اینجا «تریبون رسمیِ» دهه هشتادیهایی است که دنیایی از «تریبونهای غیررسمیِ مجازی» دارند
نسیم بنایی
تصویر زیبایی از مادربزرگش به اشتراک گذاشته و زیر آن نوشته: «دوثّت دارم!» البته بهخوبی با شیوه نگارشِ عبارت «دوستت دارم» آشناست، اما او یک «دهه هشتادی» است؛ یک دهه هشتادیِ ناب که به باور عدهای، بهخاطر همین دستکاریها در ادبیات، تیشه برداشته و به جان ریشه زبان فارسی افتاده است. از «عینهای» بیجایی که به کلمات اضافه میکنند تا بازیهایی که بر سر کسره در میآورند، همه بهخوبی نشان میدهد ادبیات بازیچه دست نوجوانان شده است. اما این نوجوانان کاملا آگاهاند که زبان فارسی بخشی از هویت آنهاست. به همین خاطر است که میخواهند رنگِ هویت و شخصیت خودشان را به این زبان بپاشند. همه زبانهای زنده دنیا به مرور تغییر میکنند و سروشکلی تازه پیدا میکنند، حالا زبان فارسی در دست دهه هشتادیها در حال تغییر است؛ با این وضعیت احتمالا ۷۰ سال دیگر، مادربزرگی تصویر نوهاش را در اینستاگرام به اشتراک میگذارد و زیر آن مینویسد: «دوثّت دارم!» و هیچکس هم به او ایراد نمیگیرد.
راهنمای کوچکِ رسمالخط نوین
عرفان میرزایی/اراک/۸۰
ما از اولین شمارهای که کارمان را شروع کردیم، هی امیدوار بودیم موضوعات سادهتر بشوند، منتها با وضعیتی مواجه شدیم که اول مار غاشیه را دیدیم، زهرهمان آمد توی گوش و حلق و بینیمان و پا بهفرار گذاشتیم و دو دقیقه بعد دیدیم توی دهان اژدها افتادهایم.
اول کمی درباره همین زبان و اینها برایتان نطق علمی میکنیم (و چه غرا هم نطق خواهیم کرد) و بعد سراغ باقی مسائل خواهیم رفت.
اساسا زبان یک جامعه از سطحیترین لایههای فرهنگی یک جامعه به حساب میآید و آن را در طبقه نمادهای یک جامعه قرار میدهند که ملموسترین لایه جهان اجتماعی است.
لذا زبان یک سرزمین، بیشک از مهمترین عناصر تشکیلدهنده هویت ساکنین آن است و هویت اجتماعی ما به زبان فارسی گره خورده.
اما در دسترس بودن زبان، و مهارت در به کار بردنِ یک زبان که بهطور ناخودآگاه اتفاق میافتد، باعث میشود یک زبان رفتهرفته از شکل رسمی و مقرر خود فاصله گرفته و صورتی نو بیابد که به دست توده مردم تغییر یافته.
سوژه این هفته هم ما را به صرافت انداخت به عنوان یک دهه هشتادی یک راهنما از رسمالخط ویژه همنسلانمان ارائه دهیم، امید که مقالهمان مرجعی باشد برای فهم هر چه بهترِ ظرافتها و پیچیدگیهای زبان نسل جدید. در بندهای پیش رو، با استفاده از یکی دو مثال به بررسی برخی از این نوآوریها خواهیم پرداخت.
حاله خوب، حالم خوبِ: فعالان حوزه درستنویسی در اینباره بسیار گفته و نوشتهاند و رنج بسیار متحمل شدهاند، به اعتقاد ما ظلمی که این مردم در این سالها به کسره کردند را، کودتاچیها به مصدق (علیهالرحمه) و سرمای استالینگراد به نازیها (لعنتالله علیهم) نکردند. اکثریت مردم جوری این کسره را مورد عنایت قرار دادند که دیگر خودش هم رویش نمیشود با آن سر و وضع مورد عنایت واقع شده در انظار عمومی ظاهر شود. کار ما نوجوانها هم اساسا این است که ببینیم و بدون تحقیق همان را یاد گرفته و سپس استفاده کنیم، لذا کسره خودش هم از خودش ناامید شده و گاهی پستهایی میبینیم با این مضمون که: اگه هنوز کسره رو فراموش نکردی، دو بار با آرنج بزن روی عکس تا نکته عکسو پیدا کنی.
