هاجر رزمپا
آنچه گذشت؛ توی شماره قبل داشتم از شرایطی میگفتم که آدمها در بازار آشفته مسکن غوطه میخورند، مدام زیر آب میروند و دمی که به اندازه یک نفس کشیدن روی آب میآیند، چهره خشن تورم جوری زهرهترکشان میکند که دوباره غرق میشوند و از آنجا که الغریق یتشبث بکل حشیش، مسکنجویان هم به هر ریسمانی که از این قلزمِ پرخون نجاتشان بدهد، متوسل میشوند. در شماره قبل تا مرحله مار خوردن و افعی شدن پیش رفتیم.
مرحله بعد؛ زِ دستِ دیده و دل هر دو فریاد
بعد از اینکه جستوجوهای نافرجام این احساس را بر شما مستولی کرد که برای خودتان یک پا املاکی شدهاید و قوه تمیز ملک مرغوب را کسب کردهاید، میروید سراغ سایتها و نرمافزارهای خانهیابی. در مراجعههای اول، بالا و پایین کردن صفحات مجازی خیلی طول میکشد. به خودتان میآیید و میبینید دو ساعت است دارید داخل همه محلههای شهر خانههای مختلفی را به چشم خریداری ورانداز میکنید که نه با جیبتان جور درمیآید نه توی خیالتان جا میشود. عکس خانههای مردم را ذخیره میکنید و خودتان را آنجا تجسم میکنید که اسباب و اثاثیهتان را هم آنجا چیدهاید و دارید توی آشپزخانه و سالن دلبازش تردد میکنید. به این ترتیب مالک فرضیِ تعدادی از خانههای مورد علاقهتان میشوید و ممکن است روزی چند بار –بدون توجه به قیمت متری چند ده میلیون- عکس منازل محبوبتان را مرور کنید و هر بار دکوراسیونش را مدل متفاوتی بچینید.
نکته: تخیل خرج ندارد، ولی مراقب باشید آنقدر در آن نمانید که از محدوده جستوجوی خودتان دور بیفتید و برگشتن از منازل رویاییِ لاکچری به خانههای نقلی برایتان سخت شود.
چیزهایی هست که نمیدانی!
وقتی عمده تمرکزتان را برای جستوجوی خانه، روی سایتها و اپلیکیشنها گذاشتهاید و کمتر به تماسهای مشاوران املاک پاسخ میدهید، با خودتان میگویید: «خیلی خب، کس نخارد پشت من جز ناخن انگشت من. خودم از پسش برمیآیم.» این تئوری تا مرحلهای جواب میدهد که برای از نزدیک دیدنِ خانههایی که عکسشان را ذخیره کردهاید، راهی میشوید. زنگ را میزنید و به محض ورود شک میکنید که آیا این، همانجایی است که عکسش را چندین بار دیدهاید و پیش خودتان گفتهاید بالاخره خانهای را که میخواستم، پیدا کردم؟ در این مرحله شما مرعوبِ ناشیگریتان شده و فریب عکسهایی را خوردهاید که توی اینترنت در صفحات دکوراسیون داخلی پیدا میشود. در کسری از ثانیه ملتفت میشوید که بر سر گوری زاری کردهاید که مردهای داخلش نیست؛ یعنی تمام این مدت اسباب و اثاثیهتان را داخل یک عکس سه بعدی چیدهاید که هیچ شباهتی به ورژنِ واقعیاش ندارد.
نکته: سرخورده میشوید. مثل وقتی که توی بازدید یک خانه، با شوق و شعف کمد دیواری را باز میکنید تا عمقش را ببینید و بیهوا با ستونی مواجه میشوید که دوسوم فضای کمد را اشغال کرده است. کنف میشوید، اما عوضش تجربه کسب میکنید.
