هادی خانیکی در گفتوگو با «چلچراغ»:
علی پاکزاد
قرارمان دانشکده علوم اجتماعی، طبقه اول، جلوی در شیشهای، ساعت ۸:۳۰ صبح بود. کمی دیر رسید. در را باز کرد و همه را پذیرفت. چند دقیقهای برای دانشجویی که به دنبال انتخاب سوژه برای پایاننامهاش بود، وقت گذاشت. به او گفت: «از دستفروش فومنی و برخورد قطارها ایده بگیر و پایاننامهات را بنویس.» دانشجو تشکر کرد و رفت. نوبت به من رسیده بود. نگاهم کرد و پرسید: «خب. با من چه کار داری؟» موضوع را عنوان کردم. به او گفتم که درباره کنشگری سیاسی دانشجویان امروزی و مقایسهاش با دهههای گذشته سوال دارم. با خنده گفت: «من حرفهای زیادی در این حوزه دارم. چون از سال ۴۸ تا به حال در دانشگاه بودهام.» در ادامه، گفتوگوی «چلچراغ» با هادی خانیکی، دانشجوی فعال دیروز و استاد ارتباطات امروز را میخوانید.
هادی خانیکی بهعنوان کسی که بیش از ۴۰ سال عمر خود را در دانشگاههای کشور سپری کرده، وضعیت فعلی دانشگاه و دانشجویان را چطور ارزیابی میکند؟ آیا دانشجویان حضور موثری در مسائل مختلف کشور دارند؟ دانشگاههای ما نسبت به دهههای گذشته چه تفاوتی کرده است؟
همیشه خودم را یک دانشجو میدانم. چراکه دوران حضور من در دانشگاه، چه بهعنوان استاد و چه بهعنوان دانشجو بسیار زیاد است. ۴۷ سال است که در دانشگاههای کشور حضور دارم و از این بابت خرسند هستم. فراز و نشیبهای فراوانی را در این سالها تجربه کردهام و میتوانم به جرئت بگویم که هر اتفاقی که ممکن بود برای یک دانشجو رخ دهد، طی این سالها برای من افتاده است. زیستهای مختلف دانشجویی را میشناسم. بهترین اوقات من زمانی است که در دانشگاه حضور دارم.
تحولات زیادی در سالهای اخیر به وجود آمده است؛ بهطوریکه دانشجوی سیاسی دهه ۵۰ در مقایسه با دانشجویان دهههای ۶۰، ۷۰، ۸۰ و امروز که در دهه ۹۰ هستیم، تغییرات زیادی پیدا کرده است. یعنی در هر دهه شاهد تحولات عظیمی در رویکرد دانشجویان نسبت به جامعه و فضای سیاسی کشور بودهایم. اما عملکرد دانشجویان دههای را که در آن قرار داریم، بههیچوجه مطلوب ارزیابی نمیکنم.
بسیاری معتقدند که دیگر ترکیبی بهعنوان «جنبشهای دانشجویی» وجود ندارد و به تعبیر بسیاری این جنبشها خاموش شدهاند و دانشجویان ما نسبت به جامعه و مسائل بیاهمیت هستند. شما به صحبتها معتقد هستید؟
درمجموع عقیده دارم که دانشجویان ما نسبت به دهههای گذشته تضعیف شدهاند و شور و شعف گذشته را ندارند. اما موضوع مهم این است که سیاست و دانشجویان سیاسی در هر دورهای رویکرد خاص خود را اتخاذ میکنند. نمیتوانیم دانشجویان دهه ۵۰ را با دانشجویان امروز مقایسه کنیم و معتقد باشیم که بچههای امروز مانند دیروزیها رفتار نمیکنند. البته تفاوتهایی این میان وجود دارد. برای مثال کنشگری در فضای گذشته نسبت به امروز تفاوتهای زیادی را متحمل شده است. سیاسیبودنِ یک دانشجو در سال ۱۳۴۸ یا ۱۳۵۰ به این معنا بود که او چطور میتواند به کتابهای جلد سفیدی دست پیدا کند که در آن زمان به صورت غیرقانونی در کتابفروشیها یافت میشد. این سیاسی بودنِ یک دانشجو در آن زمان بود. اما اگر دانشجوی سیاسیِ امروز را بخواهیم معرفی کنیم، باید بگوییم دانشجویی که بتواند به صورت دقیق به اطلاعاتی رسمی دست پیدا کند و عادلانه آن را تجزیه و تحلیل کند و از آن به بهترین نحو برای مصالح کشور استفاده کند، قطعا دانشجویی سیاسی و در عین حال باهوش است.
امروز منبع دریافت آگاهی نسبت به سالهای قبل متفاوت شده است. در بحث کنشگری هم به همین تعریف دست پیدا میکنیم. دانشگاهی که من در سال ۴۸ در آن حضور داشتم، بهترین دانشگاه ایران بود و تمام کسانی که در آن دانشگاه تحصیل میکردند، جزو نخبگان کشور بودند. اما امروز هیچ فرقی بین دانشجویان نیست. چراکه همه دانشگاهها مثل هم شدهاند و دیگر این تفاوتها که البته به نفع جامعه دانشجویی نیز بود، وجود ندارد.
امروز نهاد اجتماعی در دانشگاهها وجود ندارد. برای مثال اگر شما به فروشگاهی بروید و بگویید که دانشجو هستید، به شما میگویند «هستید که هستید»، چون حالا همه دانشجو هستند. امروز مسیری که دانشجویان را به خاستگاهی که مدنظر دارند میرساند، تغییر کرده است. دانشجوی سیاسی دهه ۵۰ آرزو داشت به یکی از گروههای سیاسی بپیوندد و مبارزات مسلحانه انجام دهد. ما دانشجویانی کاملا سیاسی بودیم. دانشجوی سیاسی امروز به هیچ عنوان مایل نیست به گروههای سیاسی موجود بپیوندد و شعاری که سر میدهد، فقط و فقط ایجاد استقلال فردی است.