حالع خوب، حالم بدع: در نگاه اول ممکن است بهنظرتان برسد که گوینده رفته زیر پرس سینه صد کیلویی و دوستانش حالش را میپرسند و او هم تحت فشارِ پرس میگوید: حالم خوبع.
نسل نوجوان هم سعی دارد فشاری را که زندگی بر شانههایش وارد میکند، نشان دهد، بالاخره یاری که قرار بوده بعد از سربازی رفتنش در کنار هم تا ابد با خوبی و خوشی زندگی کنند، ترکشان کرده. من را هم اگر این گونع دور زدع بودند، تاب آوریع حفرعای را که در دلع بیتابم ایجاد شدع بود، نداشتم.
حاولِ خووب: وقتی یکسری از هنرمندان با دو تاو چتر خیس و دریاو کناور و اینهاو بین مردم محبوب میشوند، طبیعی است من بهعنوان یک نوجواونِ بی اراوده تماویل یابم حرفهاویم راو با «W» اضافه اداو کنم. فقط یک وقتهایی که سعی میکنم آن را غلیظ اما اصولی ادا کنم، حنجرهام فشار زیادی را متحمل میشود. آن هنرمند مردمی هم مشخصا زحمت بسیار میکشد و نانی حلاول بر سر سفرهاش میبرد.
سیکس پک دوس، ایربگ ندوس:
این سبک نگارش باعث شده دیگر لازم نباشد زحمت صرف فعل دوست داشتن -چه در شکل مثبت و چه منفی- را بکشیم و کاربردش هم بسیار ساده است، به این چند نمونه توجه کنید:
من سیکس پک دوس/ ایربگ ندوس
تو سیکس پک دوس/ ایربگ ندوس
او سیکس پک دوس / ایربگ ندوس
و…
یک نکته اساسی در رسمالخط نوین این است که نگارنده باید همیشه لبخند [ 🙂 ] بر لب داشته باشد که گفتهاند لبخند بهترین چهرهآراست. به این نمونهها که با این رسمالخط جدید بازسازی شدهاند، توجه فرمایید:
یارم نیامد 🙂 بچهای را در کوچه زدم 🙂
تو اگه بری شمعدونیها دق میکنن 🙂
بخاطرت رگمو هم میزنم عشقم 🙂
خب خودِ ما هم بهعنوان یک دهه هشتادی بالاخره باید از آنچه مقرر و مقبول همگان است، به نوعی سرپیچی کنیم که روزِ نوجوان بدون سرپیچی کردن شب نمیشود. نظرمان هم این است که حرف اضافه «به» باید مثل آن قدیمها شکل چسبانش را داشته باشد و مثلا به جای «به علت» بنویسیم «بعلت». دلیل خاصی هم جز اینکه زحمت اسپیس زدن را کم کرده باشیم، نداریم. فقط میخواهیم «بطور» کلی دغدغهمندی و مخالفتمان را نشان دهیم.
باشد که در راستای درک بهتر احوالات این موجودات عجیب (نوجوانها را میگوییم) قدمی سازنده برداشته باشیم.
ادبیات یک شاخ هشتادی
یا «وقتی از گویش تینیجها حرف میزنیم، دقیقا از چه چیزی میگوییم؟»
نگین سردارنژاد/تهران/۸۰
Slm Dvnew kji? Mn khNm, bdn h mznm, bb
اگر موفق به خواندن جمله فوق شدید، تبریک میگویم! شما یک دهه هشتادی اصیل هستید! وگرنه یکی از همان دهه شصت، هفتادیهای دمدهای هستید که هنوزم که هنوزه، از اصطلاحات قدیمی و خاکگرفته استفاده میکنید! هه!
اینجوریاس! تازشم به ارواح جدمون نیستین در حدمون!