حلاوت ترکیباتِ اضافی توصیفی
ادبیات مشاوران املاک این قابلیت را دارد که مدخلی جداگانه در واژهنامههای فارسی به خودش اختصاص دهد. شاید اولین بار چشمتان گرد شود و برگردید دومرتبه توضیحات را بخوانید، اما بعد چند بار رفت و برگشت توی سایتها و نرمافزارهای خانهیاب این اصطلاحات برایتان عادی میشود و خودتان هم برای توصیف کردن ملک مورد نظرتان از همان ترکیبات استفاده میکنید.
ویو ابدی؛ به این معنا که منظره تراس کوچک شما – که به زحمت اندازه رخت پهن کردن، جا دارد- تا ابد رو به پشتبام همسایگان و دود و دم شهری است و محال است دیگر ساختوسازی دیدتان را کور کند. حالش را ببرید!
غرق در نور، عرق در نور، ورود با عینک آفتابی
در قاموس املاکیها تمام خانهها نورگیر و پردهخور هستند. سه ترکیبِ فوق میزان شدت و حدت نور داشتن خانهها را نشان میدهد. به شخصه تصورم بر این بود که دومین عبارت نتیجه یک اشتباه تایپی است که نقطه غ بر اثر بیدقتی و عجله افتاده، اما در حقیقت معنایش این است: خانهای بهشدت پرنور، نوری بسیار قوی که در آن شرشر عرق میریزید.
دیپلمات نشین؛ محلهای امن، آرام و کم پارازیت!
لوکیشن برند و مارکدار؛ مارکها دیگر فقط متعلق به کفش و البسه نیستند. بعد مدتی جستوجو با آگهیهایی مواجه میشوید که سازندگانشان مثل کوکوشنل و رابرتو کاوالی برای خودشان اسم و رسمی به هم زدهاند و علاوه بر مصالح مصرفی، برندشان هم به مبلغ سازههای آنها میافزاید.
با دسته چک قرار بگذارید، بازدید=خرید، ما به جای شما گشتهایم؛ این قبیل وعدههای ترغیبکننده تلاش میکنند خیالتان را آسوده کند و تصمیم گرفتان را برایتان راحت کند.
املاک و مستغلات سلبریتیها، آقایان کریمی، دایی، پروین و سایرین؛ قاعده مجاورت چیزی است که خود به خود قیمت و ارزش ملکی را که در همسایگی فوتبالیستها باشد، میافزاید. معلوم نیست سلبریتیهای قوتبالی، دقیقا چه تعداد و در چه مناطقی ملک دارند، اما تمام مشاوران املاک حداقل یک مرتبه در همسایگی علی دایی و علی کریمی ملکی را معامله کردهاند.
از یک ستون به دیگر ستون یا فرجِ بعد از شدت
مراحل خانهیابی تمامشدنی نیستند، تا زمانی که میگردید، میتوانید به این مراحل چیزهایی اضافه کنید. به قول صائب تبریزی تا قیامت میتوان سخن از زلف یار گفت. شرح ماجرای خانهجویان و مشاوران املاک هم تمامشدنی نیست. نکته آخر از این کوچکترین بنده این است که صبوری کنید و بکوشید بعد هر بازدید ناکام اوقاتتان تلخ نشود، با خودتان قهر نکنید و اخبار ناامیدکننده را جدی نگیرید.
خاطره: توی یکی از همین تماسهای مکررم به مشاورین املاک یک بار که منتظر بودم آقای پشت خط تلفنم را جواب بدهد تا فوری قیمت را بپرسم، آهنگ پیشوازش حالوهوایم را کن فیکون کرد؛ به جای بوقهای ممتد صدای خسرو شکیبایی پخش شد که دکلمه قبل از شروع شدن سریال «خانه سبز» را میخواند. مفتونِ خوشسلیقگی و خلاقیت آن مشاور شدم و به خودم گفتم چون نیک بنگری همین گشتنها و خستگیها هم قشنگیهایی دارند که احتمالا بعدها خاطره میشوند.