آروند دشت آرای از کارگردانان جوان تئاتر کشور است که تاکنون بیش از ۲۵ اثر صحنهای را در ایران و خارج از کشور، همچون سگ سکوت، تن تن و راز قصر مونداس، رد پای صورتی، کمی بالاتر، بین خودمان باشد، باغبان مرگ و… را روی صحنه برده است. او کارگردان جوانی است که ژانرهای مختلف نمایشی را تجربه کرده است در ابتدای فعالیت خود بیشترین رویکرد او دررابطه با طراحی صحنه بود، ولی در آخرین کار خود به سمت متن و داستان حرکت کرده است و دیگر از طراحی صحنه وحرکتهای ویژه دیده نمیشود. این بار به بهانه اجرای نمای «باغبان مرگ» گفتوگویی پیرامون تئاتر و وضعیت تماشاگران امروزی تئاتر صورت گرفته که در ادامه میخوانید:
الهه حاجیزاده سیدمهدی احمدپناه
چرا شما موضوع قتلهای سریالی را برای اجرای تئاتر انتخاب کردید؟
آقای چرمشیر یک نمایشنامه نوشته بود که من آن را بسیار دوست داشتم و بیشتر به اینکه نمایشنامه خوبی بود، توجه کردم. نمایشنامه درجه یکی بود، خیلی خوشم آمد و احساس کردم واقعا دلم میخواهد کارگردانیاش کنم.
این چندمین همکاری شما با آقای چرمشیر بود؟
بیش از ۱۵ نمایشنامه ایشان را من اجرا کردم.
شما بهعنوان یک کارگردان جوان فکر میکنید مهمترین ویژگیهای متن آقای چرمشیر چیست؟ زیرا بیشتر کارگردانهای جوان به سمت متنهای ایشان میروند؟
آقای چرمشیر یک ویژگی منحصربهفردی که دارند، این است که جزو نویسندههایی هستند که مبنا را در اجرای تئاتر قرار میدهند، نه در متن. باعث میشود ایشان با شما همراه شود. یکجور برخورد تکنیکی میکنند با تئاتر و نمایشنامهنوشتن و من به شکلهای مختلف کار کردهام یا ایشان متنی داشتند و به من پیشنهاد دادند تا اجرا کنم یا من موضوعی به ایشان پیشنهاد دادم و برایم نوشتند. آقای چرمشیر برای چالشهای مختلف و اینکه شما بخواهید تنوع داشته باشید فوقالعاده هستند، زیرا از لحاظ فرمول عمومی نویسندگان خارج هستند. با ایشان یک فضای جدیدی را تجربه میکنید.
اصولا نمایشهایی که من از شما دیدم، نمایشهایی بوده که خیلی زیاد پرحرکت بوده، دکور داشته، میزانسنهای مختلف داشته، ولی این نمایش جدیدتان خیلی جمع و جورتر است؛ مثلا دو نفر دارند صحبت میکنند و در پشت سر آنها تصویرهایی پخش میشود؟
بله تئاترهایی که گفتید جهان کارگردانی سه سال پیش من هستند، اتفاقا از سه، چهار سال پیش به این طرف خیلی از طراحی صحنه زیادی استفاده نکردم. کاری که خیلی خوب بلد بودم، چون من طراحی صحنه خواندهام و سالها تئاتر کار کردهام، خیلی خوب رابطه بین فرد، تماشاچی، طراحی و صحنه را میشناسم، ولی تصمیم گرفتم گول کاری که در آن هستم را نخورم.
سوالم این بود که این اتفاق تغییر ژانر است در کل یا تجربه است؟
من همیشه ژانرم را تغییر دادهام. امضای من این است که هیچ وقت امضا ندارم. من همیشه ماجراجویی میکنم در تئاتر. من با یک چراغ قوه قدیمی که میچرخانمش در تئاتر دنبال کشف فضاها و روایتهای جدید هستم. مسئلهای که وجود دارد، هیچ وقت من را راضی نمیکند و همیشه دنبال این هستم که چیزی به وجود بیاورم که فرق کند یا با کشف جدید در روایت، تئاتر و هنرهای اجرایی جدیدی را تجربه کنم. همیشه دنبال یک حقیقت گشتهام که در تئاتر گم کردهام و همیشه امیدوارانه تلاش میکنم که تئاترم آن حقیقتی که باید در آن جاری باشد را داشته باشد، مخصوصا الان که کمتر خودم را جوان میدانم، این نمایش جزونمایشهایی است که من بسیار دوستش میدارم. یک تجربه بسیار موفق با آقای آتیلا پسیانی است و واقعا تجربه درجه یکی است. به نظر من آتیلا پسیانی بهترین بازی خودش را در سالهای اخیر و همچنین بهترین بازی مرد تئاتر را در سالهای اخیر در این نمایش بازی میکند.
