با غارت کیوسکهای کتاب در خرمآباد
محمد علی مومنی
لطفا طوسی نباشید!
ما دیده بودیم که مردم از یک رنگ در حد مرگ خوششان بیاید و برای این رنگ بزنند همدیگر را قاچقاچ کنند. ولی ندیده بودیم از یک رنگ جوری بدشان بیاید که بزنند هم را قاچقاچ کنند!
قبلا که هنوز دنیا رنگی نشده بود و سیاه و سفید بود. بعد روانشناسها گفتند «بیایید دنیا را سیاه و سفید نبینیم، رنگی ببینیم»
وقتی دنیا رنگی شد باز هم دردسر کم نداشتیم. از آنجا به بعد رنگی کردن همدیگر رواج گستردهای پیدا کرده و مردم همدیگر را قهوهای، سرخ یا کبود میکردند.
بعد هم مردم تصمیم گرفتند جای سیاه یا سفید دیدن، هر چیزی را یا آبی یا قرمز ببینید. و اینگونه قاچقاچ کردن سر آبی و قرمز ادامه پیدا کرد.
ما دیده بودیم یک عده رنگ سال انتخاب کنند و خودشان را با آن رنگ خفه کنند. اما ندیده بودیم Bad Color سال هم انتخاب شود. یعنی رنگی که آدم نه جرئت کند جایی اسمش را ببرد، نه اگر اسمش را ببرد، آبرویی برای آدم باقی میماند.
این چند روز همه از «طوسی» یکجوری حرف میزنند که انگار قرمزها از آبی و آبیها از قرمز یاد کنند.
همین خود من رفته بودم با دوستان خرید کنیم. هر کسی از رنگ مورد علاقهاش حرفی زد. خب من هم خیلی بیمنظور و با حسن نیت پرسیدم: طوسی خوبه؟!
بعد از این پرسش دوستانم یکجوری نگاهم کردند که انتخاب طوسی شرمنده شدم و تصمیم گرفتم همان قرمز و آبی باشم.
یک روز در جمع دوستانه هر کس رنگی را انتخاب کرد. یکی گفت «من آبیام.» یکی گفت «من قرمزم.» یکی گفت «من بنفشم.» من هم گفتم «من طوسیام.»
در این لحظه همه پا به فرار گذاشتند.
من را باش. مثلا خواستم به یک رنگ در حاشیه توجه کرده باشم. رسما خودم به حاشیه رفتم!
خلاصه طوسی بودن این روزها نه فقط عاقلانه نیست، بلکه خیلی زشت است. طوسی نباشید!
شکایت پیشگیرانه
رادیو چل از شبکه GEM
شنوندگان عزیز
به اطلاع میرساند، در راستای گسترش ارتباطات رسانهای ما قرار است برویم از شبکه بیتربیت GEM شکایت بکنیم.
این روزها هی برای این و آن تبلیغات پخش میکند و فروش این محصول و آن محصول و این فیلم و آن فیلم را بالا میبرد! یعنی صاحبان محصول که نمیدانستند تبلیغشان پخش میشود. چون ماهوارهها را آقای نقدی زیر غلتک صاف کرد. ولی دیدند فروش محصول بالا رفته، پیگیری کردند دیدند اینجوری شده.
البته خوشبختانه صاحبان محصولها رفتند از GEM شکایت کردند.
ما هم چند روز است، با اجازه شما، استرس گرفتهایم که نکند یکهو، ناغافل شنوندگان برنامهمان زیاد بشود. ما از همین جا به این شبکه و بقیه شبکهها که تقریبا همه از دم ضاله هستند، اعلام میکنیم که نامردید اگر تبلیغ «رادیو چل» را پخش کنید. جز جگر بزنید اگر پخش کنید. ما با همین چند تا مخاطب خیلی خوب و خوشیم و داریم با هم گپ میزنیم. الکی تبلیغات ما را پخش نکنید.
حالا قرار است ما در یک اقدام پیشگیرانه برویم از شبکه GEM شکایت بکنیم که حالش گرفته بشود.
اصلا ما یک قانون «پیشگیری از جرم» داریم که خیلی قانون باحالی است و سالهای قبل از آن استفاده بهینهای کردهایم و شیرهاش را کشیدهایم!
مثلا یک روزنامه مقالهای چاپ کرده بود که قرار بود هفته بعد قسمت دوم این مقاله چاپ بشود. ولی راستش را بخواهید مقاله گویا مورد پسند واقع نشد، با همین قانون پیشگیری از جرم جلو چاپ قسمت دوم گرفته شد. در واقع روزنامه توقیف شد که مشکل را اساسی و از بیخ حل کرده باشیم.
اصلا وقتی معلوم نیست هر روزنامه قرار است فردا چه چیزی چاپ کند، همان بهتر که با این قانون جلوی هرگونه جرم احتمالی گرفته شود. به نفع خودشان است.
