تاریخ انتشار:۱۳۹۶/۰۲/۱۷ - ۰۲:۳۹ | کد خبر : 2828

در آغوش آتش

گزارشی درباره استفاده ابزاری از کودکان جنگ‌زده برای جنگ‌افروزی نسیم بنایی «وقتی کودکان بی‌گناه –نوزادان معصوم- را با گازهای مهلک به کشتن می‌دهید و مردم از شنیدن نام گازهایی که به کار برده‌اید، شوکه می‌شوند؛ این یعنی از خطوط بسیاری گذشته‌اید و پایتان را از گلیمتان درازتر کرده‌اید. از خط قرمز هم بسیار فراتر رفته‌اید.» […]

گزارشی درباره استفاده ابزاری از کودکان جنگ‌زده برای جنگ‌افروزی

نسیم بنایی

«وقتی کودکان بی‌گناه –نوزادان معصوم- را با گازهای مهلک به کشتن می‌دهید و مردم از شنیدن نام گازهایی که به کار برده‌اید، شوکه می‌شوند؛ این یعنی از خطوط بسیاری گذشته‌اید و پایتان را از گلیمتان درازتر کرده‌اید. از خط قرمز هم بسیار فراتر رفته‌اید.» این حرف‌ها ظاهرا باید خیرخواهانه باشد و حتما کسی که چنین حرف‌هایی را می‌زند، دلش برای قربانیان سوخته ‌است. اما کسی که این حرف‌ها را به زبان آورد، نه‌تنها تحسین و حمایت نشد، بلکه مورد انتقاد اکثر مردم جهان نیز قرار گرفت. او دونالد ترامپ رئیس‌جمهوری آمریکا بود و این حرف‌ها را خطاب به بشار اسد و در مورد کودکان سوری بیان کرد. این ماجرا چندان هم کهنه نیست. همین چند وقت پیش بود که مردم سوریه ازجمله کودکان و به قول ترامپ، نوزادان معصوم، مورد حمله شیمیایی قرار گرفتند. هرچند هنوز هم مشخص نیست این حمله شیمیایی از سوی چه کسی انجام شد و هر کسی حمله را به گردن دیگری می‌اندازد، اما ترامپ بلافاصله کودکان جنگ‌زده را بهانه‌ای قرار داد تا ۵۹ موشک بر سر سوریه بریزد. این نخستین حمله رسمی آمریکا به سوریه بود که دخالت جدی در امور این کشور به شمار می‌آمد. حرف اصلی مردمی که ترامپ را هدف نقدهای خود قرار دادند، این بود که او حتی به این کودکان اجازه نمی‌دهد به کشورش وارد شوند. ترامپ پیش از آن‌که به کاخ سفید راه پیدا کند، موضع خصمانه خود را در برابر مهاجران، به‌ویژه مهاجران مسلمان اعلام کرده بود. او حتی بعد از دست یافتن به صندلی ریاست‌جمهوری آمریکا، ورود اتباع چند کشور مسلمان‌نشین ازجمله ایران را به خاک آمریکا ممنوع اعلام کرد. اما وقتی پای منافع سیاسی و مالی در خاورمیانه به میان می‌آید، این مرد ناگهان دلسوز کودکانی می‌شود که حاضر نیست برای نجات جانشان، آن‌ها را به خاک کشورش راه بدهد. قصه ترامپ و اشک تمساحی که برای کودکان سوری ریخت، قصه تازه‌ای نیست؛ سال‌هاست که مردم خاورمیانه همچون کودکی ضعیف و رنجور در نظر غربی‌ها جلوه داده می‌شوند، گویی نمی‌توانند کشورشان را اداره کنند و به دست‌های خارجی نیاز دارند تا آن‌ها را از زمین بلند کند. در این بین، کودکان جنگ‌زده و بی‌سرپناه بهترین بهانه برای ادامه جنگ‌افروزی‌ها بوده‌اند. آن‌ها ناخواسته به ابزار سیاسی برای قدرت‌طلبان تبدیل می‌شوند. تصاویر درد کشیدن و جان دادن این کودکان نه‌تنها باعث کاهش دردهای آن‌ها و توقف جنگ‌ها نمی‌شود، بلکه بهانه و وسیله‌ای برای شعله‌ورتر شدن آتش جنگ می‌شود. آن‌ها که ادعای نجات این کودکان را دارند، آغوش آتش را به روی آن‌ها می‌گشایند و نتیجه شرمسار آن چیزی جز افزایش عکس‌ها و فیلم‌های دردناک کودکان نیست.

