تاریخ انتشار:۱۳۹۵/۰۹/۱۶ - ۰۷:۱۶ | کد خبر : 1522

دانشگاه میلیونی علم دوزاری

مصایب سردرهای ۵۰ [هزار، میلیون،…]‌ تومانی بنفشه چراغی فکرش را بکنید، آفت علمی باید در چه سطح عمیق و در عین‌حال گسترده‌ای، تند و تیز و فاجعه‌بار برای خودش پیش رفته باشد، که در مدتی کوتاه، اعتراضات جدی و پی‌در‌پی صنفی ۱۰، ۱۵ دانشگاه کشور را،‌ حول محور یکسانی غیر از مسائل صرف رفاهی، جدی‌تر […]

مصایب سردرهای ۵۰ [هزار، میلیون،…]‌ تومانی

بنفشه چراغی

فکرش را بکنید، آفت علمی باید در چه سطح عمیق و در عین‌حال گسترده‌ای، تند و تیز و فاجعه‌بار برای خودش پیش رفته باشد، که در مدتی کوتاه، اعتراضات جدی و پی‌در‌پی صنفی ۱۰، ۱۵ دانشگاه کشور را،‌ حول محور یکسانی غیر از مسائل صرف رفاهی، جدی‌تر از همیشه در پی داشته‌باشد. اتفاقی که این‌بار رقم خورد و تک کلیدواژه‌اش هم شد «سنوات». سنواتی که به‌خودی‌خود عضو نمادینی بود از مسئله‌ای بسیار بزرگ‌تر.
مسئله پولی شدن و کالایی شدن دانشگاه درحقیقت، بسیار فراتر و کلان‌تر از سطح برخورد روزمره یک دانشجو وجود دارد. از بین خیل عظیم قشر دانشجو که در حال تحصیل‌اند، چند درصد مشمول تحصیل رایگان هستند و از بین همان‌ها هم، این تحصیل تا چه حد رایگان است؟ هزینه‌هایی که دانشجوها در سال‌های تحصیلشان می‌پردازند، همیشه هم مستقیم نیست. قطب‌های علمی چطور کار می‌کنند؟ موسساتی که کلاس‌های رایگان و ناقص ِ چارت درسی دانشگاه‌های سراسری را، در مدتی کوتاه با هزینه‌ای چندبرابر برگزار می‌کنند و در شانس آینده تحصیلی و بازار کار این دانشجوها شکافی عمیق ایجاد می‌کنند. بحث بی‌پایان است و با یکی دو مصداق به انتها نمی‌رسد. این‌بار اما، می‌خواهیم به جای یادداشت و توصیه‌نامه و الخ،‌ بنشینیم پای صحبت دانشجویانی که آگاه‌اند از وضع و خون دل خورده‌اند. بشنویم از روایت تجربیات تلخ مواجهه‌شان با معضل پولی‌سازی دانشگاه و شاید به این واسطه، دردشان دغدغه‌مان شد و درک کردیم، تندی برخورد بی‌رحمانه‌شان با واقعیتی را که روزبه‌روز آلوده‌تر می‌شود و انگار کسی خبرش نیست که نیست.

