مصاحبه با دکتر شور (سجاد حسینی)
سهیلا عابدینی
شبکه اجتماعی اینستاگرام از زمان فراگیر شدنش در ایران فراز و نشیبهای زیادی داشته که یکی از اونها ظهور برخی فعالیتهای تصویری و صوتی و عکسی رایگان از سوی کاربران حرفهای و مبتدی بود که پدیدآورندگانش سعی در برآوردن انتظارات مخاطب با ارائه کارهای باکیفیت داشتن که از دور رقابت با رقیبان کنار گذاشته نشن. در این شبکه اجتماعی فالو کردن و آنفالو کردن امر رایجیه. البته امر رایجتر حضور سلبریتیهاست که حتی اگه فعالیتِ سالی به ۱۲ ماه هم داشته باشن، باز تعداد بسیار بالایی از مخاطبان رو همراه خودشون دارن. «دکتر شور» اسم یه صفحه تو اینستاگرامه که با عکس و متن و موزیک ویدیو میسازه. زمان ویدیوها هم از سه ثانیه تا نهایت یه دقیقه است. با مضامین طنز و اجتماعی و اعتراضیطور که بیشتر به متن و کلام میپردازه که چطور خونده شده و چطور بازخونی شده و چطور شنیده میشه. تا الان نزدیک ۹۰ تا پست تو این صفحه کار شده و زیر پستها به طور میانگین ۵۰۰ تا کامنت نوشته شده و چندتا کار حتی هزارتا کامنت گرفته. بعضی کارها هم نزدیک ۱۵۰ هزارتا لایک خورده. این آمار اهمیتش از این جهت جالب میشه که ادمین و ادارهکننده این صفحه خودش رو به مخاطبانش معرفی نکرده. در واقع کار، خودش خودش رو معرفی کرده و ظاهرا نون خلاقیت خودش رو خورده و تونسته با ناشناس بودنش از بین شناسها برای خودش فالوئر جذب کنه و بین دنبالکنندههاش محبوبیتی کسب کنه. در تولد یه سالگی این صفحه سراغ صاحبش رفتیم و گپوگفت و رونمایی از ایشون کردیم تا ببینیم آیا شور به پا میشه یا نه.
«دکتر شور» لطفا خودتون رو معرفی کنین که بعدش بریم سر سوالات!
من سجاد حسینی هستم. متولد سال ۶۴. تو شیراز به دنیا اومدم. گرافیک خوندم و کار دودل انجام میدم و البته خودم بهش میگم «درهمخطیدگی». شغلم هم ایدهپردازی و طراحی گرافیکه.
صفحه دکتر شور از کی شروع به کار کرد و اینکه همه کارهای صفحه رو خودتون میکنین؟
کار از عید سال گذشته شروع شد که کرونا همه رو خونهنشین کرد. من بعد از یه مدت خونه موندن تصمیم گرفتم یه جوری خودم رو سرگرم کنم و شروع کردم به ساختن یه کار متفاوت. اولش اون ویدیو فرهاد و بنیامین رو ساختم و تو صفحه شخصیام گذاشتم. بعد که خیلی ازش استقبال شد، یه صفحه جدید برای این کارها درست کردم، چون با محتوای صفحه خودم متفاوت بود. اون اوایل یه بار آقای امیرمهدی ژوله و یه بار هم آقای کوروش یغمایی پست صفحه دکتر شور رو بازنشر دادن که خیلی به دیده شدن کار من کمک کرد. کارهای صفحه رو هم صفر تا صدش رو خودم انجام میدم. مثل ارتش تک نفره که البته جنگی با کسی نداره.