cc

دام تزویر
همه‌ جا تاریک است، صدای جیغ و گریه می‌آید، هنوز آن‌چه در میان تاریکی خوراک دوربین شده، کاملا مشخص نیست، کمی بعد در نور آمبولانس مشخص می‌شود. کودکی آرام و بی‌صدا سرش را در آغوش مردی قایم کرده ‌است. مرد به عقب آمبولانس می‌رود و او را روی صندلی می‌نشاند. نیمی از صورت کودک خاک و نیم دیگر خون است. حالا کودک آغشته به خاک و خون روی صندلی نارنجی‌رنگ آمبولانس، شکار دوربین شده و با بهت به آن نگاه می‌کند. یک چشمش باز نمی‌شود، سعی می‌کند با دستان کوچکش روی آن را پاک کند تا جلو را بهتر ببیند؛ دستش را روی صورتش می‌کشد و بعد به کف دستش نگاه می‌کند. خون را که می‌بیند، چشمانش گرد می‌شود و با ترس دستش را به صندلی می‌کشد تا خون را پاک کند. از لحظه‌ای که یکی از امدادگران این کودک سوری را از لابه‌لای آوار ساختمان بیرون می‌کشد و زیر لنز دوربین قرار می‌گیرد، تا وقتی که کودک روی صندلی می‌نشیند و دست خون‌آلودش را با صندلی پاک می‌کند، حتی ۳۰ ثانیه هم طول نمی‌کشد، اما همین فیلم کوتاه در همه شبکه‌های مجازی و حتی خبرگزاری‌ها منتشر شد. تقریبا اکثر کسانی که در شبکه‌های اجتماعی فعال هستند، چیزی در مورد او نوشتند. کودک پنج ساله‌ای که عمران نام داشت، تنها یکی از صدها کودکی بود که در حلب، قربانی حمله هوایی شده ‌بود. در همان حمله هوایی که عمران با خوش‌شانسی جان سالم از آن به در برده ‌بود، پنج کودک از بین رفتند. هیچ‌یک از آن کودکان هیچ‌گاه شناخته نشدند، عمران هم صرفا به واسطه حضور دوربین مورد توجه قرار گرفت. فیلم او هزاران بار در شبکه‌های اجتماعی به اشتراک گذاشته ‌شد، اما حاصل دیدن این فیلم‌ها چه بود؟ دیوید بین یکی از فعالان حقوق بشری در بریتانیا به گاردین گفته ‌است: «ما آن کودک را که سرتاپا غرق در خاک و خون بود، دیدیم، بهت‌زدگی‌اش را تماشا کردیم، اما برای او چه‌ کار کردیم؟ چه کار می‌توانستیم بکنیم؟» برخی از تحلیل‌گران سیاسی هم این تصاویر دل‌خراش را بهانه‌ای کردند تا از لزوم اقدامات سیاسی و اجتماعی در عراق و سوریه بگویند. برای آن‌ها، عمران تنها بهانه‌ای برای ادامه دادن جنگ است نه آتش‌بس.
آلان کردی، عمران دیگری بود که شانس زنده ماندن نداشت. این کودک سه ‌ساله وقتی زنده بود، حتی اجازه نداشت به صورت قانونی به نقطه‌ای امن برود. اما حالا برای خودش یک صفحه ویکی‌پدیا دارد، بدون این‌که بداند صفحه ویکی چیست، یا حتی روحش از آن خبر داشته ‌باشد. کمتر کسی است که تصویر جسد آلان در ساحل دریای مدیترانه را ندیده باشد. کودکی با بلوز قرمز و شلوارک آبی که تصویرش در ضعیف‌ترین حافظه‌ها نیز ماندگار شده ‌است. آلان در سال ۲۰۱۳ و در بحبوحه جنگ داخلی سوریه به دنیا آمده بود. خانواده او از کانادا درخواست پناهندگی کرده بودند، اما وقتی درخواستشان رد می‌شود، دل را به دریا می‌زنند، غافل از این‌که دریای مدیترانه کودکان بسیاری را در خود غرق کرده و آلان یکی از این کودکان بود که خوراک رسانه‌ها و شبکه‌های اجتماعی شد. تصویر جسم بی‌جان آلان در حاشیه دریای مدیترانه زمانی رسانه‌ای شد که اروپا با جنجال بحران مهاجرت دست‌وپنجه نرم می‌کرد. بسیاری تلاش می‌کردند با نشان دادن این تصاویر دردناک، تلنگری به وجدان خفته آن دسته از مردم اروپا بزنند که اجازه ورود به پناهندگان سوری را نمی‌دانند. سال ۲۰۱۵، سال اوج فرار سوری‌ها و عراقی‌ها از چنگال داعش بود. آن‌ها که می‌توانستند راهی به لبنان یا ترکیه پیدا کنند، با خطر کمتر اما آینده تیره‌تر به زندگی ادامه می‌دادند. اما آن‌ها که به دنبال روزهای بهتری بودند، سوار بر یک قایق بادی کوچک، خودشان را تسلیم اقیانوس می‌کردند. اقیانوس نیز گاهی روح آن‌ها را می‌گرفت و جسمشان را تقدیم ساحل اروپا می‌کرد. آلان به نماد آن دسته از پناهندگانی تبدیل شد که جانشان را در اقیانوس‌ها از دست داده‌اند. جایی که آلان پیدا شد، به مقبره‌ای کوچک و نمادین تبدیل شده تا به مردم یادآوری کند هنوز آلان‌های بسیاری زنده‌اند که تنها دو راه دارند: «جان دادن زیر آتش بمب و گلوله» یا «دل زدن به دریا و اقیانوس».

