معضل نگاه میکردند. معتقد هستیم فرهنگ و هنر به جامعه خط میدهد. رسالت یک هنرمند همچون محمود استادمحمد نشان دادن این دغدغههاست. وقتی در آن دوران اجازه ندادند نمایش اجرا کند، این رسالت مخدوش شد. هنر باید کنشگر و تفکرگرا باشد. امیدوارم اجازه دهند متنهایی همچون «عکس خانوادگی» اجرا شود تا تفکر ایجاد شود.
پرستو گلستانی: ۱۴ سال از نگارش نمایشنامه گذشته است. از دید من در این دوران قبح این عمل از بین رفته است. سالی که محمود استادمحمد میخواست «عکس خانوادگی» را اجرا کند که مجوز نگرفت و حتی در دورانی که احسان حاجیپور تصمیم گرفت نمایش را اجرا کند و باز هم مجوز صادر نشد، هنوز وسایل ارتباطجمعی و حتی اینترنت در دسترس مردم نبود. درنتیجه میزان اطلاعرسانیها اندک بود. شاید از این دست اتفاقها رخ میداد، اما کمتر کسی میشنید و وقتی چنین خبری پخش میشد، مصداق کامل فاجعه بود، اما امروزه هم این نوع اتفاقها در جامعه ما بسیار زیاد شده است و تقریبا هرروز که به صفحه حوادث روزنامهها مراجعه کنید، از این دست اتفاقها را میبینید؛ شرایط حتی بدتر شده است و کار به کودکآزاری و… هم رسیده است. به قدری این اتفاقها زیاد شدهاند که انگار مردم کاملا عادت کردهاند و به امری طبیعی تبدیل شده است. شاید یکی از دلایلی که در دهه ۸۰ این نمایش مجوز اجرا دریافت نکرد اما امروز مجوز اجرا صادر شده است هم همین مسئله باشد. واقعا برای جوانها هم این مسئله عادی شده است. آنقدر که این اتفاق در ذهن محمود استادمحمد فاجعهآمیز بود که سبب شد این نمایشنامه را بنویسد، امروز نیست. خودم وقتی تدریس میکنم، شاگردانم به خودم میگویند حاضرند برای بازیگر شدن هر کاری انجام دهند.
مهران امامبخش: در این زمان مبارزه با معضل شروع میشود. زمانی که دورخوانیهای متن را آغاز کردیم، مثالی از «خفاش شب» زدم. وقتی در دهه ۷۰ این اتفاق افتاد، تمام کشور تحت تاثیر قرار گرفته بود و مردم در آن دوران بهشدت اخبار را رصد میکردند تا بدانند آیا این شخص دستگیر شد یا نه. اما وقتی امروز صفحه حوادث را باز میکنید، شاهد اتفاقهای بدتری هستید. انگار شکل قضایا تغییر کرده است! ما همواره با مسئله کودکآزاری مواجه بودهایم و حتی اگر روزنامههای قبل از انقلاب را هم ببینید، مسائل اینچنینی را میدیدید، اما تا این حد شایع نبوده و اینقدر شکلهای متنوع نداشته است. اگر در آن دوران که نیاز تولید یک محصول هنری برای بررسی یک معضل اجتماعی احساس شده بود، این نمایش اجرا میشد، شرایط بهتری را شاهد بودیم. من برخلاف صحبتهایی که درباره نسل جدید مطرح شد، معتقد هستم که نسل امروز نسلی باهوش است؛ شاید عاقل نباشد، اما از هوش خوبی برخوردار است و این مسائل برای او حلشده است. نسل من وقتی در خیابان با خانمی که شغلش روسپیگری است، مواجه میشود، نمیتواند او را درک کند، اما وقتی با یک جوان ۱۹ یا ۲۰ ساله که با این معضل روبهرو شده است، حرف میزنید، میبینید بسیار عادی با قضیه برخورد میکند. این معضل وجود دارد. ما هم قرار نیست آن را حل کنیم! مدیران فرهنگی ما فکر میکنند که ما هم قرار است طرح مسئله کنیم و هم آن را حل کنیم. من تئاتری باید مسئله را طرح کنم و سایر نهادها این مسئله را حل کنند. یک سیستم و یک مکانیسم باید درست عمل کند؛ از هنرمندی که طرح مسئله میکند تا اداره بهزیستی که وظیفه دارد به این اشخاص رسیدگی کند و… باید ورود کنند. البته ابتدا باید بپذیریم این مشکل وجود دارد و سپس به دنبال راهکاری برای حل آن باشیم.