اسم صفحه چطور و چرا «دکتر شور» انتخاب شد؟
خیلی اتفاقی بود اولش. اسم رو گذاشتم، بعد فکر کردم که چه اتفاق نابی افتاد اتفاقا. خب، شور یکی از مهمترین دستگاههای موسیقی ماست، شور از شورش رو درآوردن، شور از طعم نمک میاد و مزه رو القا میکنه، شور از شوریدگی میاد، یعنی یه جنونی پشت ماجراست. انکار نمیکنم که من یه جنونی دارم که این کارها رو میکنم. حالا جنون نه، شوریدگی، روح رها، خلاقیت یا هر چیزی که اسمشه. اونه که منو از چهار، پنج سالگی وادار کرده روی کاغذ و درودیوار خط بکشم. اونه که منو وادار کرده از ۱۰، ۱۱ سالگی شروع کنم به شعر سرودن، اونه که منو وادار کرده که موزیکها رو یهجور دیگه بشنوم، یا از تصاویر تعابیر دیگهای داشته باشم. یه شوریدگی کلی. شور از شوریدن میاد. یه وقتایی متهمینی رو میشورم میذارم کنار. اونهایی که کار بزرگان رو بد میخونن، اونهایی که یه کار غلطی تو موسیقی انجام میدن. این ایهام رو تو معنیاش دوست دارم. شور رو میشه به خیلی مفاهیم بسط داد.
خیلی وقتها به یه بند از تصنیف و شعر مفهومی میبخشین که خود اون قطعه ادبیِ جداشده از کل، این توانایی رو نداره!
سعی میکنم اون شعر و تصنیف رو یه جور دیگه بشنوم و ببینم. من چند سالی وبلاگنویسی کردم، قدیمها تو فیسبوک مینوشتم و خلاصه قلمفرساییها کردم که البته اینها رو مشق و تمرین میدونم. یه وجه شاعری هم دارم که خیلی مشتاق نیستم اونو برای دیگران پرزنت کنم. همیشه هم کلام و متن و شعر روم تاثیر گذاشته. این کار هم تلفیقی از گرافیک و ادبیاته با چاشنی طنز. معمولا میرم سراغ مصرعها یا ترجیعبندهایی که ورد زبان شده تا مخاطب با تعبیر جدیدی از اون ترانهها مواجه بشه. اینه که کار خاص و یونیک شده. مثلا ویدیوی «سوختم» شهرام ناظری که یکی از بهترین ایدههامه. مخاطب انتظار نداره ناظری الان پای آتاری نشسته باشه. البته اینو حتما بگم که تقریبا ۹۹ درصد کسانی که باهاشون شوخی میکنم، خودم از طرفدارهاشون هستم و خیلی مراعات میکنم که به آرتیست توهین نکنم. مثلا فرهاد برای خودم جایگاه ویژهای داره. یا با درگذشتگان سعی میکنم خیلی وارد شوخیهای ناجور نشم.
این مراعاتِ حال دیگرون به خاطر اینه که کاربران هجمهای نیارن، یا از خصوصیات اخلاقی خودتونه!
هر دو. فکر هم نمیکنم هیچکدوم از کارهای من اهانتی باشه به کسی. یکی دو مورد از امروزیها رو یه خورده راحتتر برخورد کردم، چون همنسلیم و دهه شصتیایم. با بزرگانِ موسیقی پاپ و سنتی معتقدم خیلی باظرافت باید این کارو کرد، مثل لبه تیغه واقعا. اگه شوخی یه ذره تندوتیز بشه، اثر عکس میذاره. از طرفی هم یه سری مخاطبانی داریم که کاسه داغتر از آش هستن. من به واسطه دکتر شور با خیلی از هنرمندان دوست شدم. کارم برای خودم ارزشمند شد، وقتی ریاکشن تشویق و تعریف از هنرمندان بزرگ دیدم. ولی خب خیلی از این بزرگان هوادارانی دارند که میآیند و میکوبند و میروند. سر کار مهران مدیری کم فحش نخوردم، خیلی از فنپیجها کارم رو استوری کردن و نوشتن که این آدم به خاطر لایک داره این کارو میکنه. تو اینجور مواقع یه گوشم در و یکی دروازه است.