زندگی در قفس گذشته
کودکان سوری و عراقی تنها کسانی نیستند که تصویرشان به ابزار جنگ‌افروزان تبدیل شد. در گذشته نیز نظیر این اتفاقات رخ داده است. یکی از نمونه‌های معروف آن نیز تصویر فان تی کیم فوک است. احتمالا کمتر کسی این دختربچه ویتنامی را به اسم می‌شناسد، اما تصویر سیاه و سفیدش را خیلی‌ها دیده‌اند. دختربچه ۹ ساله‌ای که اشک‌ریزان و با بدنی عریان فرار می‌کند. عکس مربوط به هشتم ژوئن ۱۹۷۲ است و عکاس آن بابت این تصویری که ثبت کرده، جایزه پولیتزر را از آن خود کرده‌ است. او درواقع عکاس آسوشیتدپرس بوده که برای ثبت لحظات جنگ ویتنام به جنوب این کشور رفته و درنهایت با این تصویر به شهرت رسیده ‌است. دختربچه‌ای که در تصویر به نمایش درآمده، از شدت سوختگی‌های روی پوستش می‌گرید، درحالی‌که سربازها بی‌تفاوت از کنار او عبور می‌کنند. جنگ نه‌تنها کودکی کیم، بلکه بزرگ‌سالی او را نیز تحت تاثیر قرار داد. دولت کمونیست ویتنام که می‌خواست از او به‌عنوان یک ابزار تبلیغات سیاسی استفاده کند، مانع تحصیل او در دانشگاه شد. سوختگی‌هایی که از دوران کودکی روی بدنش داشت نیز تا سال ۲۰۱۵ همراهش بود، تا این‌که رسانه‌ها خبر از درمان لیزری در بیمارستان میامی دادند. او حالا ازدواج کرده و در کانادا زندگی می‌کند، بنیاد کیم را نیز در ایالات متحده آمریکا راه‌اندازی کرده که هدف از آن، درمان و تهیه داروهای مورد نیاز برای کودکان جنگ‌زده است. هرچند سال‌ها از ماجرای کیم می‌گذرد، اما تصویر او جزو نخستین تصاویر منتشرشده از درد و رنج یک کودک جنگ‌زده بود.
اما تصاویری که با انگیزه تحریک احساسات مورد استفاده قرار گرفتند، گاهی بسیار متفاوت بودند. یعنی خبری از جنازه کودک سوری یا زخم کودک فلسطینی یا درد آشکار دختر ویتنامی در آن‌ها نبود. نمونه‌اش عکس دختربچه افغان که در سال ۱۹۸۴ روی جلد مجله نشنال‌جئوگرافی قرار گرفت. نامش شربت بود، با چشمان درخشان و نافذ خود به دوربین خیره شده ‌بود و با همین نگاه لقب مونالیزا را به خود گرفت. این مونالیزای افغان به نماد بسیاری از زنان و دختران دردکشیده کشور افغانستان تبدیل شد. در آن سال‌ها کمتر کسی از مردم غرب کره‌ خاکی حتی نام افغانستان را شنیده‌ بودند. تصویر کودکانه و معصوم این دختربچه، جرقه یک سلسله توجه را روشن کرد. او بدون این‌که بخواهد، با تصویر خود به ابزاری برای توجهات غیرضروری تبدیل شد. تصویر شربت یکی از معروف‌ترین عکس‌های مجله نشنال‌جئوگرافی است. این مجله دست از سر شربت‌خانم برنداشت و در سن ۳۰ سالگی دوباره او را در یک منطقه قدیمی در افغانستان پیدا کرد. او تا آن زمان عکس معروف خود را ندیده بود، به همین خاطر بود که شربت دوباره سوژه مجله شد. اما این‌بار خبری از چشمان عسلی درخشان و نافذ نبود. رنج سال‌ها، حتی نگاه او را تغییر داده‌ است. از آن‌جا که تلاش برای یافتن دوباره شربت با دردسرها و ماجراهای بسیاری همراه بوده، از این ماجراها مستندی ساخته شده ‌است. وقتی عکاس در جست‌وجوی او بوده، بسیاری از زنان افغان خودشان را شربت می‌نامیدند و نزد عکاس می‌آمدند، اما بالاخره شربت واقعی پیدا می‌شود. دخترهایی مانند شربت در افغانستان بسیارند، اما شانس این را نداشته‌اند که طعمه دوربین شوند و با چشمان مسحورکننده خود، جنجال به پا کنند.

