گفتوگو با مهراب قاسمخانی درباره شخصیتهای ابرقهرمانی
الهه حاجی زاده
عاشق شخصیتهای ابرقهرمانی است و برای خودش یک مجموعه از مجسمههای آنها دارد. خودش دقیقا نمیداند از کی این علاقه شروع شد، اما میداند برایش چقدر تاثیرگذار بودهاند و سبب شده امروز محراب قاسمخانی از شیفتگان این شخصیتها باشد. آنچه میخوانید، چکیدهای است از گفتوگو با مهراب قاسمخانی که با اظهار نظر مارتین اسکورسیزی، کارگردان صاحبنام سینما، مخالف است که در انتقادی تند به شخصیتهای ابرقهرمانی تاخته و آنها را سبب تبدیل شدن سینما به شهربازی دانسته بود.
اولین برخورد شما با شخصیتهای ابرقهرمانی چه زمانی و با چه کاراکتری بود؟
نمیتوانم خیلی دقیق به این سوال پاسخ بدهم، اما فکر میکنم نزدیک به سه، چهار سالگی این تجربه را کسب کردم. قبل از انقلاب برنامههای کودک مثل شزن، سوپرمن از دو کمپانی مختلف پخش میشد. علاوه بر سوپرمن، بتمن، سوپربوی، سوپرگرل و… را نشان میدادند و کمپانی مارول هم برنامههای خاص خود را پخش میکردند، مثل اسپایدرمن که تا یک سال بعد از انقلاب هم روی آنتن میرفت.
محبوبترین و تاثیرگذارترین شخصیت نمایشی برای شما چه کسی بوده؟
این مسئله خیلی دورهای بود و هر زمانی یک شخصیت اولویت داشت. الان سوپرمن برای من پرچم است، شاید محبوبترین نبوده، اما این کاراکتر برای من قویترین بود و انگار او نماد قهرمانهاست.
چرا سوپرمن برای شما جذابیت خاصی دارد و چرا فکر میکنید او قهرمان قویای است؟
سوپرمن از همه قویتر است. تفاوت او این است که اصلا زمینی نبود. بیشتر ابرقهرمانان آن دوره زمینی بودند، اما او با همه فرق داشت و به نظر میرسید مجموعهای از قدرتها را با هم دارد. او علاوه بر اینکه خوشهیکل بود، پرواز میکرد، چشمهایش نیرو داشت و میتوانست پشت چیزها را هم ببیند. او با استفاده از نیروهای عجیبش به نوعی شکستناپذیر بود. وقتی کمی گذشت، سوپرمن دیگر برای من رو شده بود، به این خاطر که آنقدر او همهچیزتمام بود که ما دچار چالش نمیشدیم. مارولها تنوع کارشان را بالا بردند و چیزهای جذابی خلق کردند، اما همچنان سوپرمن برای من قهرمان اول بود.
فکر میکنید ما میتوانیم در ایران چنین داستانهای کمیک و چنین قهرمانانی داشته باشیم؟
من همین حالا مشغول کاری هستم که به عنوان مشاور فیلمنامه ایده اولیه آنها را رشد میدهم. این اثر به نوعی ابرقهرمانمحور است و فکر میکنم تجربه خوبی شود.
به نظر شما کدامیک از قصهها و ادبیات کلاسیک ما شخصیتهایی با قابلیت قهرمان و ابرقهرمان شدن دارند؟
به نظر میرسد از قدیم ذائقه قهرمانسازی در ایرانیها وجود داشته، اما نمیدانم به چه دلیل از یک جایی به بعد این علاقه از بین رفته است و همه به این نوع آثار به چشم کار کودک نگاه میکنند و مخاطبان سینما چنین آثاری را انتخاب نمیکنند. درحالیکه مثلا یک اثر پر از قهرمان مثل شاهنامه اصلا برای کودک نوشته نشده است. ما اسطورههای قدیمی و کهنالگوهایی داریم که بهراحتی میتوانیم از آن استفاده کنیم. همیشه فکر میکنیم چرا سراغ اسطورهها و قهرمانهای قدیمی نمیرویم؟ و کسی فکر نمیکند چرا باید سراغ آنها برویم؟ میتوانیم اسطورهها و قهرمانان جدید خلق کنیم. شاید ابرقهرمانان جدید بتوانند بر کهنالگوها تکیه کنند، اما میتوانند هویت خودشان را داشته باشند و به طور کلی از نو طراحی و خلق شوند.