چطوری به این ترکیببندی عکس و متن و موزیک تو کار رسیدین؟
کشفِ اتفاقی حالم رو خوب میکنه. خب، خیلی از این موزیکها تو حافظه منه. تو نوجوونی فرهاد، ابی، داریوش، فروغی و… رو یه جورایی بلعیدم و دوران بلوغم رو با اینها سپری کردم. یادمه یه آلبوم فرهاد بهم رسیده بود که همون شد ملکه ذهنم. تا سالها یه غم ناشناخته با من بود و مدام داریوش و فرهاد و فروغی زمزمه میکردم، بدون اونکه بدونم چرا و برای کدوم درد اونقدر ناراحتم. فکر میکنم اکثر همنسلهای ما این دوران رو تجربه کردن، غم و اعتراض و حسی پنهان که همیشه با ماست. شاید باور نکنین برای کارهای صفحه دکتر شور یه موزیک رو ۱۰۰ بار گوش میکنم، دو روز تموم هدفون تو گوشمه و هی عقب و جلو میکنم آهنگ رو. یه وقتهایی هم یه چیزی یادم میاد و دیگه نیاز نیست که آهنگ رو شخم بزنم. بالاخره اون کشف برای من شدنی و عملیاتی میشه. با خودم میگم من این کلمه رو اینجوری میشنوم، یا این قصه رو میسازم با این ترانه. گاهی زیاد متعهد به معنی اون ترانه نیستم و گاهی برعکس. شاید ترانهای سیاسی و تلخ باشه، ولی من از دل اون به ماجرای دیگهای میرسم که تلخی رو ازش کم کنه، یا ترانه شاد و یه کار ششوهشت رو تبدیل به یه طنز انتقادی میکنم.
در کل یه ظرافتها و نکتهسنجیهای خاصی هم دارین تو کار. مثلا تو یه پستی روی اسم «شهیار» قنبری کار کرده بودین.
بله، معمولا نکتهسنجی رو تو کار در نظر میگیرم. البته امیدوارم این تعریف از خود محسوب نشه. در کلام و مخصوصا شنیدار این ظرافت و دقت رو دارم. سوتی خوانندهها رو خیلی وقتها میشنوم که داره اینجوری میخونه، داره اشتباه میگه، مثلا دست کبوترای عشق واسه کی دونه بپاشه. اسم این شاعر عزیزم که اکثرا اشتباه میگن؛ شهیار، شهیاد، شهریار.
یه جورایی میشه گفت کلمه و کلام رو به صورت بینرشتهای بردین تو گرافیک!
دقیقا. شعر برای من مهمه. گرافیک برای من مهمه. طنز هم که همیشه دارم. ترکیبی ساختم از علاقههام. برای همینم مخاطبان متنوعی دارم. از مشاهیر و بزرگان هستن، مثلا شهیار قنبری که اینقدر سختگیره یه بار برام کامنتی گذاشت که شبش واقعا نخوابیدم. عینا اینو نوشته بود: «اشاره مهم: کسانی که با تماشای ویدیویی مبتذل و مکتبی گریبان میدریدند و به آفرینندگان ترانه اصلی اعتراض میکردند، ناسزا میگفتند، کارهای درست و هوشیار دکتر شورِ پرشور را ببینند و با طنز درست، طنز دانا، طنز باشخصیت آشنا شوند. یک آرتیست مستقل و هوشیار و آزاده با اثرش، اجازه میگیرد تا با هرکس و هرچیز که میخواهد، شوخی کند.» در کل مخاطبان مختلفی دارم در قشر تحصیلکرده و بازاری و ورزشکار و هنرمند و مذهبی که هر کدام از منظر خودشان با کارها ارتباط برقرار کردن. یکی با کلام و یکی با تصویر و یکی با ایده. فکر کنم مجموع این پکیج همگانیاش کرده. آدمهای مختلف از طیفهای مختلف مخاطب مناند، که این خیلی برام ارزشمند و لذتبخشه.
لطفا بهمون بگین که روال جراحی یه کار چطوریه؟
اینها اسرار کیمیاگریه و نباید لو بدم، ولی بهتون میگم. اول موزیک رو ادیت میکنم و قصه صوتی رو درمیارم و چندین بار اونو میشنوم که ببینم با تصویر چه کار کنم. مثلا وقتی خواننده داره اوج میگیره، یا… بنابراین اولین چیزی که اتفاق میافته، صدای کاره، یعنی قصه به صورت صوتی ساخته میشه، بعد تصویر میاد. یه وقتهایی هم اول تصویر ایده میده. مثلا کاری که آقای مهدی مقدم یه گونی روی دوششه. ایشون یه فیگور عکس دارن که همین مدلیه. متاسفانه یه عکاس بدسلیقه خورده به پستش و یه جوری دستش رو روی لبه کتش گرفته که انگار فقط یه گونی کم داره روی دوشش. این عکس برام شد سوژه و کردمش یه کار. خود آقای مقدم هم کارو دوست داشت.
