به بهانه اجرای نمایش «بوف نه چندان کور» در تماشاخانه ایرانشهر
الهه حاجیزاده، سیدمهدی احمدپناه
یکی از شناختهشدهترین آثار ادبیات فارسی است. بارها دربارهاش شنیدهایم و شاید بارها خوانده باشیمش. این بار اما در صحنه تئاتر ما را به خود جلب میکند، در نمایش «بوف نه چندان کور.»
جوهر داستان همان است، اما «بوف کور» نیست. فاصلهای است از متن هدایت تا ذهن محمد علی سجادی کارگردان نمایش. مجموعه نقل قولها، دیدگاهها، جهانبینی و نظرات صادق هدایت تبدیل شده است به نمایش بوف نهچندان کور. آنچه خواهید خواند چکیدهای است از گفتوگو با محمدعلی سجادی، کارگردان و مسعود کرامتی و الهام نامی بازیگران این نمایش.
شما فارغ از «بوف کور» چه نگاه و شناختی نسبت به صادق هدایت دارید؟
مسعود کرامتی: به نظر من صادق هدایت در این مملکت اظهر من الشمس است و به نوعی میتوان او را پدر ادبیات مدرن دانست. متن «بوف کور» و سایر آثار را هم خوانده بودم و او واقعا انسانی خاص در تاریخ ماست و تاثیری که او در ادبیات ما گذاشته بسیار زیاد است. زندگی غریب او باعث شده است انسان جذابی به نظر برسد.
درباره خودصادق هدایت هم قضاوتی کردید؟
محمدعلی سجادی: گذشته را خوب شناخته است و هم به کوچه و بازار آگاه است. هدایت فقط گرفتار وهم نیست او آثاری مثل «داش آکل» و «عالیه خانوم» را در پرونده کاری خود دارد و میبینید او چقدر عالی شناخت همه جانبه به واقعهنمایی داشته است. او بیمار نبوده است و حتی اگر بوده است، بیماری اش را ترجمان ادبی کرده است. با اینکه جهان ذهنی من شباهتی به جهان هدایت ندارد، اما او را خوب میفهمم. نقاشیهایم بیشتر به او نزدیک است.
فکر میکنید چه ویژگی منحصربه فردی باعث شده که اثر هدایت بعد از ۸۰ سال، هنوز هم برای مخاطبان جذاب باشد؟
محمدعلی سجادی: آثاری مثل «بوف کور» جدا از ارزشهای درخشان ادبی و اینکه رمانی برجسته در ادبیات معاصر ایران به حساب میآید مثل افسانه نیماست. «بوف کور» ساختاری راز گونه دارد و خاصیت تفسیر پذیری آن زیاد است. این اثر به این دلیل که نگاهی ماهیتی به مسائل انسان، بهویژه انسان ایرانی دارد و بحران هویتمان میپردازد هنوز مهم است. هنوز هم ستیزه بین جهان آرمانی و واقعیتها،جدال مدرنیته و سنت و… وجود دارد و این راز ارجاع مکرر ما به این رمان کمحجم اما پرمغز است.
مسعود کرامتی: تاثیری که او روی ادبیات ما گذاشته است بسیار عمیق است. ما بعد از «بوف کور» واقعا رمانی در حد و اندازه آن نداریم. شاید بتوانیم بگوییم غلام حسین ساعدی، هوشنگ گلشیری، چنین تاثیرگذاری داشتهاند. صادق هدایت آثار ادبی زیادی دارد، مثل قصه داش آکل که جایگاه عجیبی دارد. به نظر میرسد هدایت باسمههای پیر خراباتی را با پیرمرد خنزر پنزری اهریمنی عوض میکند؛ یعنی همان چیزی که ما در طول تاریخ از دست دادهایم و تبدیل شدیم به یک پدیده عجیب و غریب و اهریمنی و این واقعا نگاه هدایت است. او از واقعیتهای دور و برش ناراحت است و داستان «بوف کور» از نظر ادبی نمونه بسیار خاصی است. نگاه صادق هدایت در «بوف کور» بسیار مدرن است. در ادبیات ما همه کسانی که در حوزه قصهنویسی فعالیت داشتهاند، همیشه اعتراف کردهاند که از هدایت بسیار آموختهاند.
الهام نامی: «بوف کور» ویژگیهای زیادی دارد از زندگی نویسنده آن گرفته تا جنبههای ادبی اثر. آنهایی که مخاطب این اثر هستند چه کسانی که جنبه روانشناختی آن اثر را در نظر دارند و چه کسانی که از نظر ادبی دنبال آن هستند همه میخواهند درهمتنیدگی محتوایی و جهانبینی و خالق قصه را بستری برای مطالعات خود کنند. همین مسئله باعث شهرت عجیب این داستان شده است. یکی از ویژگیهای هدایت رازگونگی آثار اوست، افراد به همین دلیل دوست دارند بهدنبال شخصیت و آثار او بروند تا ببیند دریافت خودشان از قصه چیست «بوف کور» به دلیل همین راز آلودی هیچگاه جذابیت خود را از دست نمیدهد.
