نگاهی «چلچراغی» بر نحوه استفاده مفهوم سانتیمانتالیسم در فضای مجازیِ توییتر و اینستاگرام
نسیم بنایی
«یه جوری شده که باید به مدیر کافیشاپ التماس کنیم بیخیال ایدههای «#سانتیمانتالیسم» بشه و سوپمون رو مثل بچه آدم بریزه توی یه کاسه چینی بیاره.» این یکی از صدها توییتی است که با هشتگ سانتیمانتالیسم میتوان در توییتر پیدا کرد. فارغ از اینکه اینجا «ایسم» اضافی است و واژه درست باید «سانتیمانتال» باشد، یک مسئله بهروشنی به چشم میآید: «نقدِ پدیدهای به نام سانتیمانتالیسم». از هر چند صد پستی که میتوان در توییتر با هشتگ سانتیمانتالیسم پیدا کرد، تقریبا بعید است پستی در ستایش آن باشد. همه یکصدا «نه به سانتیمانتالیسم» را فریاد میزنند، درحالیکه برخی حتی تفاوت اسم و صفت آن را هم تشخیص نمیدهند. کار به جایی رسیده که برای خیلیها سانتیمانتالیسم یک برچسب زننده یا حتی یک «فحش» است. اما تعاریف کلاسیک و دقیقی که از این واژه و این مکتب هنری و فلسفی وجود دارد، بهوضوح نشان میدهد که سانتیمانتالیسم نهتنها چیز بدی نیست، بلکه شاید معنای خوبی هم داشته باشد. بههرحال این مفهوم دستخوش تغییر شده؛ تغییری که گویا چندان متناسب با چنین جریان فکریِ بزرگی نیست. به نظر میرسد مفهومی که ذاتا بد نیست، در فضای مجازی بدون دلیل روشنی تنها مورد نقد و نکوهش قرار میگیرد و در عینحال گاهی به زنندهترین شکل ممکن بروز پیدا میکند. اگر کسی با موجِ «علیه سانتیمانتالیسم» در فضای مجازی همراهی کند، شاید در وهله نخست بد نباشد از خودش معنای حقیقی این مکتب فکری را جویا شود و سپس شیوه ارائه آن را در فضای مجازی مورد بررسی قرار بدهد.
نکنه ما هم گرفتارش شدیم؟
پست توییتریاش مربوط به اواخر سال ۲۰۱۷ است؛ تقریبا یک سال پیش؛ در این پست نوشته: «بدی سانتیمانتالیسم اینه که در بسیاری موارد فرد خودش درک نمیکنه که سانتیمانتال شده. به همین خاطر گاهی اوقات آدم یهو میترسه میگه پسر نکنه ما هم گرفتارش شدیم و نمیفهمیم؟» برای این شخص قطعا سانتیمانتال بودن یک صفت زشت و قبیح است؛ آنقدر بد است که نباید آنطور باشد و بدتر اینکه ممکن است گرفتار این بیماری صعبالعلاج شده باشد و خودش هم خبر نداشته باشد. اما وقتی خبرنگار «چلچراغ» در پرسشی ساده از این فرد میخواهد سانتیمانتالیسم را تعریف کند، در تعریف آن تا حدودی درمیماند و میگوید: «شاید بشه گفت «ادایی» یا «اسنوب» (Snob) و ادامه میدهد: «افرادی که ادا در میارن، مثلا به صورت الکی و خودنمایانه برای آثار هنری و ادبی غش و ضعف میرن و برای اثبات اهلیت و اینکاره بودن ازشون تعریف میکنن؛ همچین چیزهایی.» در پایان هم یک اسمایلی به نشانه «نمیدانم» میفرستد و تمام. در واقع برای این فرد هر کسی از یک اثر ادبی یا هنری تعریف کند، یا آن را تحسین کند، یا شاید هم گاهی آن را نقد کند، احتمالا فردی سانتیمانتال است که در مخمصه بدی گرفتار شده. پس اگر آقا یا خانم ایکس از تابلوی نقاشی شبهای پرستاره ونگوگ حظ بصری ببرد و به قولی برای آن غش و ضعف کند، کاراکتری سانتیمانتال دارد که احتمالا نوعی بیماری است و درمانش هم به این سادگی نیست، چون شاید خودِ فردِ گرفتارشده در دامِ سانتیمانتالیسم هم نداند گرفتارش شده؛ مثل همین فرد که نمیداند. این کاربر تنها کسی نیست که در توییتر با چنین تلقیای از پدیده سانتیمانتالیسم مینویسد. کاربری دیگر همین چند ماه پیش نوشته بود: «سانتیمانتالیسمِ قسمتی از جامعه و فعالان مدنی ایران به مرزهای تهوع داره نزدیک میشه! اینا زخم میدونن چیه؟ درد رو لمس کردن؟ یا فقط تو فیلما و قصهها دربارهش دیدن و خوندن؟» البته او پینوشتی هم دارد که به همه دلسوزان برای آزادی و عدالت ادای احترام کرده، اما او هم در پاسخ به اینکه سانتیمانتالیسم چه معنایی دارد، جوابی مشابه کاربر قبلی دارد: «مترادف ادبی و هنری نگیرید قضیه رو، بیشتر منظورم سوسولبازی و اداهای روشنفکریه درباره درد و رنج مردم که مد شده.» در واقع او نوعی غلیان احساسات را نقد میکند که به نظر کار درستی است، اما نام این نقد را سانتیمانتالیسم میگذارد و خودش هم تاکید میکند که مترادف ادبی و هنری نیست، اما در عینحال با کاربرد نابهجای این واژه به تغییرِ معنای این مفهوم کمک میکند و آن را در حد ادا و اطوار بیخودی تنزل میبخشد. در واقع او درست تعریف میکند، اما همین تعاریف امروزی کارِ سانتیمانتالیسمِ کلاسیک را به مسئله مبتذل امروزی کشانده و آن را به قهقرا برده است؛ وگرنه اصل کلام درست است. البته قصه نقد سانتیمانتالیسم در توییتر به این یک مورد ختم نمیشود. این رشته سر دراز دارد.
احساسات، احساسات و دیگر هیچ
شاید به خاطر لفظ انگلیسیاش باشد، بههرحال این واژه به طرز غریبی با احساسات گره خورده و از نقد آن اینطور برداشت میشود که احساسات آنقدر بد است که نباید آن را داشت. البته برای برخی گفتنش خیلی ساده است. مثلا یکی از کاربران توییتر نوشته: «حالم از این سانتیمانتالیسم مبتذل که با انگشت اشاره دائم ملت رو امر به کتاب خواندن میکنه، به هم میخوره. نان ندارند؟ خب کیک بخورند.» این فرد در پاسخ به اینکه تعریفش از سانتیمانتالیسم چیست، با لبخندی مجازی مینویسد: «احساسات سطحی و آبکی». به همین سادگی سانتیمانتالیسم با احساسات گره میخورد. یکی دیگر از کاربران توییتر که در بیوگرافی توییترش عبارت «تفکر کمتر، زندگی شادتر» را نوشته، در نقد سانتیمانتالیسم گفته است: «جامعه درگیر سانتیمانتالیسمه. منم خیلی از سانتیمانتالیسم عذاب میکشم. اینه که تحمل جامعه برام سخته.» او در تعریف سانتیمانتالیسم به خبرنگار نفوذی «چلچراغ» میگوید: «سانتیمانتالیسم به معنی کلمه. پرداختن به احساسات به صورت اغراقشده. همهچی رو غرق در احساسات کردن. رمانتیک کردن همهچی. حتی جنبههای عادی زندگی و روابط.» این مورد در نوع خود جای بررسی دقیقتر دارد، چراکه نهتنها سانتیمانتالیسم را نوعی انفعال در برابر احساسات قلمداد کرده و باز هم مانند خیلیهای دیگر آن را به احساساتزدگی گره زده، بلکه آن را به رمانتیسم نیز پیوند زده و در واقع این دو مکتب را کاملا با هم یکی تصور کرده. این در حالی است که رمانتیسم و سانتیمانتالیسم دو پدیده و مکتب کاملا مجزا از یکدیگرند. اینکه سانتیمانتالیسم دقیقا چیست و چه تفاوتی دارد، پس از پرداختن به نمایش سانتیمانتالیسم در دنیای اینستاگرام، مورد بررسی قرار خواهد گرفت. این پدیده اشتباه گرفتن سانتیمانتالیسم با رمانتیسم، منحصر به توییتر نیست. چنین اشتباهاتی در برخی از دیگر شبکههای اجتماعی به شکلی جدیتر خودش را نشان میدهد و کار را به جایی رسانده که همه را به اشتباه انداخته است؛ اشتباهاتی که باید به صورت دقیق زیر ذرهبین قرار بگیرد.