تولید هر ویدیو تقریبا چقدر زمان میبره؟
دقیق نمیتونم بگم. مثلا اون کاری که ممکنه به خاطرش ۱۰۰ بار موزیک رو گوش کنم، چهار روز زمان ببره. ولی یه کاری که خیلی مینیمالتره و ایدهاش ناگهانی میاد سراغم، ممکنه یه ظهر تا عصر انجام بشه. کار آقای روحانی و قمیشی اینطوری بود. ظهر به ذهنم رسید و شب پست شد، چون میدونستم که چی میخوام. یه ترانه از قمیشی اومد به ذهنم و یه سخنرانی از آقای روحانی دیدم. کارهای اینجوری رو بیشتر دوست دارم و استقبال بیشتری هم میشه.
یه سری پستهای اجتماعی مثل پست وزیر جوان تو صفحهتون هست، این مدل کارها با توجه به شرایط جامعه ساخته میشه که واکنش دکتر شور رو نشون بده؟
متاسفانه تا دلتون بخواد، سوژه قابل اعتراض داریم تو این دوران. ولی اینم نیست که بشینم فکر کنم با این آدم یا این اتفاق چه کار کنم. آقای جهرمی اولین کاری بود که رفتم سراغ این تیپ کارها. زمانی بود که تلگرام تازه فیلتر شده بود. میخواستم یهجوری اعتراضم به فیلترینگ رو نشون بدم. این کار برای اون موقع است که تو دکتر شور گذاشتم و تو کپشن هم نوشتم که از اینجا شروع شد ماجرا. دیدم یه عکس رو با حداقل دستکاری و با انیمیت کردن چشمها میشه قصهای باهاش تعریف کرد. عمده کارهام قرار بود این باشه که یه عکس با حداقل حرکت اون حرفی رو که میخوام، انتقال بده. بعدش برای ایدههای دیگه موزیک و انیمیتهای بیشتری آوردم توی کار.
بین خوانندهها انگار بیشتر از همه با ابراهیم حامدی شوخی کردین!
خب… (میخندد) دوستش دارم. حس میکنم یه روحیه طنز و پذیرایی هم داره. البته اینها رو از چیزهایی که از زندگی شخصیاش اینور و اونور میبینیم، حدس میزنم. برای تمام ترانههاش من کار دارم. سوژهای هم که چند بار بهش پرداختم، ازدواجشونه که مبارکشون باشه. بههرحال این خوراکیه که جامعه به من داده. سعی میکنم شوخی خیلی هم توهینآمیز نباشه. اونجا که داره شیشه پاک میکنه، یا اونجا که میگه هم این خوبه، هم این خوبه و آخرش میگه نه، همین خوبه. با کارهای این خواننده ارتباط گرفتم و راحتتر میتونم شوخی کنم. طرفدارهاشون هم دوست داشتن کارها رو. کامنت منفی دریافت نکردم از این بابت. من یه کاری رو با خدابیامرز حامد هاکان ساختم، نابود شدم از بدوبیراههایی که شنیدم! دست آخر مجبور شدم پست رو بردارم.
ویدیوهاتون نشون میده که برای صدای اصلی در مقابل فیک اون اهمیت ویژهای قائلید؛ عکسالعملی که به بنیامین یا قاسم افشار یا مهران مدیری داشتین مثلا.