زخم‌های نامرئی
ظاهر همه این عکس‌ها از درد و رنج کودکان می‌گوید، اما به قول تحلیل‌گر گاردین، این‌ها صرفا وسیله‌ای برای تحریک احساسات هستند؛ انسان‌ها معمولا کاری برای کودکان جنگ‌زده نمی‌کنند. این عکس‌ها به جای این‌که عاملی برای آتش‌بس باشد، آتش جنگ را شعله‌ورتر نیز می‌کند. یکی از عواملی که کودکان جنگ‌زده را آزار می‌دهد، عوامل روحی و روانی است. این عکس‌ها و تصاویر دردناک اغلب خودشان عاملی برای تشدید وضعیت روحی این کودکان می‌شود. مردم سوریه شش سال است که درگیر جنگ هستند. کودکانی که در این کشور زندگی می‌کنند، استرس و اضطراب دائمی را تحمل می‌کنند. بر اساس مطالعات علم روان‌شناسی، اکثر این کودکان هیچ‌گاه به وضعیت طبیعی بازنمی‌گردند، درواقع استرس جنگ در آن‌ها نهادینه می‌شود. بررسی‌های سازمان بهداشت جهانی نشان می‌دهد اکثر این کودکان در بزرگ‌سالی به افسردگی و حتی اعتیاد به مواد مخدر دچار می‌شوند. ترس از پرتاب بمب‌ها و موشک‌های هوایی نخستین اضطرابی است که این کودکان هر لحظه با آن همراه هستند. اکثر آن‌ها یکی از عزیزان خود را در بمباران و جنگ از دست داده‌اند و به همین خاطر از درد فقدان ناشی از جنگ رنج می‌برند که این درد نیز تا همیشه در وجود آن‌ها می‌ماند. بر اساس گزارش سازمان ملل، در سوریه از هر چهار کودک، یک نفر دچار اختلالات حاد روانی می‌شود. برخی دیگر از این کودکان مورد تجاوز سربازها یا نیروهای شورشی یا سایر افراد قرار می‌گیرند. نمونه آن دخترانی هستند که مورد تجاوز داعشی‌ها قرار گرفته‌اند. این خاطرات نیز هیچ‌گاه از ذهن آن‌ها پاک نخواهد شد و کار بسیاری از آن‌ها را به جنون می‌کشاند. برخی از آن‌ها نیز دست به خودکشی می‌زنند. همه این‌ها، حاصل جنگی است که انسان‌ها به پا می‌کنند و تنها راه‌حلی که برای مقابله با آن می‌دهند نیز جنگی دیگر است که مشکلی از مشکلات این کودکان حل نمی‌کند.