اما اگر دوست نداشتید از جرم پیشگیری کنید، وقتی با شبکه قرارداد منعقد میشود این را هم باید قید کرد که شبکه ۱۰ بار آگهی را پخش کند، مبلغ هم واریز شود. حق شکایت از شبکه GEM هم برای صاحباثر محفوظ باشد!
کلا راه برای جرمزدایی زیاد است. زیاد نگران نباشید. شاعر هم میفرماید: چرا عاقل کند کاری که باز آرد پشیمانی؟!» یعنی وقتی میشود با یک شکایت سر و ته قضیه را هم آورد، چرا که نه؟!
چهار تا شنوندگان عزیز! همچنان با رادیو چل همراه باشید.
آیین هولوکاست برای
وانتنیسانها برگزار میشود!
آقای زنگنه وزیر نفت آمد و صاف دستش را گذاشت روی دل ما. بعد هم کیسه نمک را باز کرد و کلا زخم ما را نمکمال کرد. وزیر نفت است دیگر. با پاشیدن حال نمیکند.
آقای زنگنه یک پیشنهاد هولوکاستی دارد که من خیلی با آن حال کردم. گفته: باید وانتنیسانها را توی ذوبآهن بسوزانیم.
ما با اینکه با هولوکاست کلا مخالفیم، ولی درباره نیسان از آن استقبال میکنیم که یک هولوکاست وانتنیسانی راه بیندازیم. بلکه دلمان بعد از یک عمر خنک بشود.
حالا نروید پشت سر ما صفحه بگذارید که هیتلر نژادپرست و دگرستیز بود و کورههای آدمسوزی راه انداخت. ما هم سواریپرست و باریستیزیم و کورههای نیسانسوزی راه میاندازیم.
واقعا نیسان کاری کرده که صدای آقای وزیر هم در آمده. آقای زنگنه گفته «برای مدیریت مصرف سوخت، باید همه وانتنیسانها را بخریم و در ذوبآهن بسوزاییم.»
این سوخت را خوب آمده. دل من هم، بارها وقتی به پست وانتنیسان خوردهام، سوخت!
ما سالهاست همچین درخواستی داشتهایم. ولی دقیقا نمیدانستیم باید به کجا مراجعه کنیم و درخواستمان را ارائه کنیم. ما هیچ راهکاری نداشتیم و نمیدانستیم بالاخره چطوری باید از پس نیسانهای آبی بربیاییم.
واقعا به هیچ صراطی مستقیم نمیشوند. کافی است یک بار پشت یک نیسان بوق بزنید که برود کنار. چنان با خشم نیسانی روبرو میشوید که از این به بعد کلا بوق نزنید.
چون همانطور که میدانید نیسان فراقانون است و هر جور که عشقش میکشد میتواند براند. ترمز و چراغ راهنما هم ندارد. هر جا هم که دوست داشت میتواند بپیچد. در خط سبقت هم با سرعت دلخواه میتواند رانندگی کند.
کلا بیترمزهای دلبخواه روندهی بیدنده عقبِ فراقانون خیلی روی مصرف سوخت و حتی دکل کشور و روی سوخت دل مردم تاثیر منفی دارند.
حالا دل ما که سوخت و رفت پی کارش. لااقل برای مدیریت سوخت و دکل کشور هم که شده فکری به حالشان بکنید.
خودنوشابهبازکنی یک قهرمان ملی!
چقدر خوب شد این جوان برای خودش یک بنر تبریک نصب کرد. واقعا باید یکجور تشویق میشد!
البته مهدی شریفی، ورزشکار مرودشتی که ۱۵۰ مقام کشوری، آسیایی و جهانی آورده، کمی دلخور شده که چرا مسئولان برایش بنر تبریک نصب نکردند.
به اطلاع ایشان و همه میرسانم این قضیه در راستای واگذاری امور مردم به خود مردم است. یعنی اینجوری که هر کس کارهای خودش را خودش انجام بدهد. همه چیز را از مسئولان توقع نداشته باشند که دولت هم یک کوچولو، کوچک بشود.
اصلا ما این همه درخواست میکنیم که امور خودمان رابه خودمان واگذار کنند. حالا یک بار هم که مسئولان واگذار کردهاند، ورزشکار دلخور شده.
حتی از کودکی هی به ما گفتند «سعی کن آویزان این و آن نباشی و خودت کارهای خودت را بکنی»
بعد هم که قرار شد هر کس مسئول کارهای خودش باشد.
مسئولان واگذاری کارها را شروع کردهاند و خوشبختانه خیلی کارها به خودمان واگذار شده.
خودم چند سال بیکار بودم. به هر کدام از مسئولان که گفتم یا نامه نوشتم گفتند: «به خودت مربوط است!»