چرا در چند نمایش اخیر خود از یک بازیگر خارجی استفاده کردید؟ تنها دلیلش این است که ایشان همسرتان هستند؟
من دغدغهام تئاتر بینالفرهنگی است. من الان بهترین ژانر و شکلی که دارم تئاتر میسازم، تئاتر بینالفرهنگی است. جهانی که ما داریم در آن زندگی میکنیم، جهانی است که به خاطر اختلاف همدیگر را میکشند و این همه خشونت وجود دارد و به نظرم شاید با تئاتر بشود در یک شکل کوچکتر خیلی کارهای بزرگ انجام داد، در نتیجه من دنبال این هستم که با فرهنگهای مختلف، اجراهای مختلف به وجود بیارم و همزمان با بازیگری که در بهترین مدارس دنیا درس خوانده و سطح بازیگری متفاوتی دارد، ار میکنم من خیلی خوششانس بودم که مارین ون هولک فارسی را خیلی روان صحبت میکند و این نقش هم خیلی به ایشان نزدیک بود و لهجه هم به او کمک میکرد و چه کسی بهتر از ایشان. من فکر کنم ما بازیگری نداریم در تئاترمان که بتواند نقش خارجی را با چهره غیرایرانی و زبان فارسی بتواند بازی کند که این اتفاق در تئاتر ما میافتد.
شما ژانرهای مختلف تئاترهای را امتحان کردید، به نظر شما تماشاگرها در عصر حاضر چه چیزی را بیشتر دوست دارند؟ دوست دارند داستان ببیند یا اینکه یک داستان ساده را با طراحیهای زیبا ببینند؟
من فکر میکنم ما در مورد تماشاچی یک دوران گذار بحرانی را میگذرانیم که این گذار بحرانی امیدوارم ختم به خیر شود برای تئاتر، به دلیل اینکه میتواند خیلی دوران تلخی برای تئاتر باشد و هم میتواند یک شکوفاییای در آن باشد. تلخ از این منظر که متاسفانه اخیرا در تئاتر مرسوم شده که ابدا ربطی به ژانر و اصالت تئاتر ندارد، در وضعیت معاصر ما چرا تئاتر میسازیم؟ آیا ما میخواهیم با اینترنت رقابت میکنیم؟ آیا تئاتر باید خودش را در سطح تلویزیون بیاورد پایین؟ پایین منظورم به لحاظ سرگرمکنندگی است و ویژگی زندهبودن اجراهایش را از بین ببرد و فقط به دنبال متهییج کردن تماشاچی باشد. این فشار روی چهرهها یا استفاده از ابزارهای عجیب و غریب فقط برای این است که تماشاچی را مهیج کنیم و فرم را زیاد کنیم. البته خوب است و خودش یک شکل است، ولی وقتی بشود جریان، وقتی جریان بشود فقط کسب درآمد، وقتی جریان رسمی تئاتر کشور ما بشود دوباره متهیج کردن تماشاچی و فقط صرفا دنبال این راهحل باشیم که چگونه تهییج کنم، یکی هواپیما میآورد، یکی هلیکوپتر میآورد و یکی ماشین میآورد و… من میگویم همزمان من که کار میکنم، من ضدیتی با هیچ بُعدی از تئاتر ندارم، ولی وقتی یک نوع از تئاتر بشود جریان و همه بشوند دنبالهروی آن جریان، من با آن مشکل دارم. به دلیل اینکه تئاتر ما باید همهجور جریانی در آن باشد. تئاتر فرمالیستی باید باشد، تئاتر موزیکال باید باشد، تئاتر تجاری باید باشد و همزمان هم گروههای تئاتری باشند که بتوانند زنده بمانند در شرایط موجود. دیگر گروههایی که مستقل هستند و روی پای خودشان هستند، دارند با یکسری آدمهای ناشناخته کار میکنند، دارند با جوانها کار میکنند و غیره و دنبال یک ایده جدید هستند، اینها نمیتوانند بقا داشته باشند، زیرا دستشان دیگر به این فرمولهای تماشاچیها نمیرسد. چون تماشاچی آوردن شده فرمول، یعنی هر کس این فرمول را رعایت کند، آن هم کارگردان نه تهیهکننده باید این فرومل رارعایت کند.
واقعا میشود به این نکته پی برد که ما در تئاتر خیلی تلاش کردیم که تماشاگر جذب کنیم، ولی حالا الان این اتفاقی که افتاده، ما روی تماشاگرانمان تاثیری نداریم و تماشاگرانمان روی تئاتر ما تاثیر میگذارند.
ما حجم زیادی از آدمهایی که تئاتر را دوست ندارند را میکشانیم در سالنهای تئاتر، ولی این تماشاگران دورهای هستند یک بازه دارد. یک زمانی این تئوری وجود داشت و من خودم این تئوری را گفتهام که اصلا بد نیست که ما به بهانه چهرههای شناختهشده و افرادی را که تا به حال به عمرشان تئاتر ندیدهاند سالن تئاتر بکشانیم و بعد آرام آرام به آنها تئاتر خوب نشان دهیم و کمکم علاقهمندشان کنیم و اینها اضافه شوند به تماشاچی و مخاطبان حرفهای تئاتر.ما باید بتوانیم تماشاچی نقاد تربیت کنیم و بعد این تماشاچی در تئاتر ادامه پیدا خواهد کرد و آنوقت میرود تئاترهای دیگر و از تئاتر حمایت میکند. تئاتری که یک تفکری در آن جاری است. تا تئاتر روی پای خودش بایستند. تئاتر مستقل، تئاتر کمتر وابسته، تئاتری که فکر پشتش است، تئاتری که زحمت میکشد و کار میکند. الان طوری شده است که دوستان دو هفته تمرین میکنند، یک ماه، دو ماه اجرا میروند، چهره دعوت میکنند، کمدیهای مبتذل ما میبینیم امسال و فقط برای فروش و فقط برای گیشه.