برای من این مهمه که این اثر وقتی اورژینالش هست، چرا یه آدم دیگهای، حالا هر کی، باید اونو به شکل بدی اجرا کنه. سر کار اولم، فرهاد و بنیامین، اولین کسی که از هنرمندان با من ارتباط گرفت، خود بنیامین بود که دایرکت داد و قرار گذاشتیم و خیلی هم دوست داشت کار رو. بعدا هم باعث دوستی من و شهیار قنبری شد. شهیار گفته بود فرهاد اینقدر متین و مظلوم، چرا تفنگ دادین دستش آخه. به بنیامین گفتم حرفم اینه که یه اثر هنری رو وقتی یکی شاهکار اجرا کرده، حداقلش اینه که دیگه تو سعی کنی از اون پایینتر نخونی. چهبسا خوانندهای میاد شعرو تغییر میده و ملودی رو هم دستکاری میکنه، که این دیگه فاجعه است. یا همون تصنیف مهتاب که ویگن اجرا کرده، آقای مدیری که اینقدر مدیر و بزرگ و خفنه تو کار خودش، این از نظر من براش یه امتیاز منفیه. وقتی منِ شنونده میبینم یکی که اسطوره کار خودشه، آهنگهای خاطرهانگیز و ناب ما رو بدتر از نسخه اصلی بازخونی میکنه، برام سخته. اینجا و تو این صفحه در نقش یقهگیر و پلیسِ مجازی وارد شدم. نقدم بیشتر به بازخونیهای ضعیفه. کسی که کاری رو تمیز و شنیدنی بازخونی میکنه، اتفاقا لذت میبرم، ولی وقتی میبینم اصل اثر زیر سوال میره، حتما میرم سراغش. مثلا من بار اولی که ترانه «کودکانه» فرهاد رو به اسم بوی عیدی از بنیامین شنیدم، واقعا ناراحت شدم. یا وقتی ترانه خلیجفارس با اجرای ابی به اون خوبیه، چرا آقای قاسم افشار باید موبهمو همون رو بخونه و به اسم خودشون تو تلویزیون پخش بشه! این برام ناراحتکننده است و تو قالب انتقاد به این شکل و با حفظ احترام اعلام میشه. البته قبول دارم تو اون کار، قاسم افشارو زدم ترکوندم.
احیانا کسی یا کسانی بهتون اعتراض هم کردن؟
هیچکس. خوشحالیام در اینه که با اکثرشون دوست شدم. خدارو شکر فیدبک بد نداشتم. بعضیها رو که حس کنم کاراکترشون برام ناشناسه، قبلش دایرکت میدم که با ادب و احترام یه شوخیای با شما کردم. بهشون توضیح میدم که با ترانه و نوع خوانش خوانندههای عزیز کار دارم، خصومتی با شخص خاصی ندارم که بخوام تخریب کنم خدای ناکرده. شده کسی تگش رو برداره از زیر پست، مثلا آقای سالار عقیلی و آقای چاووشی برداشتن. ته اعتراض این بوده که یعنی خوشم نمیاد تگ من روی پست تو باشه. من کاری به این ندارم که هنرمند بت شده برای خیلیها، برای من هیچکس بت نیست؛ چه آن فرهاد عزیز که تو قلب و ذهنم ماندگاره، چه خواننده پاپ یا رپ امروزی که ممکنه ناشناس باشه. همه برای من آدمهاییاند که هنری دارن و دارن میخونن، حالا یکی خوب یکی بد. اینکه خود هنرمند فکر کنه کارش یا شخصیتش بینقصه و نباید نقدش کرد، جای بحث داره، ولی اگه طرفدارهاش اعتراض کنن، خب، طبیعیه.
ایدهآل کارتون رو تو چی میبینین؟ فالوئر بیشتر، نظرات بهتر، فحشهای کمتر، دایرکتهای خاص، بازنشر پستها…
نه لزوما این مواردی که میگین. اتفاقا این چالش جالبه که یه سری آدم معترض باشن. من برعکس بعضیها، معترض و مخالف کارم رو سرکوب نمیکنم. معمولا هم وقتی کامنت جواب میدم، سعی میکنم خیلی محترمانه باشه، حتی اگه کسی فحش داده باشه. سعی میکنم با یه ادبیات دوستانهای طرف رو مجاب کنم که قصدم توهین نبوده.
بههرحال دکتر شور حتما یه ایدهآلی واسه این جراحیها در نظر داره!