مدرسه‌ها زیر گلوله
«۵۷ میلیون» رقم بسیار زیادی است؛ بر اساس گزارش گاردین، اخیرا پژوهش‌هایی صورت گرفته که نشان می‌دهد دست‌کم ۵۷ میلیون کودک در دنیا تنها به واسطه جنگ از تحصیل و امکانات آموزشی محروم هستند. گزارش‌های یونسکو نیز نشان می‌دهد مدرسه‌ها به یکی از اهداف اصلی جنگی تبدیل شده‌اند. یعنی مدرسه‌ای که کودکان در آن درس می‌خوانند، به نوعی، سیبل نشانه‌گیری طرف‌های درگیری است. در سال ۲۰۱۶ بیش از سه هزار و ۶۰۰ مدرسه در دنیا مورد حمله قرار گرفته‌اند؛ ۷۰ درصد از این مدرسه‌هایی که بمباران شده‌اند، در کشور سوریه بوده‌اند. سال‌ها پیش، زمانی‌ که باراک اوباما، ریاست‌جمهوری آمریکا را به عهده داشت، دختری به نام ملاله یوسف‌زی به جرم تحصیل در پاکستان مورد حمله طالبان قرار گرفت، اما جان سالم به در برد. او حالا بنیادی راه‌اندازی کرده و تمام تلاش خود را برای تحصیل دختران به کار بسته ‌است. با وجود تلاش‌هایی از این دست، هنوز هم ۴۸ میلیون و ۵۰۰ هزار کودک بین شش تا ۱۵ ساله به واسطه حضور در مناطق جنگی از امکانات تحصیلی محروم هستند. گروه‌های تروریستی در نقاط مختلف دنیا، مانع تحصیلات کودکان در مدارس می‌شوند. در جمهوری کنگو تنها در سال ۲۰۱۶ حدود ۲۵۰ مدرسه دیگر قابل استفاده نیست و تنها دلیل آن نیز جنگ داخلی است. به این ترتیب، ۲۴۰هزار دانش‌آموز در این کشور دیگر جایی برای آموختن علم ندارند. در آفریقای مرکزی نیز به‌خاطر همین جنگ‌ها، یک میلیون کودک دیگر شرایط تحصیل ندارند. در برخی از مدارس، سلاح‌ها باعث نابودی در و دیوار شده و درنتیجه نیاز به ترمیم و تعمیر وجود دارد، اما چون کسی برای تعمیر نیست، مدرسه‌ها نیز بدون استفاده مانده‌اند. نمونه‌اش هم ۱۵۰۰ مدرسه در مالی است. ترمیم خرابی‌های مدرسه نیاز به تجهیزاتی دارد که در اختیار مردم نیست و به همین خاطر ۷۰۰ هزار کودک از تحصیل محروم مانده‌اند. با وجود همه این مصیبت‌ها، تنها دو درصد از بودجه پروژه‌های بشردوستی به تحصیلات کودکان اختصاص داده شده ‌است. اوج درد قضیه هم این‌جاست که سال گذشته این رقم به حدود ۱.۴ درصد رسیده ‌است. هر بار که به مدرسه‌ای حمله می‌شود، نهادها و سازمان‌های مختلف به دولت‌ها فراخوان می‌دهند و از آن‌ها تقاضا می‌کنند امنیت مدارس را تامین کنند، غافل از این‌که چنین امنیتی محال است به‌آسانی به دست بیاید. آن‌ها می‌گویند کلاس درس باید محلی امن باشد، نه میدان جنگ. اما برای کسانی‌که به دنبال بهانه برای گسترش جنگ هستند، چه چیزی بهتر از این آمار و ارقام در مورد حمله به مدارس است؟ این آمار، لباس مشروعی بر تن فعالیت‌ها و اقداماتشان می‌کند. به این بهانه که امنیت را به مدرسه‌ها بازگردانند، بمب بیشتری بر سر مردم می‌ریزند و به همین سادگی، قصه جنگ به قصه هزار و یک شب بی‌پایانی تبدیل می‌شود و مدرسه‌ها شکل میدان جنگ به خود می‌گیرند.
تحصیل و آموزش رابطه‌ای مستقیم با آینده کودک دارد و آینده یک کودک درحقیقت آینده یک ملت است. در کشوری که کودکان از صدای بمب، ترس را یاد می‌گیرند و از دیدن خون با بُهت آشنا می‌شوند، نمی‌توان انتظار پیشرفت و توسعه داشت. کودکان اغلب در این کشورها در خوش‌بینانه‌ترین حالت به افرادی روانی یا معتاد تبدیل می‌شوند که زندگی خودشان را نابود می‌کنند، در بدبینانه‌ترین حالت نیز به افراد شروری تبدیل می‌شوند که با بستن بمب به کمر خود، دست به عملیات انتحاری می‌زنند و جان خود و چندین فرد بی‌گناه را می‌گیرند. آن‌ها سوژه فیلم‌ها و مستندها می‌شوند، توسط عکاس‌ها شکار می‌شوند و تصویر رنج کشیدنشان در شبکه‌های اجتماعی به بحث گذاشته می‌شود. مردم حتی نمی‌دانند چطور برای آن‌ها دل بسوزانند؛ صرفا عکس آن‌ها را بازنشر می‌کنند و به تصویرسازی موردنظر قدرت‌طلبان کمک می‌کنند. درواقع مردم در بازی احساسات گرفتار می‌شوند، بازنشر این تصویر باعث می‌شود تصویر کودکی مظلوم و بی‌دفاع از مردم یک کشور به نمایش دربیاید که برای نجات خود به دست‌های بیگانه نیاز دارند. آن‌ها نمی‌توانند خودشان را نجات بدهند، پس راهی نیست جز این‌که دونالد ترامپ با موشک‌های خود به کمک آن‌ها بیاید. این‌جاست که کودکان به آغوش آتش می‌روند تا به اصطلاح از آن‌ها مراقبت شود.

