آسمان مال من است – گزارش کوتاهی از زندگی یک زوج در ون
ساعت سه بعد از نیمهشب است و ناتاشا اسکات با چشمهای باز روی تختخوابش دراز کشیده. قطرات باران با سروصدا به سقف ونی میخورد که چند وقتی است به چشم خانه نگاهش میکند. به همهمه شبانه جانوران گوش سپرده و تنها چیزی که بین اتاق خواب او و جهان فاصله میاندازد، دیواری به نازکی کاغذ است.
در چنین مواقعی ناتاشا احساس میکند تنها آدم روی کره زمین است. این زن ۳۳ساله از آتلانتا که چند وقتی است از آپارتمان کوچکش به یک ون کوچ کرده، به نشریه فورچون میگوید: «آن شب همان لحظهای بود که فهمیدم سبک زندگی فریبنده و سحرآمیزِ آدمهایی که داخل ون زندگی میکنند و زندگی متفاوتشان را در شبکههای اجتماعی تبلیغ و ترویج میکنند، فقط یک جور بیخانمانیِ بزکشده است.»
جاده اسم منو فریاد میزنه!
این روزها با کمی جستوجو در شبکههای اجتماعی، به ویدیوهای متعددی دست پیدا میکنید که خانوادههایی را به نمایش میگذارد که طی یک تصمیم ناگهانی، دار و ندارشان را توی یک ون میریزند و به جاده میزنند. در دل طبیعت و وسط کوه و جنگل اتراق میکنند و از آشپزیهایشان با مواد غذایی تازه و خوشآبورنگ فیلم میگیرند. هشتگ vanlife در اینستاگرام ۱۳.۹ میلیون بار تگ شده و در تیکتاک ۱۰.۷ میلیارد بار بازدید داشته است.
این سبک زندگی متفاوت در دهه ۲۰۱۰ بین جوانان نسل هزاره باب شد؛ جوانانی که از زندگی یکنواخت شهری دل بریده و به دنبال ماجراجویی به سبک کوچنشینها بودند. در دوران پاندمی کرونا، علاقه به این سبک زندگی بیشتر هم شد، چون آدمها این امکان را داشتند که دورکاری کنند و در دوران تورم افسارگسیخته، با زندگی در ون هزینههای زندگی خود را کاهش دهند.
خوب، بد، زشتِ کوچنشینی
زندگی در ون به عنوان یک سبک زندگی خیالانگیز، جادویی و سادهانگارانه، آنقدر از دور فریبنده و جذاب به نظر میرسید که ناتاشا اسکات تصمیم گرفت امتحانش کند. او که تا همان چند وقت پیش در شرکتی مسئول گزینش خلبانها بود و کسبوکار کوچکی را هم در کنار آن اداره میکرد، بعد از تماشای ویدیوهای هشتگ ونلایف، اغلب درباره زندگی به سبک کوچنشینان خیالپردازی میکرد؛ ویدیوهایی که تحت عنوان «برای تو» در یوتیوب و تیکتاک جلوی چشم او به نمایش درمیآمد و جرقه وننشینی را در ذهنش روشن کرد.
بعد از آنکه خبردار شد اجارهبهای آپارتمان یکخوابهاش زیاد شده، بالاخره دل به دریا زد. با پساندازش یک ون ساده به قیمت پنجهزار دلار خرید؛ ونی که حتی موکت و لولهکشی هم نداشت. ولی طولی نکشید که ناتاشا فهمید واقعیت زندگی در ون آنقدرها هم شیرین و خوشرنگ و آفتابی نیست. این شد که شروع کرد به مستندسازی از سبک زندگی جدیدش. در اکانت تیکتاکش نشان داد که چطور زندگی کوچنشینی باصفا و شاعرانه کمکم وضعیتی ناخوشایند به خودش میگیرد. هزینه بنزین زیاد بود، در جاده احساس تنهایی و ناامنی میکرد، ون اغلب خراب میشد و به تعمیرات نیاز پیدا میکرد و همه اینها حسابی کفر او را بالا آورده بود.
اسکات میگوید: «زندگی در ون سختتر از چیزی است که در ویدیوها میبینیم. راستش خیلی سختتر از چیزی است که تصورش را میکردم. وقتی سبک زندگیِ به نمایش درآمده در یک محتوای اینترنتی را در پیش میگیری، میبینی هیچچیز آنجوری که به نظر میرسد، نیست. مثل وقتی که از یک پیج پرطرفدار لباس شیکی را سفارش میدهی و بعد از تحویل میبینی بدجوری به تنت زار میزند.»
سراب ونلایف (زندگی در ون)
هنوز مدت زمان زیادی از وننشینی اسکات نمیگذشت که به خاطر بحران اقتصادی و تعدیل نیرو، شغلش را در شرکت به عنوان مسئول گزینش خلبانها از دست داد و مجبور شد به عنوان فریلنسر کار کند. از دست دادن درآمد ثابت، زندگی در جاده را از قبل هم سختتر کرد. مجبور بود ون را بازسازی کند تا قابل سکونتتر شود و این هزینه زیادی به ناتاشا تحمیل کرد؛ ضمن آنکه قیمت غذا و بنزین و تعمیرات اتومبیل هم به خاطر تورم بالاتر رفته بود.
