نظریهپردازان زیادی هستند که ادبیات را با معماری مقایسه کردهاند. درواقع بیشتر کتابهای تئوری درباره داستان و شعر، از «ساختمان» شعر یا «مصالح داستان» حرف میزنند و به «معماری» آثار فکر میکنند. اما هستند نویسندگانی هم که در آثارشان مستقیما به سراغ معماران و معماری رفتهاند و معمولا با تمایلی مخفیانه به جنبه نمادین معماری از آن استفاده کردهاند.
۱- استاد سولنس معمار/ هنریک ایبسن
استاد سولنس معمار متخصص ساختن کلیساهای بلندمرتبه است، سالها پیش استاد خودش را کنار زده و حالا همان استاد در دفتر او مشغول به کار است. انگار همه چیز بر وفق مراد است… الا اینکه او دارد پیر میشود و شاگردی دارد که قابل حدس است. سولنس هم شبیه استادش عمل خواهد کرد؟
۲- بیلیارد در ساعت نه و نیم/ هاینریش بل
داستان بل در یک روز میگذرد، اما روایت زندگی سه نسل یک خانواده، پیش از به قدرت رسیدن نازیها، در حین جنگ جهانی و بعد از جنگ است. خانوادهای با شغل سنتی معماری. کتاب مکررا درباره ساختن و خراب کردن حرف میزند. بنایی را که پدر ساخته است، پسر خراب میکند و حالا نوه باید از نو مرمت کند.
۳- مجلس قربانی سنمار/ بهرام بیضایی
داستان سنمار و برپا کردن کاخ خورنق، در هفتپیکر نظامی هم روایت شده است، اما بهرام بیضایی است که موفق شده است خود معماری و فرایند ساختن خورنق را برای نمایشنامهاش به زمینه دراماتیک اصلی داستان بدل کند. سنمار، معمار رومی-ایرانی در خاک غربت، میان اعراب معماریندان بنایی میسازد که بلندیاش رشکبرانگیز است، و هر چه بلندتر، رشک بزرگتر.
نویسنده: ابراهیم قربانپور
هفتهنامه چلچراغ، شماره ۸۸۴