علی، دانشگاه، و چند داستان دیگر

پدرام پذیره
دانشجوی کارشناسی ارشد دانشگاه تهران، فعال صنفی
سال ۸۹ پیش‌دانشگاهی بودم. یکی دو ماه نزدیک کنکور، کتاب‌خانه عمومی‌ای در شهرستان خودم پیدا کرده بودم که با علی نامی آشنا شدم. او هم برای کنکور می‌خواند و هدفش دانشگاه تهران بود. اما رویای متفاوتی از آن داشت، نه خیال افتخار قبول شدن در بهترین دانشگاه کشور (!) در سر داشت، نه سر کلاس بهترین اساتید (؟!) حاضر شدن برایش آرزو بود و نه حتی به دنبال فرار از شهرستان بود. شنیده بود که درمانگاه دانشگاه برای دانشجویان رایگان است، چند دندان خراب و نداشتن پول برای پرکردنش، بزرگ‌ترین انگیزه‌اش بود. تلفن شخصی نداشت و رابطه ما بعد از کنکور ادامه پیدا نکرد، اما فکر می‌کنم اگر قبول شده باشد نیز بسیار پشیمان است. در آخر می‌گویم چرا. تصورات هر کسی از دانشگاه دولتی با توجه به تجربه زیسته اطرافیانش شکل می‌گیرد. من هم مثل بقیه. ولی وای بر روزی که به وقت مواجهه، تصورات دود شود و به هوا رود. از ابتدا مرور می‌کنیم. مدت‌ها طول کشید که دلیل عدم تطبیق تصوراتم با واقعیات را پیدا کردم و قطعا چند جمله پشت سر هم نمی‌تواند جای تجربه را بگیرد، ولی چاره‌ای نیست و به همین اکتفا می‌کنیم.
پولی شدن دانشگاه دولتی یعنی چه؟ از ملموس‌ترین‌ها شروع کنیم. دو سالی است که در بین دانشجویان موضوعی مطرح است که خیلی‌ها تا چند سال پیش معنی آن را هم نمی‌دانستند: «سنوات». اما چه شد که مهم شد؟ سنوات یعنی اگر تحصیل خودتان را در موعد مقرر تمام نکنید (برای مثال برای کارشناسی هشت ترم) می‌توانید بمانید، ولی باید هزینه‌ای پرداخت کنید. شهریه‌ای تقریبا برابر با دانشگاه آزاد بدهید و خوابگاهتان، ترم اول بعد سنوات صددرصد افزایش می‌یابد، ترم بعدی ۱۵۰ و به همین ترتیب. بگذارید چند قدم عقب‌تر برگردیم. چرا باید درستان طول بکشد؟ ساده است. شما اگر پنج سال پیش با ۳۴۰ تومان کباب رزرو می‌کردید، امسال با توجه به تورم باید ۱۲۹۰ تومان رزرو کنید. هزینه‌ها طبق تورم بالا می‌رود، اما مگر شمای دانشجو حقوق دارید که آن هم طبق تورم بالا برود؟ پس برای این‌که کمتر از خانواده کمک بگیرید، تصمیم می‌گیرید سر کار بروید. پس واحدهای کمتری باید بردارید و درنهایت درستان بیشتر طول می‌کشد. و همه این‌ها با این تصور است که شما دانشجوی شبانه نباشید. چرا دانشجوی شبانه باشید؟ باز هم به چند سال پیش برگردیم که دوسوم ظرفیت رشته، پذیرش روزانه بود و یک‌سوم شبانه؛ و در حال حاضر نصف ظرفیت دفترچه روزانه و نصف ظرفیت شبانه است. شبانه هم معنایش معلوم است، شهریه‌ای نزدیک به دانشگاه آزاد.
و این دو بحث بدیهی‌ترین بحث‌های پولی شدن دانشگاه دولتی است. بعد از اعتراضات صنفی سال‌های اخیر، گفتند طبق قانون، دانشگاه موظف است درصدی از هزینه‌هایش را خودش تامین کند. پس بهانه‌ای برای فوران ایده‌های اقتصادی آقایان شد، پس سالن‌های دانشگاه به سمینارهای کنکور و کلاس‌های موسسات بیرون از دانشگاه اجاره داده شد، پس مکان‌های خالی دانشگاه را به‌عنوان «مغازه» اجاره دادند، پس پنج‌شنبه و جمعه، درِ دانشگاه را بستند و آزمون‌های آمادگی کنکور برگزار کردند، پس تحت عنوان «پردیس بین‌الملل» مدرک دانشگاه را به حراج گذاشتند، پس درخت‌های کوی دانشگاه را قطع کردند و درست همان وقتی که به دانشجوها می‌گفتند ظرفیت دانشجو نداریم، رستوران زدند، پس تعهد گرفتند که تحصیلتان به‌موقع به اتمام رسد، پس… پس تصمیم گرفتند به جای خرج برای دانشجو، از دانشگاه دخل بزنند.
علی را که اول متن از او صحبت کردم، یادتان هست؟ مثل علی بسیارند که قبول هم شدند، ولی به تعداد دندان‌های خرابشان اضافه هم شد و بعد از چند سال فشار مالی، جسمی و روانی به شهر خود برگشتند و حسرت سالیان ازدست‌رفته‌شان را خوردند و همیشه به یاد خواهند داشت که حق همگانی تحصیل رایگان خود، چگونه از آنان گرفته شد.