نوشته هایی دیگر از همین نویسنده: 40cheragh

نظرات شما

  1. […] هفته نامه چلچراغ – نسیم بنایی: «وقتی کودکان بی‌گناه –نوزادان معصوم- را با گازهای مهلک به کشتن می‌دهید و مردم از شنیدن نام گازهایی که به کار برده‌اید، شوکه می‌شوند؛ این یعنی از خطوط بسیاری گذشته‌اید و پایتان را از گلیمتان درازتر کرده‌اید. از خط قرمز هم بسیار فراتر رفته‌اید.» این حرف‌ها ظاهرا باید خیرخواهانه باشد و حتما کسی که چنین حرف‌هایی را می‌زند، دلش برای قربانیان سوخته ‌است. اما کسی که این حرف‌ها را به زبان آورد، نه‌تنها تحسین و حمایت نشد، بلکه مورد انتقاد اکثر مردم جهان نیز قرار گرفت. […]

  2. […] هفته نامه چلچراغ – نسیم بنایی: «وقتی کودکان بی‌گناه –نوزادان معصوم- را با گازهای مهلک به کشتن می‌دهید و مردم از شنیدن نام گازهایی که به کار برده‌اید، شوکه می‌شوند؛ این یعنی از خطوط بسیاری گذشته‌اید و پایتان را از گلیمتان درازتر کرده‌اید. از خط قرمز هم بسیار فراتر رفته‌اید.» این حرف‌ها ظاهرا باید خیرخواهانه باشد و حتما کسی که چنین حرف‌هایی را می‌زند، دلش برای قربانیان سوخته ‌است. اما کسی که این حرف‌ها را به زبان آورد، نه‌تنها تحسین و حمایت نشد، بلکه مورد انتقاد اکثر مردم جهان نیز قرار گرفت. […]