یک مدت بیمه نداشتم. مراحعه کردم، گفتم به خودت مربوط است.
مثلا همین آموزش و پرورش. مسئولان تلاش میکنند که خرج مدارس با خود مردم باشد و هی میخواهند پول بگیرند، حتی با شلاق هم اقدام کردهاند، اما یک عده آویزان مقاومت میکنند.
مخصوصا تامین نیازهای اولیه مثل حق خوراک، پوشاک، مسکن، آموزش و بهداشت به خود مردم واگذار شده. خب اینها اولیهاند. همینها را اول واگذار کردند که هر کس خودش اینها را تامین کند، ولی باز هم عدهای آویزان مقاومت میکنند.
البته مسئولان همه چیز را هم واگذار نکردهاند و سعی میکنند در کنار مردم باشند و به آنها کمک کنند. مثلا در زمینه برگذاری کنسرت، مجوز کتاب و فیلم، سبک پوشش، و اینجور چیزها خودشان جفت پا به وسط قضیه میپرند که شما احساس تنهایی نکنید.
بنابراین از ورزشکار محترم خواهش میکنیم برای تشویق خودش برود چند تا سکه بهار آزادی، مسکن، خودرو، و جوایز نفیس دیگر برای خودش تدارک ببیند و از خودش تجلیل کند که تشویق بشود برای ادامه راه!
بالاخرها ما هم کتابخوار شدیم
هی کتابخانه ملی چین را به رخ ما نکشید. صف خرید کتاب جدید موراکامی را نکوبید توی ملاج ما. هی سرکوفت پیشفروش کتابهای هریپاتر را به ما نزنید.
ما خودمان هم کم کتابخوار نیستیم. یعنی از اول کتابخوان نبودیمها، ولی چون تصمیم گرفتیم پیشرفتمان در همه چیز یکهویی و محیرالعقول باشد، گفتیم با جهش از مرحله کتابخوانی مستقیم به مرحله کتابخواری وارد بشویم.
به همین دلیل به محض اینکه شهرداری خرمآباد چند کیوسک کوچک کتاب در پارکها نصب کرد، عدهای از کتاب خواران محترم شبانه آمدند، نه فقط کتابها را یکجا بردند، بلکه در حد توانشان کیوسکها را هم خوردند!
با این اقدام حالا ما هم کشوری شدهایم که شاخصهای کتابخوانی و کتابخواریمان در چشم و چار دیگران و حتی در چشم و چار خودمان فرو میرود و ما از این فرورفتگی خیلی کیفور شدیم.
در ژاپن نهایت عدهای شبانه میروند در صف میایستند که مجموعه داستان «مردان بدون زنان» موراکامی را بخرند. ولی ما آنقدر کتاب دوست داریم که طاقت نداریم در صف بایستیم. کتاب را شبانه با کیوسکش غارت میکنیم.
با توجه به ارزشی که کتاب در کشور ما پیدا کرده، چند دستورالعمل قضاقورتکی بشنوید:
۱- از این به بعد کتابتان را توی ماشین جلوی چشم و چار نگذارید. میآیند شیشه ماشین را میشکنند و کتابتان را میبرند که بخوانند.
حتی همین مجله چلچراغ را خواستم بگذارم روی داشبورد ماشین که ما تا میرویم فالوده میخوریم، دو نفر رد میشوند نگاهشان بخورد به مجله و یک تبلیغ مفت و مجانی کرده باشیم، ولی جرات نکردم. گفتم الان شیشه را به خاطر چلچراغ میشکنند.
۲- فاز روشنفکری برندارید که خدای ناکرده توی مترو، پارک، پیادهرو یا هر جای دیگر کتاب بخوانید. اگر به شما حمله شد و کتابتان را گرفتند مسئولیتش با خودتان. اگر هم با چنین حمله فرهنگی روبهرو شدید، مقاومت نکنید. این کتابخواران برای کتابخواری آدم هم میکشند.
۳- سعی کنید ترجیحا از نزدیکترین کتابفروشی به خانهتان کتاب بخرید که فرتی بچپید توی خانه که کسی طمع نکند به کتابتان.
حتما کتاب را توی کیسه مشکی بگذارید که کسی شک نکند.
۴- اگر کتابتان را سرقت کردند، سریع به نزدیکترین کتابخانه اطلاع بدهید!
۵- اگر سارقان موفق به سرقت کتابتان شدند، ماژیک فسفریتان را هم بدهید ببرند. به کار شما که نمیآید. لااقل به درد آنها بخورد.
۶- خوره نباشید و تعداد زیادی کتاب توی خانه نگهداری نکنید. در صورت نگهداری درباره کتابهایتان با کسی صحبت نکنید که آنها هم دهنلقی کنند و همه جا را پر کنند.
شماره ۶۸۳
تهیه نسخه الکترونیک