در این نمایش چه اندازه تلاش داشتید به «بوف کور» هدایت نزدیک شوید؟
مسعود کرامتی: نگاهی که محمد علی سجادی در این نمایش آورده است، طبیعتا «بوف کور» صادق هدایت نیست بلکه نگاهی است به «بوف کور» صادق هدایت و حتی در عنوان هم بوف نهچندان کور نامگذاری شده است. در نمایش حال و هوا و اشاراتی از «بوف کور» صادق هدایت دیده میشود. مجموعه نقل قولها، دیدگاه، جهانبینی و نظرات صادق هدایت تبدیل شده است به نمایش بوف نهچندان کور. به نظرم آنجایی که شباهتش با «بوف کور» زیاد میشود در حقیقت همان نگاهی است که به وضیعت عجیب و غریب اطرافمان میشود یعنی همان زندگی که در حال حاضر میکنیم. اینکه چه بلایی سرمان آمده و چه وضعی داریم. امروز خیلی چیزها از بین رفته و چیز خوبی هم جایگزین آن نشده است.
الهام نامی: من احساس میکنم محمد علی سجادی تلاش کرده است آدمهای فراواقعی «بوف کور» را به شکل واقعی و نه سطحی و حقیر به مخاطب نشان دهد. نویسنده نمایش بوف نه چندان کور با بازخوانی خلاقی که از قصه اصلی کرده است این قصه را در قالب عامه فهمتر، قابل درکتر، معاصرسازی کرده است. من که دو نقش زن اصلی نمایش را بازی میکنم میبینم که هدایت چقدر نگاه رمانتیکی به زن دارد. او تصویری خیالی و کامل از زن دارد که شخصیت اصلی داستان آن را نقاشی میکند و همیشه همراه اوست و برایش جاودانه است. از طرفی زن دیگری در زندگی این شخصیت اصلی وجود دارد که شوم و نحس است و در عین حال دست نیافتنی هم هست. نویسنده بوف نهچندان کور زن دیگری را وارد قصه کرده است به اسم ناهید. او نه به اندازه لکاته شوم است و نه به اندازه زن اثیری کامل و بینقص است، اما در اطراف «بوف کور»حضور دارد. همین شخصیت ثابت میکند که سجادی تلاش کرده است یک آدم زمینی را وارد قصه آن دو زن کند. لکاته داستان «بوف کور» در نمایشنامه سجادی از خودش دفاع میکند، برخلاف آنچه در «بوف کور» هدایت رخ میدهد. در مورد باقی شخصیتهای قصه، نمایشنامه نویس سعی میکند جهان منطقی این فضای عجیب و وهمآلود را نشان دهد.
محمدعلی سجادی: جوهر داستان همان است، اما عین «بوف کور» نیست چرا که این کتاب یک اثر ادبی و داستانی است و قائم به ذات زبان. طبیعتا این متن برای اجرای تئاتر باید دراماتیزه میشد. در حال حاضر بیشتر از ۸۰ سال ازعمر «بوف کور» گذشته است. ما بارها آن را خوانده ایم و این اثر چیزی نیست که همین حالا آفریده شده باشد و نقاش اثر من، به آن آگاه است. به قول استاد اسماعیلپور اسطوره شناس، پس از دیدار نمایش ما گفت کار شما اثری پست مدرنیستی است به رمان «بوف کور» که حالا کتابی ماندگار و نئوکالاسیک شده.
تئاتر در زمان حال و با توجه به وضعیت موجود انتخاب و اجرا میشود و مانند متن ادبی و یا فیلم ماندگاری ندارد. چه شد که در این مقطع زمانی تصمیم گرفتید «بوف کور» را به صحنه ببرید؟
محمدعلی سجادی: یکی از دلایل انتخاب این متن وسوسه و علاقه شخصی خودم است که در طول است سالها با فیلمها و داستانهایم این را نشان دادم. نزدیک به هفده سال بود که میخواستم روی «بوف کور» کار کنم و حالا این امکان میسر شد. آن هم به لطف گروهم. کمک دوستانم. سختی کار هم همان است که جهانگیرهدایت مدیر بنیاد هدایت پس از دیدار نمایش گفت، «بوف کور» یک اثر ذهنی است و اکت داستان ندارد و باید از تک گویی به گفتوگو میرسید و نمایشی میشد که شد. منتهی نه در روندی خطی. سیال و رها همچون رویا و کابوسهای ما.
در اجرا متوجه میشویم شخصیت اصلی «بوف کور»ی که شما به صحنه بردید، دغدغههایی دارد که مسئله نسل جوان امروز هم هست. با چه رویکردی به این تغییر شخصیت رسیدید؟
محمد علی سجادی: من فکر میکنم «بوف کور» دغدغه امروز هم هست برخی مسائلی مثل عشق، مرگ و… ماهیتی ازلی ابدی دارند. هنوز پرسشهایی هست که برای آنها هم پاسخی پیدا نکردیم، شاید هم نکنیم. موضوع بوف همان رابطه زن و مرد است با همه پیچیدگیهایش. در «بوف کور» صادق هدایت زن یا لکاته است یا اثیری، اما من زن دیگری، یا لایه دیگری از زن را به آن افزودم و آن لایه خاکستری دارد به نام ناهید. این دیدگاه دستاورد نگاه امروز ماست که ما در این ۸۰ سال بعد از هدایت، به آن دست یافتیم. سرگشتگی نقاش و دست و پا زدنش هنوز ادامه دارد و خواهد داشت. چون «بوف کور» اثر روزمدار نیست و من این را دوست دارم.
