بهخاطر یک مشت گلابی
نازنین کاظمی
من و شما رفیقیم. من دوربین به دست میآیم و عکسی میگیرم. همه چیز هم بر وفق مراد است و خوب! فقط یک سوال! عکس من از شما، عکس من است یا عکس شما؟ اگر قرار باشد تصمیمی درباره عکس بگیریم، مثلا پاکش کنیم، یا بفرستیم برای جایزه ورد پرس فوتو، از نظر اخلاقی حق تصمیمگیری با کداممان است؟ خب، درواقع اگر شما نبودید، عکسی در کار نبود و البته اگر من هم نبودم، چنین عکسی گرفته نمیشد! و این فقط اول ماجرای پیچیده رابطه عکاسی و اخلاق است.
عکس کودک در حال احتضار و لاشخوری را که انتظار میکشد، حتما یادتان هست. کوین کارتر این عکس را در جریان قحطی سال ۱۹۹۳ در سودان گرفت. با وجود آنکه عکس را بارها دیدهایم، اما چیزی از تاثیرش کم نمیکند. این عکس، انگار قصاوت قحطی را از هر توصیف دیگری بهتر نشان میدهد.
پس از انتشار آن، به جز قحطی موضوع دیگری مورد توجه قرار گرفت. عکاس جز اینکه لاشخور را وادار به پرواز و دور شدن از محل کرده بود، کاری برای دختر کوچک انجام نداده بود و از سرنوشتش اطلاعی نداشت. موج این سرزنشها پس از چهار ماه کارتر را تا خودکشی پیش برد. این بخشی از یادداشت خودکشی کارتر است:
«من افسرده و ناامید بودم… بدون تلفن… بدون پول برای پرداخت اجاره… بدون پول برای حمایت از کودکان… بدون پول برای پرداخت بدهی… بدون پول!… ذهن من با خاطرات زندهای از خشم و درد و کشتار و اجساد روی هم تلنبارشده و خانههای خالی از سکنه و کودکان گرسنه و رنجور انباشته شده است…»
به نام اخلاق، عکاسی از پای در آمده بود. بسیاری معتقد بودند در چنین شرایطی عکاسی از نظر اخلاقی ممنوع است.
در سال ۱۹۹۲، یعنی یک سال قبل از این عکس، قحطی سومالی را درنوردیده بود. درگیری مسلحانه بهخاطر غذا رواج یافته بود و امداد جهانی به کندی انجام میشد. هیچ آژانس خبری نپذیرفت که جیمز نچوی، عکاس آمریکایی، را برای ماموریت به سومالی بفرستد. نچوی خودش اقدام کرد. و بعد از مدتی با چنین عکسهایی بازگشت.
وقتی این عکس روی جلد مجله تایمز چاپ شد، جهان بهوضوح به حرکت افتاد. از جنگ جهانی دوم، هرگز چنین حجمی از کمکهای مردمی جمعآوری نشده بود. یک و نیم میلیون نفر نجات یافتند. مدیر اجرایی سازمان صلیب سرخ جهانی گفت مجله تایمز و جیمز این تغییرات را ایجاد کردند.
اخلاق حتما از جیمز نچوی تقدیر میکند… عجیب نیست؟ این درست همان عکاسیای است که باعث محکومیت اخلاقی کارتر شد.
این عکس از ادی آدامز را ببینید. او پنهانی از یک اعدام خیابانی در ویتنام عکاسی کرده است. بین سالهای ۱۹۵۵ تا ۱۹۷۵ درگیریهای داخلی در ویتنام به اوج رسید. آمریکا به بهانه جلوگیری از گسترش کمونیسم نیروهای نظامی خود را به ویتنام فرستاد و با حمایت از ویتنام جنوبی در مقابل ویتکنگها ایستاد. در این عکس ژنرال ارتش ویتنام جنوبی و تحت فرماندهی آمریکا، یک اسیر ویتکنگی را از پای درآورده است.
ژنرال و اسیر تنها نیستند. اینطور که به نظر میرسد، عکاس به آنها بسیار نزدیک است. فکر نمیکنید عکاس میتوانست کاری کند؟ پس اخلاق چه میشود؟
این عکس بیشترین اعتراضات به دخالت نظامی آمریکا را ایجاد کرد. پیامدها تا جایی ادامه یافت که نیکسون، رئیس جمهور وقت آمریکا، دستور خروج واحدهای زمینی این کشور از ویتنام را صادر کرد.
میبینید؟ تکلیف عکاسی و اخلاق به این سادگیها روشن نمیشود. اگر از اخلاق انتظار داشته باشیم تابلوی «عکاسی ممنوع» نصب کند، به نتیجهای نمیرسیم. ولی صبر کنید! انگار قانون راهحلهایی دارد.
طبق قانون، عکاسی از فضاهای خصوصی ممنوع است، اما در فضاهای عمومی هیچ ممانعتی وجود ندارد. به جز جاهایی که بنا به دلایلی تابلوی عکاسی ممنوع نصب شده باشد. مثلا مکانهای نظامی، که علت روشن است. یا موزهها، که عکاسی با فلاش به آثار آسیب میزند. برخی مکانهای تاریخی هم بهخاطر منافع مالی اجازه عکاسی نمیدهند. ظاهرا قانون تا اندازهای تکلیف «عکاسی ممنوع» را روشن میکند.
فضاهای عمومی متنوع هستند. برخی مکانهای عمومی، عمومیتر و برخی، خصوصیتر هستند. مثلا فروشگاهها با وجود آنکه عموم میتوانند به آنجا رفتوآمد داشته باشند، چون مالک خصوصی دارند، ممکن است محدودیتهایی برای عکاسی داشته باشند. بعضی مکانهای عمومی هم، خیلی عمومی هستند و طبق قانون عکاسی در آنها محدودیتی ندارد. بعضی از این مکانها آنقدر عمومی هستند که از اسمشان پیداست مالک آنها مردم هستند. با این وجود، اخیرا شنیده میشود که ممکن است محدودیتهایی برای عکاسی در این مکانها ایجاد شود. به نظر شما، ممنوعیت عکاسی در جلسات «علنی» «خانه ملت» که محل قانونگذاری است، چه دلیل قانونیای میتواند داشته باشد؟
شماره ۷۱۸