برای دانشگاه و پولی شدن

امیرحسین سعادت
دبیر شورای صنفی سابق دانشگاه علامه طباطبایی
یکی از طنزهای تلخ دوران دانشجویی ما و فعالیت‌های صندوق رفاه دانشجویان این است که هزینه‌های آموزشی و اسکان و تغذیه دانشجویان سال به سال و ترم به ترم افزایش پیدا می‌کند و از آن طرف در بوق و کرنا می‌کنند که وام دانشجویی را افزایش داده‌اند!
به بیان دیگر فرض کنید ما به شما پول قرض می‌دهیم تا بدهی‌تان را به خودمان پس بدهید! آن وقت اولا یک موقع زبانمان لال، بابت تحصیلتان پول زیادی خرج نکرده و در فرایند خصوصی‌سازی و پولی کردن دانشگاه‌ها خللی وارد نکرده باشیم و ثانیا شما متوجه نمی‌شوید که چطور خیلی نرم و لطیف هزینه بیشتری از شما می‌گیریم.
این‌گونه است که مسئول محترم طی نامه‌ای از رئیس صندوق رفاه دانشجویان بابت افزایش ۷۸ درصدی درآمدهای سازمان متبوع تشکر به عمل می‌آورند (مصداق خودگویی و خودخندی…)، گو این‌که رئیس محترم از جیب خود مایه گذاشته‌اند و نه از افزایش هزینه‌های ما فلک‌زده‌ها!
البته به وزیر محترم علوم نیز پیشنهاد می‌کنیم طی نامه‌ای به دانشجویان صبور و آگاه به چالش‌های حال حاضر کشور، نسبت به این‌که عمیقا ایشان را درک می‌کنند و هربار مصمم‌تر و با جان و دل نسبت به پرداخت هزینه‌ها اقدام می‌کنند نیز تک‌جمله‌ای مرقوم فرمایند؛ مثلا در همین حد هم ما را بس است که «بچه‌ها دمتون گرم، خیلی باحالین.»

وقتی آموزش تبدیل به کالا می‌شود، دقیقا به چه چیزی تبدیل می‌شود؟ و آن چیز با ما چه کار می‌کند؟

عباس شهرابی فراهانی
بیایید با چند تعریف اولیه آغاز کنیم: «کالا» چیست؟ کالا هرگونه محصول کار است که از تولیدکننده آن مستقل می‌شود و در مناسبات بازار در مقابل پول فروخته می‌شود. کالا هم اجناس فیزیکی را شامل می‌شود، هم خدمات را. در برابرِ کالا می‌توان از «حق» سخن گفت. حق یک موهبت است که همه افراد یک جامعه، فارغ از دین و نژاد و قومیت و ملیت و پایگاه اجتماعی، به حُکم قانون و به‌طور برابر از آن برخوردارند. حق، خلافِ کالا، رایگان و همگانی است، درحالی‌که کالا، در جوامعی که اساسشان بر نابرابری در ثروت و پایگاه طبقاتی قرار دارد، به‌طور نامتوازنی به دست افراد و گروه‌های گوناگون می‌رسد.
وقتی از «کالایی شدن» یا «کالایی‌سازی» یک چیز حرف می‌زنیم، از چه حرف می‌زنیم؟ کالایی شدن فرایندی است که در آن چیزی که تاکنون رایگان، همگانی و غیرپولی بوده است، وارد مناسبات بازاری، مبادلاتی و پولی می‌شود. درواقع، فرایند کالایی شدن را می‌توان به بیانی ساده‌تر «پولی شدن» هم نام گذاشت، چون با وارد شدنِ یک محصول در مناسبات بازاری، این محصول، شکل پولی – یا همان «قیمت» – به خودش می‌گیرد. این فرایند مخصوصا زمانی برجسته می‌شود که یک «حق» بدل به «کالا» می‌شود.
کالایی شدن و پولی شدن فرایندی است که در چند سال اخیر در قلمروی آموزش در ایران سرعت گرفته است. رُشد مدارس غیرانتفاعی، دانشگاه‌های آزاد، غیرانتفاعی، پیام نور، علمی کاربردی و دوره‌های شبانه فقط برخی از نشانه‌های علنیِ این فرایند هستند. البته، آغاز این فرایند محدود به این سال‌ها نیست. سرآغاز آن در آموزش عالی به تاسیس دانشگاه آزاد در مرداد ۱۳۶۱ برمی‌گردد، و در آموزش ابتدایی، راهنمایی و متوسطه به تصویب قانون تشکیل مدارس غیرانتفاعی به مهر ۱۳۶۷. بااین‌حال، در یک دهه اخیر، روند پولی شدن آموزش تسریع شده و شکل‌های متنوع‌تری از شهریه‌ای شدن به خود گرفته است.
حال، پولی شدن ایرادی هم دارد؟ مگر ارائه‌دهنده خدمات در برابر پول بیشتر خدمات بهتری ارائه نمی‌دهد؟ در این‌جا از شکل‌ها و سازوکارهای متنوع پولی شدن یا کالایی شدن آموزش بحث نمی‌شود، بلکه با تاکید بر دو پیامد کالایی شدن، نشان داده می‌شود که این فرایند چه بر سر زندگیِ دانشجویی می‌آورد.