خانم گلستانی، شخصیت زن نمایش، در ابتدا اغواگر است، اما درنهایت شاهد شکستن شخصیت هستیم که در بخشهایی کاملا کودکانه رفتار میکند و از آن شخصیت مفتونکننده کاملا فاصله میگیرد. چگونه در این مدتزمان اندک، این تغییر شخصیت را به گونهای پیش بردید که برای مخاطب قابل باور باشد؟
رضا بهرامی: «عکس خانوادگی» یکی از آثار کوتاه محمود استادمحمد است و این موضوع یکی از دلایل اصلی من برای انتخاب آن بوده است. چراکه در یک زمان کوتاه اتفاق مهمی را بیان میکند و نیاز نیست که ما دو ساعت تمام بنشینیم و دیالوگ بگوییم، اما متاسفانه در یکی از اجراهای نمایش یکی از تماشاگران بعد از اجرا، پیش من آمد و از اینکه چرا مدتزمان نمایش کم است، ابراز ناراحتی کرد. از او پرسیدم آیا به تو تلنگری زد؟ گفت بله، ولی من میخواستم خانم گلستانی را بیشتر ببینم! باید بهمرور آرایش این شخصیت فتانهوار از بین میرفت و به درون شخصیت میرسیدیم که از درد خود و از اجباری که او را به این شرایط رسانده است، بگوید. این زن برای امرارمعاش ناچار به روسپیگری است. تنها نکتهای که برای من مهم بود، این است که شخصیت در شرایطی قرار بگیرد که بهمرور لایههای شخصیت مشخص شود. احساس میکنم این افراد شخصیتهای چندلایهتری دارند، چون ناچارند با آدمهای بسیار متفاوتی همراه شوند و باید از ترفندهای متفاوتی استفاده کنند.
پرستو گلستانی: به غیر از ساختار دراماتیک متن که بسیار موجز است و در کوتاهترین زمان این تغییر را در سراسر نمایش میبینیم، باید توجه کنیم که این زن قربانی شرایط اجتماعیای است که برای او به وجود آمده است. شاید اگر شرایط شکل دیگری بود، شاید این اتفاقها نمیافتاد. او حتی در مونولوگ آخر خود میگوید: «اگر مرا میدیدید، این اتفاق نمیافتاد!» در همین دوران هم اگر مسئولان و افرادی که از جایگاهی برخوردار هستند که میتوانند به دیگران کمک کنند، در زمان مناسب این افراد را ببینند، شاید مسیر زندگی آنها تغییر کند. شما از کلمه کودکانه استفاده کردید که نکته جالبی بود، اما من این رفتار را کودکانه نمیبینم؛ همانطور که محمود استادمحمد هم میگفت، من این وجه از شخصیت زن را معصومانه میبینم. همه آدمها چند بعد دارند و هیچکس تکبعدی نیست. شخصیتهای نمایش هم همین وضعیت را دارند. شرایطی برای آنها بهوجود میآید و خط قصه به سمتوسویی میرود که بتوانید قربانی شدن این زن را ببینید. شاید اگر از زاویه دیگری به داستان نگاه کنیم، مرد هم با توجه به اعتقاداتش کار درستی را انجام میدهد، یا پسر جوان هم با توجه به شرایطی که در آن قرار گرفته است، قابل درک باشد. قضاوت واقعا بر عهده تماشاگر است. ممکن است من بهعنوان پرستو گلستانی به آن دو مرد حق ندهم، اما اگر از فضای نمایش بیرون بیاییم و به شرایط اجتماع رجوع کنیم، میبینیم افراد دیگری مسئول این اتفاق هستند. شرایطی که برای بیماران خاص به وجود آمده است که داروها بسیار گرانقیمت هستند و حمایتی از آنها نمیشود، بستگان این بیماران چگونه باید هزینههای آنها را تامین کنند؟!
رضا بهرامی: در این مورد میتوان خود محمود استادمحمد را مثال زد. همه ما میدانیم زمانیکه سرطان گریبانگیر او شد، در برههای بیماری او را از پا انداخت، اما دارو به او رسید و حالش بهتر شد. اما ناگهان شرایط تحریم به وجود آمد، دارو نرسید و او را از بین برد. باید خودمان را جای دیگران بگذاریم، میتوانیم به آنها حق دهیم.