وقتی یکسری از تئاترها را میرویم، واقعا چیزی نمیفهمم. اما تماشاگر میآید در مورد آن تئاتر صحبت میکند و این تظاهر به فهمیدن در تئاتر در حال اتفاق افتادن است.؟
ما کنار کشاندن تماشاچیها و گرفتن ۵۰ هزار و ۷۰ هزار تومان از آنها، وظیفه داریم که برایشان فرهنگسازی کنیم، وظیفه داریم که عادتشان بدهیم به تئاتر خوب دیدن، وظیفه داریم که سطح سلیقهشان را ببریم بالاتر، وظیفه داریم با آنها این مسیر را ادامه دهیم و آرام آرام تبدیلش کنیم به کسانی که بتوانند فرق یک تئاتر درجه یک، فرق یک تئاتری که زحمت در آن کشیده شده، تفکر در آن است و تئاتری که گیشه موفقی دارد و هم نظر مخاطبان و منتقدان را جلب کرده و اینها همه با هم فرق میکند. تکرار میکنم اینکه جریان گیشه محوری تئاتر تبدیل بشود به یک جریان اصلی و خیلی خطرناک است.
یک زمانی ما کلا در تمام جوامع، تئاتر تا جایی تاثیرگذار بود که میتوانست موجب انقلابها شود. یعنی اینقدر تفکر، حس در تماشاگر قلیان پیدا میکرد که مردم را به حرکت وادارمی کرد. فکر میکنید که از حدودا ۱۱۰ تا تئاتر که در سالنهای خصوصی و غیرخصوصی اجرا میشود. چند تتئاتر هستند که این توانایی را دارند؟
این پرسشی بود که دغدغه اصلی من بود و همه کارگردانهای بزرگ تئاتر هم این سوال را پرسیدم که آیا فکر میکنید تئاتر تاثیری بر جامعه میگذارد؟ و اینکه تئاتر باید تاثیری روی جامعه بگذارد؟ این بحث کارگردانهای بزرگ دنیا هم هست. واقعا این بحث پیچیدهای است و همان تاثیر نسبیای که هم که روی افراد خاص میتواند بگذارد را هم میتوانیم دنبالش باشیم. تئاتر دارد سعی میکند با اینترنت رقابت کند و آن تئاتر زندهبودن هنر اجرا دارد از تئاتر خارج میشود و تئاتر یک زمانی جنبشهای اجتماعی ایجاد میکرد، ولی الان هیچ کاری نمیکند و اگر بخواهیم نگاه ایدهآلیستی را از تئاتر حذف کنیم و با یک نگاه تهدیدگرایانه به آن نگاه کنیم، یک بحث خیلی جدی و عمیقی است که آیا واقعا تئاتر تاثیر میگذارد یا تئاتر مُرده است و ما باید مرگ تئاتر را اعلام کنیم؟
صحبتهای خوبی در مورد تماشاگران شد، چون شما هم کارگردان جوانی هستید. یعنی ممکن است این صحبتها را من از یک کارگردان ۶۰ ساله هم بشنوم، ولی چون شما ژانرهای مختلف را تجربه کردهاید و این تجربه را کردهاید، این صحبتها جذابتر است.
من وقتی این حرف را میزنم، من خب آدمی بودم که تمام این نوع تئاترها را تجربه کردم. من این ادعا را میکنم که اولین بار بلیت ۱۰ هزار تومان رابرای تئاتر گذاشتم و از چهرههای سینمایی استفاده کردم و دوستان در این مسیر راه افتادند، باز هم این کار را بلدم و باز هم میتوانم انجام دهم. من لذت میبرم از اینکه تئاتری خوب است، در فروش و غیره. اینها نقد من نیست، نقد من به تئاتر، این است که الان مسابقهای راه افتاده برای پرکردن سالن. الان باید از دو هفته قبل پیشفروش کنی و اگر فروش نرود، انگار تو یک کارگردان بد هستی که اصلا بلد نیستی تئاتر بسازی. این زنگ خطر بزرگی است برای تئاتر. اگر صدای این زنگ را نشنویم، اگر رسانهها نشنوند، اگر تحلیلگران به آن نپردازند و اگر یکسری آدم جلویش نایستند و با تمام زورشان جلوی این جریان نایستند، به زودی ما بنشینیم و میبینیم که همین تماشاگران هم اگر درست هدایت نشوند و تئاتر خوب نبینند تئاتر نمیبینند.
شماره ۶۹۳