شما چندین شخصیت در نمایش بازی میکنید که هیچکس برجسته ترین آنهاست. تلاش شما این بود که بگویید همه این شخصیتها یک نفر هستند؟
مسعود کرامتی: هیچکس هم یک شخصی مثل بقیه شخصیتها ست. اینطور نیست که او معرف طبقه خاصی باشد. او یک کلیت از همه آدمهایی است که ردی در «بوف کور» دارند. این آدمها میتوانند همه آدمهای دور و بر ما باشند. در «بوف کور» ما درگیر یافتن واقعیات هستیم که آیا اتفاقاتی که دور و بر نقاش رخ میدهد واقعی هستند یا نه. شاید اصلا این آدم واقعیتها را کابوس گونه میبیند. وقتی به هیچکس نگاه میکنیم، میبینیم میتواند خود نقاش، پدر نقاش، عموی نقاش و… باشد و یا حتی اصلا یک شخصیت بیرونی باشد که به نوعی موجب شکنجه و تلخی برای زندگی آن شخص میشود. این وضعیت را میتوان در سایر کاراکترهای داستان دید. نقاش با ناهیدی که مرده است حتی هم کلام میشود و… با یک نگاه کلی به همه این موارد میفهمیم نمیتوان هیچ کس را نماینده قشر خاصی دانست.
شما بهعنوان یک بازیگر زن، نقش زن در آثار صادق هدایت را چگونه میبینید؟
الهام نامی: زن در آثار او جایگاه ویژه ای دارد. در دو شخصیت زن داستان «بوف کور» هدایت ویژگیهای مشترکی وجود دارد. لکاته داستان زنی است که ویژگیهای منحصر به فردی در موردش بیان میشود. او بسیار دستنیافتنی است، حتی برای شوهرش. هدایت تصویری از زنی اثیری دارد که هیچگاه او را پیدا نکرده است. به نظر میرسد این تصوری فوق رمانتیک و دست نیافتنی از زن است. نویسنده انگار به زن نگاهی ماورایی دارد یعنی موجود قدرتمندی که نویسنده در برابرشان خار و زبون است و نمیتواند آنها را تظاهرکند. این زنها جزئی از یکدیگر هستند. ظاهرا هدایت عاشق زنی بوده که یکی دوبار به خاطر او که زنی فرانسوی به اسم تِرِس بوده، خودکشی کرده است که آن هم به نوعی ویژگی دستنیافتنی داشته است.
به چه دلیل در نمایش شما همه کاراکترها را یک بازیگر بازی میکند؟
محمد علی سجادی من فکر میکنم همه شخصیتهای «بوف کور» یک نفر هستند. اگر این طور تصور کنید که همه شخصیتهای «بوف کور» زاییده ذهن یک نفر هستند پس طبیعی است که یک نفر باید این همه نقش را بازی کند. از دیدگاه کاراکتری شبیه کاراکتر اصلی نمایش من همه سر و ته یک کرباس هستند. وقتی که فرد با بحرانهایی رو برو میشود به نظر میرسد که همه آنها یکی هستند. یا در چشم نقاش ما چنین اند. این درگیریها با هم جهان عذابی را برای او میسازد.همه ی زنان یک زن هستند و همه مردان یک مرد. سرانجام هم اینها در وجه یونگی یک نفرند. یعنی زنان هم میتوانند وجه انیمای مرد باشند. هرچند تلاش کردم در این تنگنای ذهنی هم محدود به نگاه مذکر نباشم.
فکر میکنید که لازم بود در نمایش شخصیتها مستقیم درباره صادق هدایت صحبت کنند؟
محمد علی سجادی: ببینید، ما «بوف کور» خواندهایم. حالا کم و بیش میدانیم چه گونه نوشته شده. چه تاثیراتی گذاشته. همین ساختار کار ما را میسازد. کار ما سه لایه دارد. اگر ساختار نمایش ایجاب نمیکرد در آن از هدایت صحبت نمیکردیم. ما با این علم یک بار دیگر «بوف کور» را مینویسیم. اگر ما تا این مرحله و به این صورت «بوف کور» را نشناخته باشیم موفق نمیشویم.
آخرین پرسش این که چه پیشنهادی دارید برای آنها که میخواهند به دیدار نمایش تان بیاییند؟
محمدعلی سجادی: مخاطبان نمایش بوف نچندان کور اگر «بوف کور» صادق هدایت را خوانده باشند، بهتر میتوانند به اثر نزدیک شود.
شماره ۷۱۳