خب اولش واقعا هدفی تو کار نبود. از کرونا و خونهنشینی شروع شد و خودم از ادامه دادنش خوشم اومد. ایدهآلی که تکمیل کنه داستان رو برای خودم، اینه که یه روزی بتونم فیلمی تو این فرمت بسازم. نه اینکه عکسها حرف بزنن. میتونه جای عکس، بازیگر باشه. این ایده که میشه با زبان شعر یا ترانه که برای خیلیها خاطرهانگیزه یه داستانی روایت بشه. دیالوگهای آدمها با هم دیگه مصرعها یا ابیات ترانهها باشه، به این فکر کردم. یه ایدهآل دیگهام اینه که خودسانسوری نکنم. متاسفانه این کارو میکنم. خیلی ایده دارم. یه بار استوری کردم من ایدههایی دارم که سرم رو به باد میده و منم سرم رو لازم دارم. دوست دارم تو جهانی زندگی کنم که بشه به هر کسی انتقاد کرد. کسی تافته جدابافته نباشه. به هر آدمی نقد میتونه وارد باشه، ولی خب نمیشه ساخت دیگه، نمیشه.
میتونین الان بگین که سجاد حسینی از دکتر شور راضیه؟
بله، یه چیزی که راضیام میکنه تو این کار اینه که فکر میکنم انتخاب درستی کردم. تو فضای مجازی یه معضل اینه که خیلی فحاشی میکنن. طرف یه گوشی دستشه، به هر صفحه و هر جایی که بخواد، سرک میکشه و هر حرفی رو میزنه. معمولا هم کسانی که اعتراض دارن، دیگه میبندن به فحش. حس میکنم دکتر شور حداقل تو حوزه اعتراض به خوانندهها، به هنرمندان، به موسیقی یه کمی تلطیف کرد این داستان رو. طرف میاد میبینه که فرهاد بنیامین رو کشته، یا تلویزیون رو کشته، یه خشمی فروکش میشه واقعا. اون فحشی که تو صفحه بنیامین میخواسته بنویسه، میاد تو این صفحه مینویسه: «دلم خنک شد، آخ! چقدر این تیر خلاص لازم بود، چقدر نقد درستی بود به مدیری و…» حس میکنم دکتر شور یه حس همدردی با مخاطب ایجاد میکنه. این برام ارزشمنده. هر چی نمونهکارها بیشتر اعتراضی و انتقادی باشه، چون در قالب یه گرافیک و طنزه، اون خشم رو مهار میکنه، یا برخورد انتقادی مودبانهتری رو آموزش میده که اینجوری هم میشه فحش داد. (و سجاد حسینی میخنده…)
همه دایرکتها و کامنتها رو میخونین؟ چقدرش قابل خوندنه و چقدرش فحش؟
تقریبا ۹۹ درصدش رو میخونم. به جرئت میتونم بگم الان شاید ۱۵ هزارتا دایرکت اکسپتنشده دارم. خیلیهایی هم که اکسپت کردم، آدم رو پشیمون میکنن. مثلا مخاطبی لطفی داشته منم جوابش رو دادم. حالا دیگه بعد از هر پستی دایرکت میده. بعضی وقتها ناراحت میشن که تو چرا دیگه جواب ما رو نمیدی. خیلیها نمیدونن که این صفحه دست یه نفره. اصلا نمیدونن آقاست یا خانم پشت کار. من هم کلی کار دارم و باید برای تولید محتوا فکر کنم. از طرفی، تعامل هم باید حفظ بشه. باید مخاطب رو دید و باهاش حرف زد. زیاد هم این کارو میکنم که میام تو استوری تشکر کلی میکنم که من همه پیامها رو خوندم، دم همهتون گرم. ببخشید که جواب همه رو ندادم، واقعا نمیشه جواب داد.
