به بهانه اجرای نمایش «مترانپاژ» از گروه تئاتر لیو
الهه حاجیزاده، سیدمهدی احمدپناه
ذائقه ایرانی، محصول ایرانی. این شعار را بهخاطر داشته باشید. اگر چیزی به مذاق مشکلپسند ایرانی خوش بیاید، هر طور که شده، آن را از آن خود میکند. از آن خود کردن هم صرفا به معنای مالکیت نیست، بلکه تبدیل تمام درونیات آن، به نفع ذائقه خویش است. نمایشنامههای روسی هم از دیرباز در میان هنرمندان ایرانی چنین جایگاهی داشتهاند و تعداد زیادی از آنها به سبکها و طرق مختلف در صحنههای تئاتر به نمایش درآمدهاند. گروه تئاتر لیو به کارگردانی حسن معجونی، اینبار به سراغ یکی دیگر از این نمایشنامههای روسی رفته که ترس از دست دادن موقعیت اجتماعی را دستمایه ایجاد لحظات کمیک میکند. آنچه خواهید خواند، چکیدهای است از گفتوگو با حسن معجونی، کارگردان و سعید چنگیزیان، بازیگر نمایش «مترانپاژ».
«مترانپاژ» و محتوای این اثر از نویسنده معروف روسیه در چه زاویهای با اجتماع ما قرار دارد؟
حسن معجونی: این منظر خودمان است که کجا قرار بگیریم و متن تا چه حدی ارجاعات بیرونی داشته باشد. متن ارتباط و نسبتهای زیادی با شرایط ما دارد. درواقع در وهله اول زندگی دوگانهای را که ما داریم و داخل خانه یک شکلی هستیم و بیرون شکل دیگری داریم، نشان میدهد. ترس از این داریم که فضای داخلی ما لو برود و بیرونی شود، باعث شده که مدام پنهانکاری کنیم. این وضعیت که در متن وجود دارد، دقیقا عین مسئله جامعه ماست. ترسیدن آدمها برای شرایطی است که انسانها در اجتماعشان تحقیر میشوند. متن «مترانپاژ» حرفش همین است. بیشتر از ترس از دست رفتن موقعیت اجتماعی افراد، حرف نمایش ترسی است که به فراگیر افراد را دربرگرفته است.
آقای چنگیزیان، شما بهعنوان بازیگر مهمترین ویژگی نمایش «مترانپاژ» را که برای اولین بار در تهران به صحنه رفته است، چه میدانید؟
سعید چنگیزیان: فضا و حسوحال نمایشنامه خیلی زیاد به دهه ۴۰ روسیه نزدیک است و دغدغههای فردی درباره کار دولتی، ریاست و توقعات اجتماعی افراد، در دستگیری قدرت و اطلاعات و… ازجمله مباحثی است که در متن وجود دارد و البته با وضعیت امروز دنیا و جوامع هم فاصله ندارد. از محتوای متن برای نقد وضعیت جامعه با چاشنی طنز و کمدی استفاده شده است.
نقشی که در نمایش «مترانپاژ» بازی میکنید، کمی با آنچه در سایر آثارتان ارائه دادهاید، فاصله دارد. چه شد که تصمیم گرفتید این فاصله را ایجاد کنید؟
سعید چنگیزیان: سعی کردم کمی از نقشهای سنگین فاصله بگیرم و تجربههای سبک و کمدی هم داشته باشم. بیشتر تجربههای من فرم و جدی و گاهی خشن بوده و ورود به چنین فضاهایی برایم جالب است.
اصولا به همخوانی و همسویی تئاتر با شرایط اجتماعی اعتقاد دارید و بر اساس این اصول متن «مترانپاژ» را انتخاب کردهاید، یا صرفا سوژه کافی است و زمان و مکان و وضعیت اجتماع را کافی میدانید؟
حسن معجونی: از نظر محتوایی باید این اتفاق رخ دهد. به این دلیل که تئاتر سوژهای مربوط به مسائل روز است. گاهی سوژهای مدنظر داریم، یعنی محتوایی عمل میکنیم و گاهی در فرم این شکل وجود دارد و فرمی وجود دارد که زبان خودش را هم به چالش میکشد. البته باید دید در فرم هم حرفی برای گفتن داریم و چیزی را به چالش میکشیم؟! حتما فرم و محتوا باید با زمان همخوانی داشته باشد، چراکه تئاتر را در لحظه میبینیم و در زمان حال رخ میدهد و مثل فیلم نیست.
فکر میکنید بهترین مخاطبان نمایش «مترانپاژ» چه اقشاری از جامعه هستند؟
سعید چنگیزیان: شاید همه اقشار. نمیخواهم تقسیمبندی کنم، اما به نظر مخاطبش همه آدمها هستند، به این دلیل که موضوع نمایش درباره مسئلهای است که حال همه آدمهاست و منحصر به قشر خاصی نیست و مسائلی مثل عشق، نظام فکری و طبقاتی جامعه و… ازجمله موضوعاتی است که هر انسانی آن را به نحوی تجربه خواهد کرد. نشانههایی که چخوف در آثارش دارد، در هرجایی ممکن است به چشم بخورد.