اگر قرار باشد روزی کاراکتر قهرمانی را طراحی کنید و فیلمنامهای بر اساس آن بنویسید، این کاراکتر چه ویژگیهایی خواهد داشت؟
تابهحال دقیق به آن فکر نکردهام. شاید من برای شروع به ایرانی بودن کاراکتر حتما فکر میکنم، مثلا یک یوزپلنگ! این مدل کاراکترها شاید اسطورهای نیستند، اما ایرانی هستند و میتوانند ویژگیهای خاص خودشان را داشته باشند، مثلا تند بدوند، پنگولهای بلند داشته باشد و…
اسکورسیزی در یک اظهار نظر گفته فیلم مارول و دیسی سینما، سینما نیست و سینماها را به شهربازی تبدیل کرده است. شما چقدر به حرفهای او اعتقاد دارید؟
با کمال احترام به اسکورسیزی فکر میکنم یک چیزی برای خودش گفته است! من نقاشی خواندهام و اوایل فکر میکردم باید بدانم چه سبکی نقاشی میکنم. از یک جایی به این نتیجه رسیدم که محدود کردن خودم به سبک احمقانه است و برای چی آدم باید خودش را درگیر یک اسم و قواعدش کند؟ هنرهایی در مدیوم نقاشی خلق میشود که نمیتوانیم آن را زیرمجموعه سبک خاصی قرار دهیم. قدیمها وقتی به تماشای برخی آثار میرفتیم، عدهای میگفتند این نقاشی نیست، گرافیک است. من به این نتیجه رسیدم که گرافیک میتواند به نقاشی نزدیک شود و نقاشی هم میتواند به گرافیک برسد و با هم تلفیق شوند و… واقعا دوست ندارم درگیر این ماجراهای سبک و… باشم. در حوزه نوشتن هم همینطور فکر میکنم و اسامیای که دوستان روی کمدیها میگذارند و میگویند کمدی کلام، کمدی موقعیت، طنز و هجو… خندهدار است. در هر لحظهای از فیلم ممکن است فرد با یک حسی تحت تاثیر قرار بگیرد. در فیلم کمدی حتی شاید یک صحنه طراحی شود تا بیننده بغض کند، و کسی نمیتواند بگوید نویسنده نباید این کار را میکرد! نمونههای مدرنتری مثل «لیتل میس سانشاین» هم هست که مخاطب هم میخندد، هم فکر میکند، هم امکان دارد گریهاش بگیرد و… مجموعهای از احساسات ترکیب میشود تا فیلم به نتیجه مطلوب برسد. این سینما هم ابرقهرمان دارد، اما ترکیبی از احساسات را به بیننده میدهد. مارول واقعا در پرداخت کاراکتر واقعا خوب عمل میکند و من حرف اسکورسیزی را قبول ندارم.
فکر میکنید مردم چه نیازی به تماشای فیلمهای قهرمانپرور دارند؟
شما میتوانید بگویید چرا مردم به فوتبال نیاز دارند؟ مردم نیاز دارند، خوششان میآید، حالشان خوب میشود و… همیشه انسان دنبال قهرمان بوده است. زمانی که قسمتهای اول سوپرمن ساخته شد، یا بدمنهایی که تیم برتون ساخت، به نظر در راه پروژهای بود که نظمی به قهرمانسازی بدهند و در واقع پروژهای طولانیمدت بود و کاراکترها خیلی خوب نوشته شد و بازیگرهای خوبی آن را اجرا کردند و حقیقتا از آنها استقبال شد. کمدیها همیشه فروش رفته و عروسکهایشان هم محبوب بوده و در واقع قهرمانسازی را عمومیتر کردند و در واقع صرفا به چشم کار کودک به آن نگاه نمیکنند و بچههایشان هم با این قهرمانها بزرگ شدهاند. سوپرمن نزدیک به ۸۰ سالش است و مخاطبان آن میتوانند پدران ما هم باشند! مجموعهای از نیازها سبب ساخت قهرمان میشود. موجودی با تواناییهای خاص بیننده را جذب میکند و در نبرد خیر و شر کشش زیادی است. بد فقط بد است و خیر هم خیر است و این دو کاراکتر با تمام المانهای درست تعریف میشوند که بیننده از دنبال کردن آن لذت میبرد. این همان چیزی است که در ادبیات کلاسیک تجربهاش کردهایم. در فیلمهای ابرقهرمانپرور هم از سمت تاریک و روشن نیرو حرف زده میشود. کسی نمیتواند این مدل سینما را انکار کند و واقعا به آن نیاز است.