  3. 28, خرداد, 1396 01:42

    […] هفته نامه چلچراغ – نسیم بنایی: «وقتی کودکان بی‌گناه –نوزادان معصوم- را با گازهای مهلک به کشتن می‌دهید و مردم از شنیدن نام گازهایی که به کار برده‌اید، شوکه می‌شوند؛ این یعنی از خطوط بسیاری گذشته‌اید و پایتان را از گلیمتان درازتر کرده‌اید. از خط قرمز هم بسیار فراتر رفته‌اید.» این حرف‌ها ظاهرا باید خیرخواهانه باشد و حتما کسی که چنین حرف‌هایی را می‌زند، دلش برای قربانیان سوخته ‌است. اما کسی که این حرف‌ها را به زبان آورد، نه‌تنها تحسین و حمایت نشد، بلکه مورد انتقاد اکثر مردم جهان نیز قرار گرفت.   او دونالد ترامپ رئیس‌جمهوری آمریکا بود و این حرف‌ها را خطاب به بشار اسد و در مورد کودکان سوری بیان کرد. این ماجرا چندان هم کهنه نیست. همین چند وقت پیش بود که مردم سوریه ازجمله کودکان و به قول ترامپ، نوزادان معصوم، مورد حمله شیمیایی قرار گرفتند. هرچند هنوز هم مشخص نیست این حمله شیمیایی از سوی چه کسی انجام شد و هر کسی حمله را به گردن دیگری می‌اندازد، اما ترامپ بلافاصله کودکان جنگ‌زده را بهانه‌ای قرار داد تا ۵۹ موشک بر سر سوریه بریزد.   این نخستین حمله رسمی آمریکا به سوریه بود که دخالت جدی در امور این کشور به شمار می‌آمد. حرف اصلی مردمی که ترامپ را هدف نقدهای خود قرار دادند، این بود که او حتی به این کودکان اجازه نمی‌دهد به کشورش وارد شوند. ترامپ پیش از آن‌که به کاخ سفید راه پیدا کند، موضع خصمانه خود را در برابر مهاجران، به‌ویژه مهاجران مسلمان اعلام کرده بود. او حتی بعد از دست یافتن به صندلی ریاست‌جمهوری آمریکا، ورود اتباع چند کشور مسلمان‌نشین ازجمله ایران را به خاک آمریکا ممنوع اعلام کرد. اما وقتی پای منافع سیاسی و مالی در خاورمیانه به میان می‌آید، این مرد ناگهان دلسوز کودکانی می‌شود که حاضر نیست برای نجات جانشان، آن‌ها را به خاک کشورش راه بدهد.   قصه ترامپ و اشک تمساحی که برای کودکان سوری ریخت، قصه تازه‌ای نیست؛ سال‌هاست که مردم خاورمیانه همچون کودکی ضعیف و رنجور در نظر غربی‌ها جلوه داده می‌شوند، گویی نمی‌توانند کشورشان را اداره کنند و به دست‌های خارجی نیاز دارند تا آن‌ها را از زمین بلند کند. در این بین، کودکان جنگ‌زده و بی‌سرپناه بهترین بهانه برای ادامه جنگ‌افروزی‌ها بوده‌اند. آن‌ها ناخواسته به ابزار سیاسی برای قدرت‌طلبان تبدیل می‌شوند. تصاویر درد کشیدن و جان دادن این کودکان نه‌تنها باعث کاهش دردهای آن‌ها و توقف جنگ‌ها نمی‌شود، بلکه بهانه و وسیله‌ای برای شعله‌ورتر شدن آتش جنگ می‌شود. آن‌ها که ادعای نجات این کودکان را دارند، آغوش آتش را به برروی آن‌ها می‌گشایند و نتیجه شرمسار آن چیزی بجز افزایش عکس‌ها و فیلم‌های دردناک کودکان نیست.   دام تزویر همه‌ جا تاریک است، صدای جیغ و گریه می‌آید، هنوز آن‌چه در میان تاریکی خوراک دوربین شده، کاملا مشخص نیست، کمی بعد در نور آمبولانس مشخص می‌شود. کودکی آرام و بی‌صدا سرش را در آغوش مردی قایم کرده ‌است. مرد به عقب آمبولانس می‌رود و او را برروی صندلی می‌نشاند. نیمی از صورت کودک خاک و نیم دیگر خون است. حالا کودک آغشته به خاک و خون برروی صندلی نارنجی‌رنگ آمبولانس، شکار دوربین شده و با بهت به آن نگاه می‌کند. یک چشمش باز نمی‌شود، سعی می‌کند با دستان کوچکش برروی آن را پاک کند تا جلو را بهتر ببیند؛ دستش را برروی صورتش می‌کشد و بعد به کف دستش نگاه می‌کند. خون را که می‌بیند، چشمانش گرد می‌شود و با ترس دستش را به صندلی می‌کشد تا خون را پاک کند.   