شده که تو دایرکت راهنمایی بخوان، یا سوال فنی داشته باشن؟
یشتر اظهار نظر میکنن، یعنی موافقت یا مخالفت با سوژهای که میذارم. تو استوریها که یهخرده تیزترم و اعتراض اجتماعی یا سیاسی ممکنه بیشتر باشه، دایرکتهام بیشتره. تکوتوک میپرسن که با چه نرمافزارهایی کار میکنی. منم میگم با مجموعه ادوبی یا اصلا به گفتن من نیست که بگم با این میسازی دیگه برو بساز. برای خودم اتفاق جالب این بود که یه بار یه اصطلاح شیرازی نوشتم و گفتم از اصطلاحات بامزهای که تو لهجهتون دارین بگین و برای اینکه دقیق و درست باشه خوانش اون اصطلاح برام ویس بفرستین. شاید هزار نفر یا بیشتر تا صبح برام صداشون رو فرستادن. خیلی خوب بود. هنوز که هنوزه، پیغام میاد که ما تو شهرمون اینو اینجوری میگیم. از مخاطب فیدبک گرفتن لذتبخشه و لذتبخشتر اینه که آدم تو این فضا بتونه تاثیر مثبتی بذاره. یه بار فکر کردم مسابقه استعدادیابی بذارم، ولی دیدم واقعا یهتنه نمیرسم. ادمین و تیم لازم داره این کار. منم خیلی آدم اجتماعیای نیستم و تو غار خودم میشینم و این کارها رو پیش میبرم. از روی خودخواهیام نیست، از روی حالمه. هر وقت که تنهام، خیلی راندمانم میره بالا.
چرا تو صفحهتون زیاد تبلیغات ندارین؟
اساسا هدفم بیزینس کردن با این کار نیست. خیلی هم برای تبلیغ دایرکت میاد. کموبیش تبلیغ دارم که سعی میکنم کار تمیزی باشه. به مشتری هم میگم که شور باید غالب باشه و برند شما تو قالب یه کار خلاقانه معرفی بشه. این نیست که بیام محصول شما رو نشون بدم که اینو بخرین و این کارو بکنین. بیس کار من آرت و خلاقه است. فکر کنم کلا چهار، پنج تا تبلیغ گرفتم. خیلی هم پتانسیل خوبیه برای پول درآوردن، ولی ترجیح میدم هنرو اینجوری دستمایه نکنم. من از کار گرافیکم درآمدی دارم. بارها شده که میان و میگن فلان خواننده رو میشه برای من بسازی، چند؟ خب من نمیکنم این کارو. اساس کار اینه که من خودم اول ارتباط برقرار کنم با اون شعر یا اون هنرمند. از بین کارهای تبلیغاتی که ساختم هم دو، سه تاش رو اصلا دوست ندارم. تبلیغات خیلی جایی نداره تو صفحه من. اگه هم باشه، برحسب جبره. یهوقتهایی گربههام که دستیارهام هستن، غذا و تشویقی و جایزه میخوان دیگه!
اگه فِیک دکتر شور در بیاد، چه میکنین؟
چند باری دراومد اون اوایل. برام فرستادن که ببین اپ خارجیات اومد، دیگه کارت تمومه. خیلیها عکسها رو متحرک میکنن. من حرفم اینه که هیچ اپلیکیشینی ایده نداره. من برگ برندهام ایده است و نگاه متفاوتی که کارم رو متفاوت کرده.
منظور منم ایده بود. رسما هم منظورم دزدی ایده بود. تا حالا شده کارتون رو بدزدن؟
بله خیلی. من تو ۱۰، ۱۵ پست اولم خیلی آیدی رو کوچک میزدم که خراب نکنم اصل کارو. خودم گرافیستم و روی تصویر حساسم. مخاطبها خیلی برام فرستادن که کارت رو فلان صفحه گذاشته. من مشکلی ندارم که یکی کار منو تو صفحهاش بذاره و تگ هم نکنه. ولی یه چیزی از کارو حذف یا اضافه میکنن که این نامردیه. لوگوی منو میپوشونه و روش صفحه خودش رو میزنه که اینم بیاخلاقیه. دیگه منم روی پستهام واترمارک گذاشتم، یا مثلا دکتر شور رد میشه از اون پشت. یه کسی یه صفحهای آورد بالا و اسمش رو یه چیزی گذاشت که یه جورایی معنیاش میشد جراح عکس. تمام پستهای منم گذاشت تو اون صفحه و آیدی خودش رو گذاشت روش. خب یعنی چی؟ این رو من دیگه قبول نمیکنم. کپی کردن و اسکی رفتن زحمتهای منو هدر میده و دلسردم میکنه. یکی دو بار که این اتفاق افتاد، منم با کمک فالوئرهای عزیز با ریپورت کردن حسابشون رو رسیدم. آدم بخیلی نیستم. فکر هم نمیکنم که فقط من تو دنیا میتونم این کارو بکنم. برگ برنده من ایدههاییه که دارم و تکنیک مناسبی که سراغش رفتم تو مدیای اینستاگرام، وگرنه انیماتور خیلی حرفهایتر از من و آدم خلاقتر از من خیلی هست. من به یه جمعبندی درستی رسیدم فکر میکنم.