این آثار اصولا فیلمنامههای سادهای دارند؟
نه، لزوما اینطور نیست. در برخی از این فیلمنامهها هم تعدد شخصیت است، هم حوادث مختلف و تقابلهایی بین شخصیتها دیده میشود. اصلا راحت نیست بتوانیم چنین فیلمنامههایی را بدون نقص بنویسیم.
ابرقهرمانها علاوه بر قدرتهای ظاهری و جسمانی چه قدرتهای ماورائی دیگری میتوانند داشته باشند؟
قدرتها چیزهای محدودی هستند و برای همین در بین ابرقهرمانها اشتراک وجود دارد. برخی از ابرقهرمانها میتوانند پرواز کنند، برخی با بال، برخی بدون بال، یا میتوانند پرشهای بسیار بلندی داشته باشند و… اینها قدرت فیزیکی بالا آنهاست. تواناییهای غیرفیزیکی هم همینطور است و وقتی نویسنده سعی دارد کاراکترها را طراحی کند، مجبور میشود با همان ویژگیهای محدود دست به نوشتن ببرد و نهایتا میتواند این ویژگیها را با هم تلفیق کند.
فکر میکنید در بین بازیگران ایرانی کدام بازیگران ما میتوانند نقش قهرمان و ابرقهرمان ایرانی را برعهده بگیرند؟
واقعا بستگی به شکل و ویژگیهای آن قهرمان دارد. اگر بخواهیم در مورد قهرمانان مرد صحبت کنیم به نظرم امیرجدیدی، بهرام رادان، شهاب حسینی و… میتوانند قهرمان باشند. بازیگر باید علاقهمند باشد که نقش ابرقهرمان را برعهده بگیرد. گروهی که گفتم فیلمی قهرمانپرور را با هم میسازیم، به نتایج خوبی رسیده. هرچند امکانات کم است، اما ما باید خودمان را کنترل کنیم و بدانیم قرار نیست با مارول و… رقابت کنیم. مجبوریم صحنهها را سبکتر و سادهتر کنیم و برگشت اقتصادی حاصل شود که کارمان ادامه هم داشته باشد.
شما پسری دارید که میدانم بهشدت دنبال قهرمانهاست. تابهحال با او در مورد شخصیتها صحبت کردهاید؟
بله، خیلی زیاد. پسر من هم بیشتر دنبال مارولها رفته و بیشتر با کاراکترهای منفی همراه میشود و دشمنان مارولها را دوست دارد. قبلا هم وقتی کارتون دایناسورها را برایش میگذاشتم، بیشتر از اینکه طرفدار آدمها باشد، طرفدار دایناسورها بود. او خیلی جدی به این شخصیتها فکر میکند و با بحث کردن با پسرم به چیزهای تازهای میرسم. در یک سنی من تحلیل دیگری از قهرمانان داشتم و پسرم تحلیل خودش را دارد که با تحلیل من متفاوت است و فکر میکنم دلیلش این است که سینما فرق کرده است. در دوره ما قرار بود کسی ابرقهرمان را نشناسد و احمقانهترین حالتش سوپرمن بود که یک عینک آفتابی میزد و دیگر کسی او را نمیشناخت. با این وجود ما هم این ایده را پذیرفته بودیم! کمپانی دیسی هنوز در این چاله مانده و بدمن و سوپرمنهایش را کسی نمیشناسد، اما مارول ماجرای هویت و نقاب را کنار گذاشت و قهرمانهایش را عیان کرد. اسپایدرمن که در یکی دو مورد نقاب میگذاشت، در این دو اثر آخر چهرهاش را هم میبینند و میدانند او کیست؟ نمیدانم در آینده چه میشود، اما این تغییر پیشآمده در دنیای قهرمانسازی تحول بزرگی بود.