وقتی طرفداران ذن و مراقبه افراطگرا میشوند
مریم عربی
یک جای سرسبز در دل طبیعت؛ جایی که گذر آدمهای شهرنشین به آنجا نمیافتد. منطقهای پر از خانههایی با معماری روستایی و حاشیه شهری آمریکایی و مردمی آرام با لبخندی همیشگی بر لب. آنقدر همه چیز آرام است که فکر میکنی هرگز خطایی از بنیبشری در این منطقه سر نزده، این اما فقط ظاهر ماجراست. آمریکا و بسیاری دیگر از نقاط دنیا میزبان دهکدههایی شده که عدهای به نیت اینکه زندگی خود را وقف مراقبه و تمرینهای ذهنی کنند، در آن ساکن میشوند. به تدریج مبهوت تعالیم رهبر معنوی خود شده و بیچون و چرا به قوانین خارج از عرف زندگی در این مناطق تن میدهند. کار از روزه سکوت و مدیتیشن به نمایشهای آیینی و عادات خلاف عرفی میرسد که حتی اگر آثار اجتماعی مخرب نداشته باشد، زندگی ساکنان این دهکدههای زیبا را به باد فنا میدهد. زندگی در این مناطق آزاد گاه از آنها گروهی جامعهستیز و آنارشیست میسازد که به هیچ قاعده و قانونی پایبند نیستند؛ از هفت دولت آزاد.
کمتر کسی باور میکند در میان کسانی که بخش اعظم زندگی خود را صرف یوگا و مدیتیشن و گیاهخواری و فرستاندن انرژی مثبت برای هستی و کائنات میکنند و آزارشان به مورچه هم نمیرسد، عوامل برهمزننده نظم دنیا پیدا شود. این اتفاق اما کم و بیش در برخی از کشورهای دنیا افتاده و سوءاستفادههایی هوشمندانه، این ورزش یا تمرین ذهنی سودمند را به ابزاری برای تشکیل کالتهای مذهبی تبدیل کرده و جایگاه رهبران این گروهها را به بارگاه مقدسی رسانده که حرفشان حجت است و کلامشان حق؛ وضعیتی که به گواه تجربههای تاریخی جوامع میتواند پایانی تلخ بر آیین یا تعالیمی باشد که آمده است تا زندگی مردم دلزده از جوامع مدرن را بهتر کند.
از شهرتگریزی تا شهرتطلبی
اساتید حقیقی حوزه مراقبه آدمهایی هستند متواضع و از شهرت گریزان. اغلب در خفا کار راهبری شاگردانشان را پیگیری میکنند و بهندرت به دنبال تبلیغ کار خود و توسعه جهانبینیشان هستند. آنها بر این باورند که آدمها خودشان باید به این نتیجه برسند که تمرینهای ذهنی و مراقبه میتواند برایشان مفید باشد و نمیتوان با شگردهای تبلیغاتی یا با بوق و کرنا باورهای اینچنینی را در ذهن مردم فروکرد. گروه دیگری از اساتید این حوزه هم هستند که به این شاخه به عنوان یک ورزش نگاه میکنند و از راهاندازی دورههای یوگا و مدیتیشن، هدفی جز بیزینس و درآمدزایی ندارند. این گروه اغلب روی مخاطبانی دست میگذارند که به خاطر تب داغ ورزشهایی از این دست یا به تبعیت از مد روز، به جمع طرفداران پروپاقرص این رشته پیوستهاند و زمان و هزینه قابل توجهی را صرف آن میکنند.