از لحظه‌ای که یکی از امدادگران این کودک سوری را از لابه‌لای آوار ساختمان بیرون می‌کشد و زیر لنز دوربین قرار می‌گیرد، تا وقتی که کودک برروی صندلی می‌نشیند و دست خون‌آلودش را با صندلی پاک می‌کند، حتی ۳۰ ثانیه هم طول نمی‌کشد، اما همین فیلم کوتاه در همه شبکه‌های مجازی و حتی خبرگزاری‌ها منتشر شد. تقریبا اکثر کسانی که در شبکه‌های اجتماعی فعال هستند، چیزی در مورد او نوشتند. کودک پنج ساله‌ای که عمران نام داشت، تنها یکی از صدها کودکی بود که در حلب، قربانی حمله هوایی شده ‌بود. در همان حمله هوایی که عمران با خوش‌شانسی جان سالم از آن به در برده ‌بود، پنج کودک از بین رفتند.   هیچ‌یک از آن کودکان هیچ‌گاه شناخته نشدند، عمران هم صرفا به واسطه حضور دوربین مورد توجه قرار گرفت. فیلم او هزاران بار در شبکه‌های اجتماعی به اشتراک گذاشته ‌شد، اما حاصل دیدن این فیلم‌ها چه بود؟ دیوید بین یکی از فعالان حقوق بشری در بریتانیا به گاردین گفته ‌است: «ما آن کودک را که سرتاپا غرق در خاک و خون بود، دیدیم، بهت‌زدگی‌اش را تماشا کردیم، اما برای او چه‌ کار کردیم؟ چه کار می‌توانستیم بکنیم؟» برخی از تحلیل‌گران سیاسی هم این تصاویر دل‌خراش را بهانه‌ای کردند تا از لزوم اقدامات سیاسی و اجتماعی در عراق و سوریه بگویند. برای آن‌ها، عمران تنها بهانه‌ای برای ادامه دادن جنگ است نه آتش‌بس. آلان کردی، عمران دیگری بود که شانس زنده ماندن نداشت. این کودک سه ‌ساله وقتی زنده بود، حتی اجازه نداشت به صورت قانونی به نقطه‌ای امن برود. اما حالا برای خودش یک صفحه ویکی‌پدیا دارد، بدون این‌که بداند صفحه ویکی چیست، یا حتی روحش از آن خبر داشته ‌باشد. کمتر کسی است که تصویر جسد آلان در ساحل دریای مدیترانه را ندیده باشد. کودکی با بلوز قرمز و شلوارک آبی که تصویرش در ضعیف‌ترین حافظه‌ها نیز ماندگار شده ‌است.   آلان در سال ۲۰۱۳ و در بحبوحه جنگ داخلی سوریه به دنیا آمده بود. خانواده او از کانادا درخواست پناهندگی کرده بودند، اما وقتی درخواستشان رد می‌شود، دل را به دریا می‌زنند، غافل از این‌که دریای مدیترانه کودکان بسیاری را در خود غرق کرده و آلان یکی از این کودکان بود که خوراک رسانه‌ها و شبکه‌های اجتماعی شد. تصویر جسم بی‌جان آلان در حاشیه دریای مدیترانه زمانی رسانه‌ای شد که اروپا با جنجال بحران مهاجرت دست‌وپنجه نرم می‌کرد. بسیاری تلاش می‌کردند با نشان دادن این تصاویر دردناک، تلنگری به وجدان خفته آن دسته از مردم اروپا بزنند که اجازه ورود به پناهندگان سوری را نمی‌دانند. سال ۲۰۱۵، سال اوج فرار سوری‌ها و عراقی‌ها از چنگال داعش بود. آن‌ها که می‌توانستند راهی به لبنان یا ترکیه پیدا کنند، با خطر کمتر اما آینده تیره‌تر به زندگی ادامه می‌دادند.   اما آن‌ها که به دنبال روزهای بهتری بودند، سوار بر یک قایق بادی کوچک، خودشان را تسلیم اقیانوس می‌کردند. اقیانوس نیز گاهی روح آن‌ها را می‌گرفت و جسمشان را تقدیم ساحل اروپا می‌کرد. آلان به نماد آن دسته از پناهندگانی تبدیل شد که جانشان را در اقیانوس‌ها از دست داده‌اند. جایی که آلان پیدا شد، به مقبره‌ای کوچک و نمادین تبدیل شده تا به مردم یادآوری کند هنوز آلان‌های بسیاری زنده‌اند که تنها دو راه دارند: «جان دادن زیر آتش بمب و گلوله» یا «دل زدن به دریا و اقیانوس». […]

  4. […] – توسط admin هفته نامه چلچراغ – نسیم بنایی: «وقتی کودکان بی‌گناه –نوزادان معصوم- را با گازهای […]

نظر شما

دیگه چی داری اینجا؟