به گفته ناتاشا، هشتگ ونلایف نشان نمیدهد که وننشینها مجبورند اغلب مواقع تن به خوردن غذاهای آماده یا بیکیفیتی بدهند که از مغازههای کنار پمپبنزینها خریداری شده. از لم دادن روی صندلی مخصوص پیکنیک و لذت بردن از برگر گریلشده در دل طبیعت هم چندان خبری نیست. در سرما و گرما و زیر باد و باران باید خودت را در یک ون زندانی کنی و هیچکس نشان نمیدهد که وننشینهایی که ونهایشان برای سکونت مناسبسازی نشده، با چه مشقتی دوش میگیرند، یا دنبال دستشویی میگردند.
ناتاشا اسکات وقتی آبوهوا نامساعد میشود، یا شبها احساس ناامنی میکند، از Airbnb استفاده میکند. چند وقت بعد هم به این نتیجه رسید که تعمیر و بازسازی ون و قابل سکونت کردنش کار پرزحمت و پرهزینهای است. به خاطر همین ون قبلیاش را فروخت و ون جدیدی خرید.
خانهبهدوشی دیجیتال
اسکات تنها کسی نیست که از زندگی در ون تجربه ناموفقی داشته. جین و شی هم از تولیدکنندگان محتوایی هستند که در ون زندگی میکنند و بالا و پایینهای وننشینی را در ویدیوهای پرطرفدارشان به نمایش گذاشتهاند: تعمیرات بیپایان و تن دادن به هزینه اقامت در هتل در سرما و گرمای شدید. به گفته آنها «اینفلوئنسرهایی که فرهنگ زندگی در ون را تبلیغ میکنند، فقط مزخرف میگویند!»
اسکات میگوید چند نفر دیگر از تولیدکنندههای محتوا هم با او تماس گرفتهاند و از تجربههای ناموفقِ مشابهشان گفتهاند. بااینحال ویدیوهای اسکات منتقدان زیادی هم داشته. او فکر میکند مردم دوست ندارند زیباییِ فانتزی زندگی در ون در ذهنشان رنگ ببازد. او میگوید: «من فقط زندگی روزمرهام را به نمایش گذاشتهام، ولی انگار مردم انتظار دارند این چیزها را مثل یک راز برای خودم نگه دارم.»
تو فکر یک سقفم
پوشاندن نقصها و ترکها زیر فیلترهای خوشرنگِ دنیای آنلاین، اغلب باعث دریافت نادرست مخاطب میشود. شبکههای اجتماعی ابزارهای تبلیغاتیِ بهشدت شخصیسازیشدهای هستند که مخاطبان جوان را وادار میکنند محصولی را بخرند، یا سبک زندگی خاصی را در پیش بگیرند. طبق پژوهش موسسه بنکریت، حدود ۶۴ درصد از کاربران شبکههای اجتماعی گزارش دادهاند که از خرید هیجانی بعد از تماشای یک آگهی خاص تبلیغاتی، پشیمان شدهاند. در این میان آدمهایی مثل اسکات که تمام پساندازشان را صرف در پیش گرفتن سبک زندگیای کردهاند که در واقعیت رنگ و لعاب تصاویر ویدیویی اینستاگرامی و تیکتاکی را ندارد، از همه پشیمانترند.
اسکات میگوید: «از یک جایی به بعد، بیخانمانها سر صحبت را با من باز کردند و از من پرسیدند کمک میخواهم یا نه. اینجا بود که از خودم پرسیدم یعنی الان زندگیام چطور به نظر میرسد؟ بیرون از شبکههای اجتماعی، هیچکس به زندگی من نگاه فانتزی منطبق با هشتگ ونلایف را ندارد. این وضعیت من برای آنها مصداق بیخانمانی است.»
اسکات پیشنهاد میکند که آدمها قبل از انتخاب این سبک زندگی، تحقیق کنند و برای آن آمادگی داشته باشند و به ویدیوها اکتفا نکنند. او به علاقهمندان این سبک زندگی توصیه میکند که قبل از گرفتن تصمیم نهایی، بهتر است لااقل سه هفته این سبک زندگی را امتحان کنند، چون فاز ماه عسل معمولا بعد از سه هفته تمام میشود و واقعیتها خودشان را تحمیل میکنند.
اسکات همچنان از تجربه وننشینیاش پست میگذارد و تلاش میکند مخالف جریان غالبی حرف بزند که در تیکتاک و اینستاگرام نفوذ کرده و این سبک زندگی را بیش از حد رنگی و فانتزی جلوه میدهد. او حالا چند وقتی است که زندگی در ون را کنار گذاشته و در یک هاستل زندگی میکند و مشغول پسانداز پول است تا بتواند یک آپارتمان اجاره کند و زندگیاش را از نو بسازد.
مریم عربی
هفتهنامه چلچراغ، شماره ۸۸۴