اما در میان اساتید این حوزه دستهای هم هستند که بر موج روز سوار شدهاند و به دنبال شهرت و قدرت و ثروتند. اغلب آنها خوشچهره و خوشلباسند و خوب صحبت میکنند. انگار آفریده شدهاند برای آنکه سخنران انگیزشی یا رهبر مذهبی باشند. اما از آنجا که نه سخنرانان انگیزشی و نه رهبران مذهبی دیگر جایگاه محکم سالهای گذشته را ندارند، تصمیم میگیرند با ابزار انرژی مثبت و آرامشبخشی و بازگشت به طبیعت که ویژگی غالب دنیای پستمدرن است، استعدادهای ذاتیشان را در مسیر قدرت به کار بگیرند. مخاطبان این دسته از اساتید اغلب کسانی هستند که زندگی به آنها سخت گرفته و راه گذر از بحرانهای روزمرهشان را در باوری قدرتمند دنبال میکنند که آرامش ذهنی و فیزیکی را همزمان برایشان به ارمغان میآورد. تا زمانی که مساله به تعریف و تمجید از استاد و پذیرش بیکم و کاست تعالیم فردیاش خلاصه شود، مشکلی نیست؛ اما گاهی مساله شخصی، اجتماعی میشود و تعالیمی که قرار است در خلوت افراد به کارشان بیاید و نهایتا بر زندگی خودشان و خانوادهشان تاثیر بگذارد، رنگ و بوی تغییر دادن دنیا و مدیریت و دستکاری اذهان عمومی را به خود میگیرد؛ اینجاست که بوی جنگهای اعتقادی و دردسر به مشام میرسد.
یوگا به جای مواد مخدر!
پیشینه یوگا و مدیتیشن و ذن به آیین بودا و هندوئیسم برمیگردد. با این حال آنچه امروز با عنوان مراقبه در کالتهای افراطگرای اروپایی و بهویژه آمریکایی تمرین میشود، هیچ ارتباطی به فلسفه این آیین ندارد. با این حال منشاء آیینی مراقبه موجب شده که تعدادی از اساتید این رشته به تعالیم خود رنگ و بوی دینی و مذهبی بدهند و در جایگاه رهبران مذهبی بنشینند. این مساله باعث شده که افراطگراهای مذهبی از ادیان دیگر گاه و بیگاه نسبت به گسترش ورزشهای مراقبهای واکنش نشان بدهند و هرجا که بتوانند، جلوی کار اساتید بزرگ این رشته را بگیرند. در چنین شرایطی فقط شهرتطلبان فرصتطلب نیستند که قربانی میشوند، بلکه گاهی خشک و تر با هم میسوزد و عدهای به جای حل مساله، به فکر پاک کردن صورت مساله میافتند. همین چند ماه پیش، یکی از بزرگترین تظاهرات افراطگرایان مسیحی در مخالفت با گسترش یوگا در آمریکا اتفاق افتاد. سرکردگان این گروه افراطگرا خواستار دستگیری جمعی همه افرادی شدند که در آمریکا یوگا کار میکنند! آنها تمرین یوگا را با مصرف مواد مخدر مقایسه کردند و اعلام کردند که باید برای این کار منع قانونی در نظر گرفته شود. یکی از رهبران مخالفان که ویدئوی صحبتهای دیوانهوار او در اینترنت پخش شد و هزاران بازدیدکننده داشت، در مقابل دوربین رسانهها گفت: “آرزو میکنم که یک دیکتاتور بودم و میتوانستم به هند حمله کنم و هندوئیسم را از بین ببرم.” این همان فرد مشهوری است که در جریان تبلیغات انتخاباتی دونالد ترامپ، حمایت خود را از این کاندیدای جنگطلب اعلام کرده و گفته بود: “ای کاش دونالد ترامپ رییسجمهور شود و مسلمانانی را که حاضر نمیشوند به مسیحیت رو بیاورند، اعدام کند.”