به نظر شما چرا متنهای روسی در ایران تا این حد مورد استقبال قرار میگیرد و برای مخاطبان و هنرمندان ایرانی همیشه جذابیت داشته و دارد؟
سعید چنگیزیان: شاید همه جای دنیا مثلا حالی را که ما با چخوف داریم، داشته باشند و همین نکته خیلی جالب است. بررسی ارتباطات انسانها و کنشهایی که در جریانات اجتماعی از خود نشان میدهند، شاید به ما نزدیک است که میتوانیم بهخوبی درکش کنیم و لذت ببریم. شاید مهمترین دلیلی که به چخوف بهعنوان یکی از مطرحترین نویسندگان روسی تا این حد توجه میشود، ارتباط انسانی باشد که ما در مواجهه با بسیاری تجربه میکنیم. در متنهای روسی اتفاقات انسانی و بالا و پایینهای زندگی خیلی خوب مطرح میشود. نمیدانم شاید مربوط به شرایط اجتماعی روسیه باشد و هرچه بوده به حالوهوای ما شباهت دارد و مطالبش را خوب میفهمیم.
با اینکه متنهای روسی زیادی ترجمه شده است، از نظر شما کدام وجه از ادبیات روسیه برای ما بهدرستی معرفی نشده است؟
حسن معجونی: به نظرم بخشهایی بهخوبی معرفی نشده که اساسا هیچ ارتباطی بین آن بخش و جامعه خودمان پیدا نمیکنیم. درواقع این همان کاری است که دراماتورژی انجام میدهد. آن چیزهایی که عایدی برای ما ندارد و مربوط به بخشهای خاصی از اجتماع آنهاست که برای ما معنا و مفهومی ندارد.
فکر میکنید دولتها چه نقشی در ایجاد یا جلوگیری از ترس اجتماعی دارند؟
حسن معجونی: بخشی از این ترسها بههرحال مربوط به کسانی است که حکومت میکنند و هرچقدر بتوانند افراد را بیشتر در شرایطی بگذارند که کنترل بیشتری داشته باشند، موفقتر است و همه ترسها را برای کنترل بیشتر ایجاد میکنند. آدمها در این وضعیت مدام فکر میکنند تحت مراقبت هستند و همیشه ابهامی در ذهنشان وجود دارد. در شرایط فعلی ما بخشی از حاکم بودن ترس، مربوط به داشتن زندگی دوگانه است که مادر خانه یک شکلی داریم و بیرون از خانه شکل دیگری داریم و همیشه به این دلیل که زندگی داخل خانه با خارج خانه فرق دارد، از آشکار شدن این تفاوت میترسیم.
فکر میکنید دولتها برای از بین بردن این ترس چه کاری میتوانند انجام دهند؟ آیا آنها این ترس را تشدید میکنند؟
حسن معجونی: فکر میکنم اگر رابطه حکومت و مردم تغییر کند، وضیعت بهتر شود؛ یعنی حکومت هیچگاه نباید خود را قیم مردم بداند. اصولا ترسیدن، مثل ترس از دست دادن جایگاه اجتماعی و هر ترس دیگری آنجایی ترسناک میشود که خودش را پنهان میکند.
آیا تا به حال از اینکه جایگاهتان را از دست بدهید، ترسیدهاید؟
حسن معجونی: جایگاهم درمورد بازیگری امروز برایم خیلی مهم نیست. شاید یک زمانی برایم اهمیت فراوانی داشت و فکر میکردم اگر این جایگاه را از دست بدهم، چه اتفاقی برایم میافتد؟! اما بعدها متوجه شدم آن جایگاه فقط یک مدیوم است که برای خودم انتخاب کردهام و پیغامم را در آن میدهم و بودن یا نبودن آن فرق زیادی ندارد و میتوانم در جایگاه دیگری پیامم را برسانم.
وقتی مخاطب نمایش «مترانپاژ» از سالن خارج میشود، دوست دارید چه چیزی با خود از این اثر به همراه ببرد؟
حسن معجونی: واقعا برایم مهم نیست که چیزی با خود میبرد یا نه؟ آن چیزی که برایم اهمیت دارد، این است که او به این اتفاقات واقعا بخندد. به این دلیل که وقتی مخاطب میخندد، درحقیقت در حال شناسایی و مسلط شدن به نمایش است.
تا به حال با کسی که موقعیت اجتماعی خود را از دست داده است، روبهرو شدهاید؟ فکر میکنید کدام تغییر از همه ترسناکتر است؟
حسن معجونی: برای خیلیها جایگاه اجتماعی همه آن چیزی است که برایش یک عمر تلاش کردند. وقتی یک آدم جایگاهش را از دست میدهد، ممکن است این اتفاق برایش به مثابه مرگ باشد. فرد وقتی جایگاه اجتماعیاش را از دست میدهد، روی هوا میماند و هیچ هویتی ندارد و به این دلیل که همه چیزش نادیده گرفته میشود، انگار که اساسا مرده است.
گروه لیو به این نمایشنامه و چخوف چه نگاهی دارد؟
سعید چنگیزیان: نگاه گروه لیو و حسن معجونی دقیقا مخصوص به خودش است و با نگرش خودش به متن چخوف پرداخته است. معجونی موقعیتهای آدمهای نمایش را به شکلی طراحی کرده که در موقعیتی بیرونریزی دارند و این مورد پسند حسن معجونی است و این نقطه بسیار جذابی به حساب میآید. گروه لیو شاید نزدیک به ۲۵ سال است که فعالیت میکند و برای قشر خاصی کار به صحنه نمیبرد. طراحی حسن معجونی و نگاهش برای خود اوست و کسی جز او به چخوف اینطور نگاه نمیکند. ما در گروه لیو هم در موقعیت بازی میکنیم هم شخصیتپردازی میکنیم. معجونی هیچچیز را صددرصد نمیبیند و موقعیتها را بهسرعت تغییر میدهد تا ببیند چه اتفاقی میافتد و ما هم این روش کارش را دوست داریم و زبانش را خوب میفهمیم. این زبان، هم در کارهای طنز هم در غیرطنز شکل مشخصی دارد.
شماره ۷۱۰