داستان جلد
رئیسعلی مسعودی
احتمال اینکه نویسندگان اولین رمانهای آخرالزمانی یا سازندگان اولین فیلمهایش تصور میکردند ممکن است فیلمهایشان مورد توجه اندیشمندان اگزیستانسیالیست قرار گیرد بسیار ناچیز بود، اما به فاصله بسیار اندکی این زیرگونه ادبی باعث بحثهای جدی در حوزه وجود شد. علم هنوز فاصله زیادی تا روزی دارد که فضای مجازی، سایبورگها و آدمماشینیهایی بسازد که بتواند ماهیت وجودی آدمی را به چالش بکشد، اما دنیای ادبیات و سینما خیلی زودتر امکان چنین چالشی را پیش کشید و از این طریق نقبی برای سوالهای تازهای گشود که خیلی زود به حوزه اندیشه راه یافت.
بحث درست بر سر این است که اگر همانطور که لااقل در مقام تئوری میتوان موجوداتی ساخت که درست مانند انسانها حرکت کنند و ظاهری انسانی داشته باشند، بشود فرایندهای ذهنی، عاطفی و عصبی انسانها را هم از طریق مدلسازی کامپیوتری بازسازی کرد انسانهای تازهای آفریدهایم؟ آیا انسان دقیقا قابل فروکاستن به فرایندهای مغزی است؟ امروز به یاری علم تا حدود زیادی میتوانند سلسله واکنشهای شیمیایی و فرایندهای الکتریکی عصبی را که به واکنش و احساس خاصی منجر شدهاست شبیهسازی کنند و حتی در کار آنند تا بتوانند با دقت آن را از نو بازسازی کنند. آیا با افزایش دقت بیتشر این مدلسازی درنهایت به بازسازی کامل یک انسان خواهیم رسید. آیا تنها تفاوت میان یک ذهن انسانی و یک سیتسم کامپیوتری حجم و دقت عملیات آنها است یا چیزی غیرمادی این تفاوت را ایجاد میکند؟
طبیعی است که گروههای سنتیتری که یا تعلق خاطری جدی به مذهب و یا اعتقادی جزمی به ساحت جداگانه زیست انسانی نسبت به موجودات دیگر دارند به شدت موضع مخالفی نسبت به این سبک داوری داشتند و معتقد بودند که امری غیرمادی باعث تفاوت انسان و ربات میشود که باعث به وجود آمدن فاصلهای است که هرگز و با هیچ پیشرفت مادی خاصی پر نخواهد شد. طبیعتا دانشمندان علوم طبیعی چندان قائل به این تمایز نیستند. بسیاری از دانشمندان مادیگرا هم اساسا جرئت پذیرش نتیجه طبیعی معادلات مادی را داشتهاند و عمیقا معتقدند فاصله میان علم موجود با چیزی که باید برای پرکردن این فاصله اتفاق بیافتد بیش از آن است که باعث جدیتر شدن سوالات شود. با این حال حتی ماتریالیستترین اندیشمندان هم در مقابل پذیرش این اختلاط مقاومت میکنند.
برای نویسندگان و فیلمسازان طبیعتا فاصله عظیم واقعیت علمی و چیزی که ممکن است ماهیت وجودی انسان را به چالش بکشد به سادگی پرشدنی است و این تخیل دقیقا همان مفصلی است که اندیشمندان اگزیستانسیالیست را به کنجکاوی درباره دنیایی که در آن تمایز میان دو گونه دشوار شده است تشویق میکند. در داستان کلاسیک «آیا آدمماشینیها خواب گوسفندبرقی میبینند؟» پاسخ تنشهای این دنیای درهمشده احساسات است. در نمونههای معاصرتر پاسخهایی از قبیل خاطرات نیز توانستهاند این تمایز را کماکان برقرار نگه دارند. اما نکته مشترک در بیشتر این نمونهها این است که به این اختلاط به چشم تهدید و اضطراب نگریستهاند. در بیشتر این نمونهها آدمماشینیها با شبیهتر شدن به انسانها رویای تصاحب جایگاه او را پروراندهاند یا از او پیش گرفتهاند و به این ترتیب جایگاه قدسی او را از او گرفتهاند. نگاه انیمه معروف «سایکوپس» به این داستان شاید تنها نگاه متفاوتی است که میتوان از آن یاد کرد. سایکوپس با وجود بدبینی نسبی به این پیشرفت بهعنوان زمینهای برای جاودانه کردن نبوغ بشری نگریسته است.
شاید جدیترین پاسخ را در این میان نوام چامسکی فیلسوف آنارشیست امریکایی به این سوال داد. او در انتهای مقاله مفصلی که در آن از این رویکردهای مختلف سخن گفته بود چنین نوشت «نگرانی بشر نه جایی صدها سال دورتر که همین امروز است. بهتر است چندان نگران روزهای بسار دور آینده نباشیم چون نگرانیهایی بسیار نزدیکتر از آن وجود دارند. همین که علم میتواند تا این حد نگرانکننده به نظر برسد هم حاصل همان نگاهی است که دوست دارد ما به جای نگران بودن از حقایق نگران چیزهایی باشیم که هنوز رخ ندادهاند» این پاسخ شاید کمی شبیه دور زدن سوال به نظر برسد، اما لااقل مسئولانهتر است.
شماره ۷۰۲
[…] سیاره اندرویدها مجله 40 چراغ […]