اینستاگرام، ببین با سانتیمانتالیسم چه کردی!
سری تکیه داده بر شانهای، انگشتانی گرهخورده در انگشتانی دیگر، پایی خیسخورده در موجهای ساحل دریا، موهایی افشان بر برگهای پاییزی، گربهای ملوس با چشمانی گرد و درشت، نمایی از قطرات باران روی شیشه پنجره ماشین، گلدانهای گل شمعدانی و کاکتوسی که بهتازگی مهمان خانهها شدهاند؛ به ذهن آوردن چنین تصاویری خیلی هم سخت نیست، درست است؟ چرا اینقدر راحت میتوان آنها را به ذهن آورد؟ چون به تصاویری عادی در اینستاگرام تبدیل شدهاند. آدمها به جای اینکه از لحظه تکیه دادن بر شانه یکدیگر یا دست در دست هم بودن یا حتی تماشای گربه ملوس و گلدان کاکتوس و منظره خیابان از پشت پنجره بارانخورده در همان لحظه لذت ببرند، به دنبال راهی برای نمایش دادن آن هستند. پس آنها را در قالب تصاویری به ثبت میرسانند و در شبکههای اجتماعی، بهویژه اینستاگرام، به اشتراک میگذارند. اینها تصاویری هستند که مفهوم سانتیمانتالیسم را دگرگون کردهاند. پدیده دگردیسیشده سانتیمانتالیسم در زیباترین شکل ممکن با این تصاویر به نمایش درمیآید. گاهی هم برعکس میشود. دختربچهای با صورتی زخمی، عروسکی زیر آوار، پیرزنی چادری با سری فروبرده در سطل بزرگ زباله در جستوجوی لباسی کهنه، پسربچهای با یک ترازو و دفتر مشقی در پیش رو، کارگر معدنی با صورت سیاه از دودههای درون معدن؛ اینها هم تصاویر دور از ذهنی نیستند. اینبار سانتیمانتالیسمی که تغییر مفهوم یافته، به شکلی زشت خودش را نمایان میکند تا احساسات را به شکلی دیگر برانگیزد. در همه این موارد، آن لحظه و جوانب و حاشیههای همان لحظه بهکلی نادیده گرفته میشود و صرفا منظره بهثبترسیده درون قاب به نمایش گذاشته میشود. شاید نمای پشت شیشه بارانخورده، دخترکی فالفروش باشد؛ شاید پسربچهای که با ترازو و دفتر مشق در قاب نشسته، کفشهای نویی به پا دارد و دلش از چیزی خوشحال است که آن زوجِ سر بر شانه هم گذاشته آن خوشحالی را ندارند. سانتیمانتالیسمی که تغییر مفهوم یافته، درست همینجا زشتیهای خودش را نمایان میسازد و اینجاست که باید مورد نقد قرار بگیرد. این دیگر سانتیمانتالیسم نیست، بلکه میتواند نوعی احساساتزدگی یا شاید هم نوعی رمانتیسم باشد. به همین خاطر است که باید بین این واژهها تمایز قائل شد و مهمترین تمایز نیز بین سانتیمانتالیسم و رمانتیسم است.