سطح آرمانگرایی دانشجویان گذشته نسبت به دانشجویان امروز قابل مقایسه نیست. دانشجویان گذشته معتقد بودند تغییر باید در کل دنیا صورت بگیرد و نه فقط در ایران که این چیزها امروز دیده نمیشود. دانشجویان امروز اوج خواستههایشان اصلاح مسائل صنفی و ایجاد کارگروههای آموزشی است. البته جالب هم هست. ما در دوران انترناسیونالها دانشگاه میرفتیم؛ به جمعگرایی بیش از مسائل دیگر توجه میکردیم. آنقدر که دانشجویان دیروز درگیر مسائل مختلف بودند، دانشجویان امروز نیستند.
پس شما معتقدید که امروز میدان سیاستورزی در دانشگاهها دچار تغییرات زیادی شده.
دقیقا همینطور است. هم میدان سیاستورزی تغییر بسیاری کرده و هم شیوه سیاستورزی. زمانی که فضا بسته باشد، دانشجویان ناخودآگاه به سمت مبارزات مخفی میروند؛ دقیقا کاری که ما در آن سالها انجام میدادیم. شیوههای مسالمتجویانه، اصلاحی یا دموکراتیک وجود نداشت. چون عرصهای برای بروز چنین دیدگاهی پیدا نمیشد. اگر شما حالا تحقیقی انجام دهید تا ببینید که دانشجویان امروز چگونه در برابر مسائل سیاسی موضع میگیرند، خواهید دید که کار خاصی انجام نمیدهند، بلکه مهمترین کار آنها حضور در انتخابات است. بچههای ما امروز تا حد زیادی دموکراتیک هستند و به مسائلی مانند محیط زیست بیش از هر چیز دیگری اهمیت میدهند. سیاست در گذشته بین دانشجویان خالصتر نمود پیدا میکرد.
یعنی در این میان میتوانیم از عنوان «خاموشی» استفاده کنیم؟
«خاموشی» که نه، اما دانشجویانی که امروز با سیاست درگیر هستند و به معنای واقعی خود را «سیاسی» میدانند، نسبت به دانشجویان گذشته کمتر شدهاند. در حال حاضر انفعال قابل توجهی در دانشگاهها دیده میشود. دانشجویان امروز ترجیح میدهند زندگی آرامی داشته باشند و وارد سیاست نشوند، چراکه حالا هزینه انجام کار سیاسی بسیار بالاست.
یعنی در دهه ۵۰ و زمان دانشجویی شما کار سیاسی هزینهای نداشت؟
قطعا هزینه داشت. اما آن زمان دانشجویان هزینهها را پرداخت میکردند. اما امروز کسی رغبت به انجام کار سیاسی ندارد، چون از عواقب آن بیم دارد.
میتوانیم نتیجه بگیریم که دانشجویان تمایلی به مشارکت در مسائل کشور و موضوعات مختلف ندارند؟
تا حدودی این موضوع وجود دارد. اما باز هم میگویم که شکل مشارکت و اعتراض نسبت به سالهای گذشته تغییر کرده است. امروز یکی از نشانههای اعتراض عدم مشارکت است. به تعبیری به این افراد «معترضان خاموش» میگویند. «معترضان خاموش» گروههایی هستند که به حدی از انفعال میرسند که دیگر هیچ واکنشی نشان نمیدهند. این واکنش نشان ندادن مبنی بر رضایت از وضع موجود نیست. دانشجویان امروز عموما تماشاگر هستند.
بهعنوان فردی که مبارزات دانشجویی را تجربه کرد، آیا معتقدید که دانشجو در ذات خود باید مبارزهگر باشد؟ این اقدام در فضای عمومی نیز میتواند نمود پیدا کند؟ نوع مبارزهای که امروز برای دانشجویان میتواند صورت بگیرد، چگونه است؟ اصلا نیاز به مبارزه احساس میشود؟
مبارزه از جامعه و اجتماع میآید. اما اینکه چرا دانشجویان ما امروز نمیتوانند در جامعه تاثیر خوبی بگذارند، خودش یک سوال است. چراکه در حال حاضر بستر اجتماعی شدن افراد و ایجاد رابطه با دیگران سیر طولانیتری را طی میکند. برای مثال چرا بچههای ما در دبیرستان و مقطع راهنمایی این تحول را کسب نمیکنند و حتما باید به دانشگاه بروند تا بتوانند افرادی اجتماعی باشند و جامعه را بهخوبی درک کنند. هر فردی که بخواهد آرمان گرا باشد و دنیای پیرامونش را وسیعتر کند یا اهل گفتوگو باشد، باید مبارزه هم بلد باشد. دانشجویی که اهل تحقیق و تفکر باشد و درک سیاسی خوبی داشته باشد، بین کلاس درس و نهاد سیاسی که در آن حضور دارد، تفاوت قائل میشود؛ دانشگاه را با حزب سیاسی پیوند نمیزند. اینها همان تمایزیافتگی است که به آن معتقد هستیم. تحقیقات و مشاهدات من نشان میدهد که اکثریت جامعه دانشجویی تمایلی به حضور در فعالیتهای رسمی دانشجویی ندارد؛ عمدتا بیتفاوت شدهاند. البته به معنای این نیست که کنش سیاسی ندارند، اما در کل ضعیف هستند. امیدوارم شرایط دانشگاه و دانشجو هر روز بهتر از روز قبل شود.
شماره ۶۸۷
خرید نسخه الکترونیک