مراقبه علیه مراقبه
مراقبه از نظر افراطگرایان مسیحی یک دین تقلبی است، نه هیچ چیز دیگر. آنها یوگا را یک آیین شیطانی میدانند که آمده است تا با دین آنها مقابله کند. یوگا از نظر آنها نه یک تمرین فیزیکی و ذهنی، بلکه یک تفکر خطرناک است که از شرق آمده و غربیها باید با آن مقابله به مثل کنند. دلیل اصلی این توهم هم بیش از هر چیز، جاهطلبی سرکردگان و اساتید بزرگ مراقبه است که این تمرینهای صلحطلبانه و آرامشجویانه را به ابزاری برای رسیدن به شهرت و قدرت تبدیل کردهاند و باعث شدهاند که مراقبه از ذات خودش فاصله بگیرد و به چیزی علیه خودش تبدیل شود. تعداد کمی از کسانی که مردم را به نام تعالیم ذهنی و فیزیکی برگرفته از آیین بودا دور هم جمع میکنند، هدف بزرگ دیگری را دنبال میکنند که مدرنسازی آیین بودا و رونمایی از یک دین جدید است که میخواهد با ادیان موجود، بهویژه مسیحیت رقابت کند. در حالی که حقیقت مراقبه و یوگا میتواند باور افراد و ایمان آنها به دینشان را قدرتمندتر کند، افراطگرایی در یوگا به شکلی از آنارشیسم و جامعهستیزی تبدیل میشود که همه باورهای موجود را زیر سوال میبرد.
آمریکا؛ پاتوق یوگیهای افراطی
مثل هر سوژه تازهبه دوران رسیده دیگری که افراطیترین و عجیب و غریبترین اشکالش را میتوان در آمریکا مشاهده کرد، در مورد مراقبه و یوگا هم جمع افراطیها در آمریکا جمع است. ایالات متحده با آزادی بیان منحصر به فردش جان میدهد برای ظهور کالتهای عجیب با روح اعتراضی به شرایط موجود در جوامع مدرن. یوگا هم از این مساله مسثنی نیست و عجیبترین اشکالش را در مناطق دورافتاده و در دل طبیعت وحشی آمریکایی به خود گرفته است. نتیجهاش گسترش جوامع و کولونیهایی است که به اسم مراقبه و تمرینهای ذهنی برای پاکسازی روح و جسم دور هم جمع میشوند و کمکم کارشان به جاهای باریک میکشد. اول از نقشهای خانوادگی و اجتماعیشان غافل میشوند و بعدتر به تبعیت از رهبران معنوی خود برای انجام هر کار خلاف عرف و شرعی آماده میشوند.
بحران بودیستهای رادیکال حالا در بعضی از مناطق دنیا مثل کشور میانمار یا برخی از ایالتهای آمریکا به یک دغدغه جدی تبدیل شده است. رفتارهای گروههای افراطی هر روز بیشتر از قبل از آموزههای دالایی لاما فاصله میگیرد و متناسب با جامعه مدرن خشونتزده، خشنتر و غیرانسانیتر میشود. فلسفه اغلب افراطیها بازگشت به طبیعت است؛ به ذات وحشی طبیعت. بسیاری از افراطیهای طرفدار مراقبههای بودایی باورهای نژادپرستانه پیدا میکنند و به آزادی عقیده بیاعتقاد میشوند. یکی از این افراطیها که گروهی تندرو را در میانمار رهبری میکند به نیویورک تایمز میگوید: “آدمیزاد میتواند پر از مهربانی و عشق باشد، اما باز هم نتواند خوابیدن کنار یک سگ دیوانه را تحمل کند.” اشاره او به جامعه مسلمانان میانمار است. بودیستهای آنارشیست به گزارش نیویورک تایمز تا به حال بیش از ۲۰۰ مسلمان را کشتهاند و بیش از ۱۵۰ هزار خانواده را که عمدتا از میان مسلمانان بودهاند، از خانههای خود راندهاند. بعد از شورش بودیستهای افراطی علیه مسلمانان در میانمار، دالایی لاما این رفتار را محکوم کرد و گفت: “کشتار به اسم دین باورنکردنی است و چهره بودا را در جهان خدشهدار میکند.” با این حال، کار بودیستهای تندرو از پیروی از دالایی لاما گذشته. جهان امروز، جهان خشونتطلبیهای افراطگرایانه به نام دین است؛ پدیدهای که دنیا در مقابله با آن درمانده و ناتوان به نظر میرسد.