البته این تغییر تنها به شخصیت زن محدود نمیشود و هر سه شخصیت نمایش وجوه متفاوت و حتی متناقضی را از خود نشان میدهند. آقای امامبخش، نقشی که شما بازی میکنید هم در ابتدا شخصیتی بازیگوش دارد، اما درنهایت به وحشیگری بیحدوحصری میرسد. شما چگونه این تغییر شخصیت را در جریان نمایش مدیریت کردید؟
مهران امامبخش: من سعید حنایی و اتفاقهایی را که رقم زد، کاملا دنبال میکردم. اتفاقا طعمههای او زنان خیابانیای بودند که از شرایط مالی خوبی برخوردار نبودند و از سر نیاز این کار را انجام میدادند. وقتی بازپرسیهای او را بخوانید، میبینید او انسانی کاملا مقید است و با اعتقاد درباره فعلی که گناه کبیره است، صحبت میکند. او معتقد بوده است که پاکسازی انجام میداد و از اینکه دیگران متوجه اهمیت اقدام او نمیشوند، تعجب میکرد. اگر این درست باشد که محمود استادمحمد نگاهی به سعید حنایی داشته است و شخصیتی که من بازی میکنم، با نگاه به این فرد شکل گرفته است، نمیتوانیم درباره اینکه او حق داشته است یا نه قضاوت کنیم، اما این آدم هم شخصیت چندلایهای است. از سویی دیگر استنباط من این است که مرحوم استادمحمد با توجه به شرایطی که وجود داشته است و خطوطی که میدانست اگر به آنها پرداخته شود، شاید اثر دچار ممیزی میشود، موجز شخصیتها را نشان داده و نشان دادن لایههای شخصیتپردازی را به افرادی سپرده است که میخواهند نمایش را روی صحنه ببرند. استنباط من این است که نمایشنامه آن اثر قطعی و کاملی که مرحوم استادمحمد میخواست روی کاغذ بیاورد، نبوده است. چون در آن برهه نمیشد درباره این زنان حرف زد و همانطور که امروز بسیاری از معضلات را منکر میشوند، در آن دوران هم وجود این زنان را منکر میشدند. مشکلات و معضلهای فرهنگی ما بسیار زیاد است و چیزی که از این زنها در این نمایشنامه نشان داده میشود، در بسیاری از کشورهای اروپایی بهعنوان شغل پذیرفته شده است و اتفاقا از حداقل حقوق هم برخوردار است. اما در جامعه ما بهخاطر برخی مسائل خواسته میشود که به آنها نپردازیم. درصورتیکه واقعا این زنان وجود دارند و باید فکری به حال آنها که از روی ناچاری و به دلیل نداری به این کار تن میدهند، کرد.
پرستو گلستانی: البته این زن با آن افرادی که به روسپیگری بهعنوان شغل نگاه میکنند، فرق دارد. او واقعا از سر ناچاری به این اقدام میپردازد. در دوره اجرا فهمیدم که همسر و مادر سعید حنایی میدانستند که او این کار را انجام میدهد و کار او را تایید میکردند.
رضا بهرامی: دقیقا. مازیار بهاری فیلم مستندی درباره سعید حنایی ساخت و با خود او و همسر و مادرش مصاحبه کرد که مادر او در این فیلم میگوید: «پسر من حکم خدا را اجرا میکرد.» اگر بخواهیم درباره هدف نمایش صحبت کنیم، از دید من باید حرف زنها بیشتر شنیده شود.
موسیقی کاملا با فضای نمایش همراه میشود. چه میزان موسیقی در درآوردن شخصیتها و شرایط نمایش به بازیگران کمک میکند؟
مهران امامبخش: قاعدتا کار موسیقی همین بوده و قرار است که همین کار را بکند. همین تغییر فضا و مودی که میتواند تاثیر خود را روی تماشاگر بگذارد، قطعا تاثیر خود را بر ما هم بهعنوان کسانی که روی صحنه هستیم، میگذارد. من بهعنوان بازیگر کار اعتقادم بر این است که با توجه به بار عاطفی هر صحنه، موسیقی فرایند درستی را در جریان نمایش ایجاد میکند. معتقدم رضا بهرامی انتخاب خوبی انجام داده است.
پرستو گلستانی: جالب اینجاست که در ابتدای تمرین قرار بود شخصی برای ما موسیقی بسازد. با شنیدن موسیقیهایی در تمرین به وجد آمدم که آن شخص چه موسیقیهای بینظیری ساخته است. اما رضا بهرامی گفت این موسیقیها همگی انتخابی هستند. بعد از آن بود که به این انتخاب رسیدیم و از نظرم انتخابِ بهشدت درست و بهجایی بوده است و موسیقی یکی دیگر از نقاط جذاب نمایش است. موسیقی میتوانست فضای نمایش را به یک کار ملودرام تبدیل کند. البته این خطر در شیوه اجرایی و همچنین بازیها هم وجود داشت.
رضا بهرامی: موسیقی باید مکمل نمایش باشد و تشدید لحظات و صحنههای نمایش با موسیقی ایجاد میشود. درباره موسیقی با عرفان پورمحمدی صحبت کردیم. سپس از تمرین نمایش فیلمبرداری کردیم تا بتوانیم آنِ لحظات را با موسیقیهای مختلف بیازماییم و متوجه شویم که آنِ صحنه با کدامیک از موسیقیها جور درمیآید و به این موسیقی رسیدیم و شکر خدا همه نقدهای مثبتی راجع به کار داشتند.