دانشجو به نیروی کار ارزان و موقتی بدل می‌شود
یکی از پیامدهای پولی شدن آموزش عالی را می‌توان «تهی‌دست‌سازیِ» دانشجویان خواند. این جنبه از پولی شدن بیشتر در طرح‌هایی مثل گران کردن خوابگاه‌ها و سرویس دانشگاه، پولی کردنِ سنوات تحصیلی و تفاهم اخیر صندوق رفاه دانشجویان و بانک مرکزی(۱) نمایان می‌شود. البته، تهی‌دست‌سازی فقط به معنای این نیست که پولی از جیب دانشجویان خارج، و به جیب دیگران ریخته می‌شود. مسئله فقط فقیر شدنِ دانشجویان نیست. تمام مسئله این است که دانشجو با بیش از پیش نیازمند شدن و درنهایت روی آوردن به بازار کار برای شغل‌های پاره‌وقت و نیمه‌وقتِ ارزان، به نیروی کار بدل شود. دانشجو یا باید پشتوانه مالی متوسط و بالایی داشته باشد که به‌راحتی درسش را ادامه بدهد، یا از فشار مالی درس را کنار بگذارد، یا در مقام نیروی کار ارزان و پاره‌ای از زمان خود را بفروشد.
وقتی این پولی شدن را کنار مجموعه‌ای از تغییرات قانونیِ در دست انجام مثل قانون کاروَرزی(۲) بگذاریم، ماجرا روشن‌تر می‌شود. دولت می‌کوشد در شرایطی که اقتصاد ایران با سرعتی بیش از گذشته مهمان سرمایه‌های خارجی می‌شود و سرمایه داخلی نیز برای تضمین رشد اقتصادی به منابع اقتصادی لازم نیاز دارد، زمینه را برای تامین نیروی کار ارزان برای کارفرمایان داخلی و خارجی فراهم کند. البته این به معنای آن نیست که دانشگاه‌ها «عمدا» پولی می‌شوند تا دانشجویان بدل به کارگر ارزان و موقت شوند. یک منطق اقتصادی ناآگاهانه – اما به‌شدت هولناک و بی‌رحم – پشت این فرایندها قرار دارد؛ منطقی که نام آن «انباشت سرمایه» است. برای این‌که سرمایه لازم برای رشد اقتصادی فراهم شود، دولت با اصلاحات قانونی و اداری، دو کار انجام می‌دهد؛ یکی این‌که شرایط را برای نیروی کاری که در حال حاضر موجود است، سخت‌تر می‌کند، دوم این‌که گروه‌هایی مثل دانشجویان و کودکان(۳) را که هنوز داخل نیروی کار نیستند، به نیروی کار ارزان بدل می‌کند. تاثیر این ماجرا در کاهش کیفیت تحصیلی و علمیِ دانشجویان مشخص است. در این‌جا به یکی دیگر از این پیامدها می‌پردازیم که ممکن است کمتر به چشم ما بیاید.

پولی یا کالایی شدن فقط یک فرایند اقتصادی نیست، یک پروژه سیاسی و اجتماعی نیز هست
در نگاه اول، نام پولی شدن ما را متقاعد می‌کند که فقط با یک فرایند اقتصادی روبه‌روییم. اما پیامدهای کالایی شدن و پولی شدن از قلمروی اقتصادی فراتر می‌رود. پیامد سیاسی-اجتماعیِ اصلی کالایی شدن تبدیل دانشجو به موجودی کنترل‌پذیر است. این فرایند از جهاتی مختلف اتفاق می‌افتد. نخست این‌که تبدیل دانشجو به نیروی کار ارزان، باعث می‌شود او دیگر نه فقط یک عضو آزاد از زندگی دانشجویی و محیط دانشگاه، بلکه بیش از هر چیز، تابع مقتضیات محیط کار و دستورات کارفرما باشد. دانشجوی کارگر دیگر آن انسان نسبتا آزادی نیست که فارغ از دغدغه‌های مالی – یا با دغدغه‌های مالی کمتر – می‌توانست وقت خود را آزادانه صرف زندگی دانشجویی، فعالیت در محیط دانشگاه، پرسه‌زنی با دوستان و کسب تجربه‌های جدید کند. او مجبور است کار کند، و باقی‌مانده وقتش را هم به گذراندن کورکورانه واحدها اختصاص دهد.
یکی از فرایندهای زیرمجموعه کالایی شدن که در سال‌های اخیر در دانشگاه‌ها جریان داشته، فرایند «تجاری‌سازیِ» فضای دانشگاه‌ها بوده است. (شاید بتوان تجاری شدن فضا را فرایند مستقلی دانست.) اگر تهی‌دست‌سازی بر تبدیل دانشجو به نیروی کار ارزانِ موقت و بدین ترتیب کنترل‌پذیر کردن او متمرکز است، تجاری‌سازی می‌کوشد دانشگاه را از یک فضای علمی، پژوهشی و کنش‌گرانه مستقل به فضایی خنثی و بی‌روح بدل کند. ساخت فودکورت در دانشگاه شریف از این دست اقدامات است. ایجاد چنین فضاهایی که اساسا ربطی به محیط دانشگاه ندارند، علاوه بر این‌که سود کلانی نصیب متولیان دانشگاه‌ها می‌کند، این حس را به دانشجویان می‌دهد که دانشگاه دیگر جای فعالیت اجتماعی-سیاسی و کار پژوهشی انتقادی نیست، اما تا دلشان بخواهد، می‌توانند مصرف کنند.

