یک جهان یک جام! پس دیگر جنگ برای چه؟
شکیب شیخی
جام جهانی برای اولین بار در سال ۱۹۳۰، برای دومین بار ۱۹۳۴ و برای سومین بار ۱۹۳۸ برگزار شد. اروگوئه فاتح دوره اول و ایتالیا فاتح دو دوره بعدی بود. نوبت به دوره چهارم که رسید انگار این مسابقات تا حالا چیزی جز یک بازی کودکانه نبوده و موسولینی و هیتلر تصمیم گرفتند که به جای «چهار» بگویند «هُب»!
امروز من و شما میدانیم که دوره چهارم در سال ۱۹۵۰ برگزار شده، اما مردمی که در سال ۱۹۴۲ زندگی میکردند که از چنین چیزی خبر نداشتند. کسی نمیدانست که چه قرار است به سر دنیا بیاید. شاید جام چهارم هرگز برگزار نمیشد شاید هم شکل دیگری پیدا میکرد و از همه «شایدتر»، شاید همین شکل که از سال ۵۰ ادامه پیدا کرد، خودش «شکل دیگری» باشد. کسی چه میداند؟
من و شما علاوه بر آن «دانش موروثی» که داریم، دست و بالمان باز است که رویاپردازی کنیم. قصهها را روی کارتهای مختلف بنویسیم و «بُر» بزنیم و به نتیجه بگوییم «تاریخ». مستندهای پرآبوتاب جنگ جهانی دوم و پرفروش بودن قاب عکس هیتلر و جملات مکرری که «هیتلر مرد بود که فلان»، همه بیانگر نگاه تفننی ما به واقعیتی هستند که، هر لحظه ممکن است از صفحه سفید و صیقلیافتهاش تیری به سمت صورتمان شلیک شود.
با این همه –و «مع الاسف»- حالا که نگاه به یکی از تیرهترین دستآوردهای تاریخ بشری، که همان جنگ جهانی باشد، تبدیل شده به یک مسابقه هیجان انگیز، بیایید که قالبی به این مسابقه بدهیم. اسمش را میگذاریم «جام جهانیِ جنگِ جهانی». تیمهای شرکتکننده؟ «آلمان نازی»، «روسیه شوروی»، «آمریکای نگونبخت» و «منتخب اروپا»!
وسطنوشت: مسابقات به صورت چهارجانبه و حذفی رفتوبرگشتی برگزار شد.
آمریکا-اروپا
آمریکا بدش نمیآمد که با دست بازتر در این مسابقات ظاهر شود اما اوضاع مالی خیلی خوب نبود. بازی رفت بنا بر قرعه در اروپا باید برگزار میشد، اما اروپا که جا و مکان درست و درمانی نداشت، میزبانی را به گردن شمال آفریقا انداخت. منتخب اروپا همانطور که از نامش پیداست، «منتخبی» بود از نامهایی «وینستون چرچیلوار» و «شارل دوگُلگونه». وینستون که معلوم بود نامی به قول امروزیها «آنگلو-امریکن» است و «شارل» نوشتنِ «چارلز» و همان «دو» میانِ «شارل» و «گُل» نشان از جنوب غربی اروپای سرسبز داشت. اروپای سرسبزی که سبک و سیاقش چه در فوتبال و چه در سیاست با «جزیره» متفاوت بود.
اروپاییها همانقدر با بازی کردن در شمال آفریقا غریبه بودند که آمریکاییها، اما سالهای طولانی استعمار اندکی کمکشان کرد و توانستند بازی رفت را ۳-۲ پیروز شوند. اینکه چه کس –یا کسانی- این پنج گل را زده نه من میدانم و نه گفتنش فایدهای دارد. تنها ممکن است خیال را به وهمی ترسناک تبدیل کند که نتیجهاش چیزی نخواهد بود مگر به اجبار هزینه مشاور و روانشناس دادن.
بازی برگشت که آمریکا دور از دست رس اروپاییها بود و انها که دیگر حتی یک «موتور گازی» نداشتند -چه رسد به کشتی و هواپیما- نمیتوانستند به این کشور بروند. بازی در ایسلند برگزار شد. چرا ایسلند؟ هم به اروپا نزدیک است، هم سالم است و ورزشگاه دارد و هم به واسطه عملکرد خوبش در مسابقات «یورو ۲۰۱۶» اسمش را یاد گرفتهایم. اصلا نه ایسلندش مهم است –یادتان نرود، ایسلند هرگز مهم نخواهد بود حتی اگر قهرمان «یورو ۲۰۱۶ بعدی» شود- نه نتیجه! موضوع مهم، درآمد بلیتفروشی است. اجاره یک ورزشگاه در ایسلند اگر رایگان نباشد، خیلی هم گران از آب در نمیآید، اما فروش بلیت، همه و همه، به جیب آمریکایی رفت که مثلا میزبان بود و پز میزبانیاش را میداد. آمریکای «نگونبخت» بعد از مسابقه با اروپا توانست خیلی امور را روانتر و پرُپولتر از گذشته پیش ببرد.
نتیجه مسابقات مهم نبود، یا حداقل هرچه که بود، آمریکا فاتح نهایی این دو دیدار شد. اروپا اگر هم در زمین مسابقه پیروز میشد دیگر توان مالی این را نداشت که به کشوری دیگر سفر کند برای برگزاری مسابقه. آمریکا اما با جیبهای پرپول خود را برای هر نوع مسابقهای آماده میکرد.