جنبه طنز و طنازی مردم رو چطور دیدین تو این مدت؟
خیلی غمانگیزه داستان. ملاکم فالوئر و لایک و اینها نیست. در مقام مقایسه میبینم که چند تا صفحه که تو شاخههای دیگه طنز بهاصطلاح فعالیت میکنن و کارهای سطحیتر انجام میدن، یا از اون طنزهایی که آدم به هر چیزی بخنده یا هر مسخرهکردنی رو بشه گفت طنز، اینها مخاطبان بیشتری دارن و این برمیگرده به مسئله غمانگیز عرضه برحسب نیاز. یعنی جامعه ما وقتی به چیزهای سطحی بیشتر میخنده و دنبالش میره، خیلی سخته که سلیقهاش رو ارتقا بدی، وگرنه به لحاظ تکنیکی، به لحاظ محتوایی به جرئت میتونم بگم کاری که من میسازم، خیلی بیشتر از اینها باید دیده بشه. آقای ایکس و خانم ایگرگ با دابسمش و کارهایی که واقعا محتوای آنچنانی تولید نشده براش و فقط دست انداختن یه سوژه است، k500 دیده میشه و چهار، پنج میلیون دنبالکننده داره. خب، این یه کمی کار منو سخت میکنه. خودم تو کار طنز سختگیرم و سعی میکنم کیفیت کارم رو حفظ کنم. عقیدهام اینه که اون مخاطبانی که اهل تاملان، پابهپای من بیان، حتی اگه تا ۱۰ سال دیگه همین ۷۰، ۸۰ هزارتا مخاطب رو داشته باشم.
***
آخر گفتوگو سجاد حسینی خیلی احساساتیطور اضافه کرد: «خیلی وقتها یه جاهایی از منِ سجاد حسینی استقبالی که انتظارش رو داشتم، نشده، یا آدمها منو ندیدن، چون کارم ناشناس بوده. ولی حالا اینجا با دکتر شور مخاطبان ارزشمندی دارم که حرفهام رو بهتر میفهمن و باهام ارتباط برقرار میکنن. در واقع همون مَثل قدیمیِ «دیوانه چو دیوانه ببیند خوشش آید». دیدم وقتی برای دلم کار میکنم و به ساز دلم پیش میرم و منتظر این نیستم که ببینم چه فیدبکهایی داره، موفقترم. این درسیه که تو این مدت گرفتم. دکتر شور یه ساله شد و تجربه متفاوت و سخت و البته لذتبخشی برام رقم خورد تو این مدت. این کار همونقدر که برای خودم نو هست، گویا برای هنرمندان و برای خیلیهام همین حس رو ایجاد کرد. این خوشحالم میکنه.» احتمالا بعدش شمع رو فوت کرد و به فکر ساختن یه ویدیوی جدید افتاد، چون حتما دیگه اون کیک تولد رو گربههاش پنگولی کردن.
۲۴ سال پیش در کنار مربی تئاتر مدرسمون، پسری که در نقش جادوگر اول شده بود من رو بیشتر به بازیگری علاقه مند کرد، بهرام زرین دست، سجاد حسینی با یه شلوار پارچه ای خاکستری، مدرسه راهنمایی نمونه دولتی رازی، کلبه، شیراز… امشب توی خاطرات کنجکاو شدم شاید تو دنیای مجازی بتونم بهرام زرین دست رو پیدا کنم، اسمشو سرچ کردم که توی یکی از متن های شما اسمشو دیدم… یک دنیا خاطره برام زنده شد… بیشتر خوندم و سرچ کردم، جادوگر الان دکتر شور شده…
ممنون از نظر لطف شما. سجاد حسینی هم حتما این پیام شما رو میبینه.