چه باید کرد؟
در برابر این تهاجم بزرگ مناسبات پولی به دانشگاه، که در رشته‌های علوم انسانی با تهاجم طرح‌های بومی‌سازی نیز همراه شده است، چه باید کرد؟ در چند سال اخیر، فعالان صنفی دانشگاه تهران و دانشگاه شریف نشان داده‌اند که هر مقاومت موفقیت‌آمیزی تنها با شکل دادن به یک اراده جمعی ممکن است. در دانشگاه‌ها – و البته در کل جامعه – تحولات بی‌سروصدایی در جریان است که زیر خبرهای رنگارنگ سیاسی و فرهنگی گم می‌شود. تفاهم‌نامه صندوق رفاه و بانک مرکزی یکی از این‌ها بود. استقلال و آزادیِ دانشگاه را فقط حمله نیروهای امنیتی خدشه‌دار نمی‌کند. ورود بانک‌ها و سرمایه‌دارها هم مانع از استقلال علمی و عملی دانشگاه می‌شود. رویدادهایی از این دست را ابتدا باید با امکاناتی که شبکه‌های اجتماعی در اختیار می‌گذارند، علنی کرد و سپس با تشکیل گروه‌های بزرگ در دانشکده‌ها و دانشگاه‌های مختلف و پیوند دادن این گروه‌ها به یکدیگر شبکه مقاومت دانشگاه را در برابر نیروهای مختلفی که می‌خواهند استقلال آن را نقض کنند، تقویت کرد. طبعا ممکن است این اراده جمعی هم شکسته شود، اما به قول زنده‌یاد حسن حمدان معروف به مهدی عامل (مبارز لبنانی): «مادامی‌که مقاومت کنی، شکست نخورده‌ای».

پی‌نوشت‌ها:
۱) براساس تفاهم‌نامه منعقدشده بین شرکت اعتبارسنجی بانک مرکزی و صندوق رفاه دانشجویان، بدهکاران صندوق رفاه بدهکار بانکی تلقی می‌شوند و نمی‌توانند برای دریافت تسهیلات جدید قبل از بازپرداخت بدهی معوق اقدام کنند.
۲) براساس طرح کارورزی فارغ‌التحصیلان دانشگاهی می‌توانند نزد کارفرمایان استخدام شوند، و تا سه سال با حقوق ۴۰۰هزار تومان برای آن‌ها کار کنند. کارفرما نه‌تنها با استخدام هر کاروَرز از معافیت‌های بیمه‌ای برخوردار می‌شود و هم‌چنین موظف است تنها ۲۰۰ هزار تومان از حقوق فوق را پرداخت کند (نیم دیگر را دولت می‌دهد)، بلکه هیچ تعهدی هم نمی‌دهد که پس از سه سال آن کاروَرز را استخدام کند.
۳) برای بدل کردن کودکان به نیروی کار ارزان باید به طرح دیگر دولت‌های احمدی‌نژاد و روحانی با نام «طرح استاد و شاگردی» نگاه کرد که این‌جا محل بحث نیست.

شماره ۶۸۷

خرید نسخه الکترونیک

کتابفروشی الکترونیک طاقچه

نوشته هایی دیگر از همین نویسنده: 40cheragh

نظر شما

دیگه چی داری اینجا؟