آلمان-روسیه
استالین فکر نمیکرد آلمان میل به بازی تهاجمی داشته باشد، و بدتر از آن بدون هیچ منطقی فکر میکرد که با یک مساوی هم کارش راه میافتاد. بازی رفت در استالینگراد برگزار شد. باور بفرمایید استالینگراد شهر مادری استالین نیست، اما همانطور که حدس میزنید سرد است. قبلا چندین بار هم من گفتم و هم بقیه که روسیه بسیار سرد است و اگر کسی از مسئولین ایرانی برای دیدن جام جهانی به این کشور میرود حتما لباس گرم با خود به همراه داشته باشد. حالا اینکه اصلا برای چه باید بروند، مسئلهای است که به آن «تاریخ معاصر ایران» میگویند و خودش چندین هزار سطر هیستوگراف میطلبد.
حواسمان پرت شد. در واقع حواسمان را پرت میکنند. برگردیم سراغ بازی رفت روسیه و آلمان که در استالینگراد برگزار میشد. تا دقیقه ۳۰ اتفاقی نیفتاد و هر دو تیم در نیمه زمین خودشان با توپی بازی میکردند که مختص تیم خودشان بود. ناگهان بازی از طرف «ژرمنها» شکل تهاجمی به خود گرفت و روسیه هم به خود آمد. بازی همینطور با زد و خورد پیش میرفت اما خستگی آلمانیها در ۲۰ دقیقه پایانی باعث شکست خفیف آنها شد.
بازی برگشت بلافاصله در برلین برگزار شد. بازیکنان روسیه همراه آلمانیها به این کشور برگشتند. «فتح برلین»! این عنوانی بود که ورزشینویسها آن زمان به این مسابقه دادند. نتیجه قاطع بود! پیروزی هفت بر صفر روسیه در مقابل آلمان چیزی نبود که بتوان به این سادگیها از آن گذشت.
مسابقه ردهبندی وجود نداشت. جنگ که پیروز ندارد و همه در آن بازندهاند دیگر مسابقه ربدهبندی میخواهد چه کار؟ این پیروزی باعث شد که روسیه در فینال مسابقات به سراغ آمریکا برود. فینالی که پس از آن جنگ سردتر از سابق شد؛ خیلی سردتر!
آمریکا-روسیه
تابستان ۱۹۴۵ را روی تقویم علامتگذاری کردند برای «روز برگزاری فینال». محل برگزاری؟ خودتان میدانید! یادتان هست! البته فیلم خاصی از آن روز در دسترس نیست چون حرارت شهر هیروشیما به حدی رسید که دوربینها را ذوب کرد. به قول مارگارت دوراس و الن رنه گرمای آن روز به «هزاران برابر حرارت خورشید رسید!»
قرار بود تیمهای روسیه و آمریکا همزمان وارد ژاپن شوند تا اردوی تمرینات خود را چند روز پیش از مسابقه آغاز کنند. این همزمانی به این دلیل بود که هر یک از طرفین مدعی بودند تیمی اگر زودتر به ژاپن وارد شود فرصت بیشتری برای عادت کردن به آبوهوا و به ویژه رطوبت این کشور دارد و این تاثیری ناعادلانه در نتیجه مسابقه خواهد داشت.
آمریکا با یک فرهنگ وسترنی عجیب نقش همان آدمی را بازی کرد که همیشه برایمان سوال است چرا «آن کار مهم» را نمیکند. کدام کار مهم؟ من خودم همیشه از دوستان باتجربهتر در «فرهنگشناسی» میپرسم در هنگام دوئل چرا یکی از آن دو طرف زودتر شلیک نمیکند؟ واقعا چرا؟ اصلا کی به کی است؟ زودتر شلیک میکند و میکشد و میرود پی کارش. آمریکا هم در مسابقه فینال از همین استراتژی زیرکانه استفاده کرد و پیش از اینکه وارد ژاپن شوند برای مسابقه با یک بمب بزرگ زمین مسابقه در هیروشیما و زمین ذخیره در ناگازاکی را شخم زد.
شخم زدن به چه کار آمریکا میآید؟ خودم هم نمیدانم! اصلا از فوتبالشان سر در نمیآورم. احتمالا همین شخم زدن زمین در هیروشیما و ناگازاکی بوده که، بعدها نقش ریشهای در تشکیل چیزی به اسم «فوتبال آمریکایی» داشته. اینکه شخم زدن زمین به چه درد آمریکا میخورد، اینجا عنصر حیاتی تحلیل ما نیست بلکه موضوع مهم «پیروزی آمریکا بود!»
بله دوستان! آمریکا در «جام جهانی جنگ جهانی» برنده و قهرمان شد! بازندهها اما چه کشورهایی بودند؟ همه جهان! تنها چند سال طول کشید که طعم این شکست را کُره هم چشید! بعدها ویتنام و لائوس و اینطرفترها عراق و افغانستان! اصلا چرا راه دور برویم؟ ۹ سال پس از تابستان داغِ ژاپن نوبت به تابستان داغ ایران خودمان افتاد. آمریکا که پیروز و فاتح مسابقات شده بود در خود میدید که در سیاستهای داخلی یک کشور بسیار دورافتاده تا حدی زیاد دخالت کند! کدام حد زیاد؟ کودتا علیه دولت محمد مصدق. دکتر مصدقی که از مسئولین این کشور بود و احتمالا خیلی از «سیاستهای جام جهانی» سر در نمیآورد.
Shakib Sheikhi