سانتیمانتال یا رمانتیک، مسئله این است
آنقدر در هم تنیده شدهاند که تشخیص و تمیز دادن آنها از یکدیگر به امری تقریبا دشوار تبدیل شده است، اما میتوان آنها از هم تفکیک کرد؛ سانتیمانتالیسم و رمانتیسم. نگاهی به فرهنگ لغت وبستر نشان میدهد که سانتیمانتال به عواطف مرتبط است، درحالیکه رمانتیسم به عشق میان دو نفر ارتباط دارد. اما باز هم این تعاریف دقیق نیستند. سانتیمانتالیسم اصولا نوعی از عاطفه است که بیان آن بهسادگی صورت نمیگیرد، یا حتی میتوان گفت قابلیت بیان چندانی ندارد. سانتیمانتال بودن صرفا میتواند یک حس درونی باشد، یک حالت. برای مثال نوستالژیبازی و به یاد آوردن خاطرات خودش نوعی سانتیمانتالیسم است که به واقع هیچ چیز زشت و قبیحی در آن نیست. گاهی این به خاطر آوردنها بسیار هم شیرین است. این اتفاق میتواند در تمامی لحاظ زندگی روزمره رخ بدهد و فردی که دچار آن میشود، بههیچوجه دچار احساس بدی نشده است. اما رمانتیسم دقیقا چیست؟ برخلاف سانتیمانتالیسم که جنبه ابراز بیرونی ندارد و کاملا درونی است، رمانتیسم جنبهای کاملا بیرونی دارد. به این ترتیب، یک فرد رمانتیک، مدام احساساتش را به دنیای بیرون ابراز میکند. رمانتیک بودن با اقدامات عملی همراه است. یعنی اقداماتی که قابل لمس باشد. بالاترین شکل آن نیز عشق است که به بیان نیاز دارد. یعنی فردی که عاشق است، سانتیمانتال نیست، اما رمانتیک میتواند باشد، در صورتی که بتواند این عشق را بروز بدهد.
کوزهای که دیگر شکسته
شاید نخستین باری که واژه سانتیمانتالیسم متولد شد، اگر میدانست روزی قرار است اینطور سلاخی شود و در شبکههای اجتماعی مورد نقد قرار بگیرد، هیچگاه هوس تولد در این دنیا به سرش نمیزد. حالا این حرف که یک شوخی است. بههرحال سانتیمانتالیسم یک مکتب فکری و فلسفی است که نسبت به سالهای نخست تولدش دستخوش تحولاتی شده؛ حالا قیافهاش تغییر کرده، به جای اینکه عاقل و بالغ شود، شکلی نابالغ و منفور به خود گرفته، ذاتش هنوز همان است که در ابتدا بوده. هنوز هم سانتیمانتالیسم یک مکتب قابل دفاع است، اما کاربران شبکههای اجتماعی طوری از این واژه استفاده کردهاند و در انواع مختلف نظیر سانتیمانتالیسم سیاسی، سانتیمانتالیسم زیستمحیطی و بسیاری از دیگر موارد از آن سوءاستفاده کردهاند که دیگر امیدی به اصلاح این مفهوم در ذهن نسلهای بعد نیست. هرقدر هم این جمله فریاد زده شود که سانتیمانتالیسم فحش نیست، احتمالا باز هم عدهای هستند که با تعریف «احساسات سطحی و آبکی» و یک لبخند مجازی اساس این مکتب فکری را از پایه نابود و آن را به ویرانهای غیرقابل مرمت تبدیل کنند.