ما دهه هشتادیها از پایه و اساس با بقیه نسلها فرق میکنیم، میدونین فرق خوبه، یعنی فرق کردن باحاله، شاخ میدونی، شاخ به معنای کس یا چیزی است که در اینستاگرام زیاد لایک بخورد و کامنت woOow #eshqm بگیرد. داشتم میگفتم، ما برای آنکه خاص و شاخ بشیم، کاری نیست که نکرده باشیم، حتی آنقدر پیش رفتیم که تا آرنج دست بردیم تو زبان فارسی که مثلا قرار بود پاسش بداریم (بپاسیمش؟ پاسیدش کنیم؟) خلاصه یک زبون جدید اختراع کردیم که بگیم بعله ما حتی زورمون به حاجیمون فردوسی و زبان پارسی هم میرسه!
امکان ندارد شما از زبان یک دهه هشتادی واقعی بشنوید بگوید: باشه او بلاشک میگوید باچه، هرگز تردید نکنید! یا حتی ممکن است مکالمه دو دهه هشتادی را بهطور کامل استراق سمع کنید، ولی باز هم چیزی دستگیرتان نشود. آخر ما هشتادیها عاشق معادلسازی هستیم یعنی اصلاً سازمان «ک گ ب» باید از این نبوغ ما استفاده کند. حیفیم بهخدا! آخر شما کی به ذهنتان میرسد اسکی به معنای تقلید باشد، یا اصلا واژه ایستگاه چه سنخیتی با مفهوم سرکار گذاشتن دارد؟ تازه برخی از بروبکس ناف هشتاد برو بابا را چنان با غلظت بروباااااو بیان میکنند که حامد همایون شرمنده میشود.
اگر فکر میکنید همه چی به همینجا ختم میشود، باید بگویم نه داداچ فکرکردی! (مجدداً هه!) ما دیدیم این نوع ادبیات خیلی بترکون شده، پس دست بهکار شدیم دیکته مخصوص خودمان را اختراع کردیم، اول با فینگیلیش نوشتن شروع شد و بعدش با حذف حروف صدادار یا آوردن حرف اول کلمه به جای کل واژه رسما نوعی خط جدید را وارد بازار کردیم! خطی که در آن آره را آرع، تو را طُ، خواستن را خاستن و آقا را عاغا مینویسند و اینجوری کلا مرزهای زبان پارسی را درنوردیدیم!
جانم؟ چی؟ بله ظاهرا میپرسن آیا دلیل این حرکات جلف اعتراض نسبت به فرهنگستان ادب (همان کشلقمه خودمان) نیست؟ نههه خواهرم نههه بردارم دلت خوشههاااا. ما اگه حالشو داشتیم اعتراض کنیم، الان وضع کتابهای زیست دبیرستانمان اینجوری نبود (آخه معادل فارسی آکواریوم را میگذارند آبزیدون؟) ما خستهایم بیشتر، خسته چی رو هنوز خودمون هم نفهمیدیم. ولی خستهایم ، آخه میدونی، کلاس داره، شاخه، شاخ! لایکخورش بالاست…
منم فعلا برم یکم خسته باشم. جی اِن.
دهه هشتادیها Vs زحمات فردوسی
مبینا سادات یاسینی/تهران/۸۳
آیا هنگام چت کردن با نوجوانان با کلماتی مثل: «صعلام، خوبیع، باعش، عاها و غیره» مواجه شده و سردرگم از نفهمیدن زبان آنها پوکر به صفحه گوشی زل زدهاید؟ پس با زبان ما آشنا شوید. ما مجازیها به چند دسته تقسیم میشویم:
۱. آن دسته از افراد که بیشتر افراد قدیمی مجازی را تشکیل میدهند و از ۱۳ تا ۱۶ سال هستند. در زبان آنها از «ع» در آخر افعال به جای «ه» استفاده میشود. مثال: «ها=عا چطوری=چطوریع». ترکیب «ع» در کلمات صورت دیگری هم دارد که با مثال میتوانید متوجه شوید: «سلام=صعلام»،«باش= باعش».
۲. این دسته از افراد که بیشتر قشر جامعه را تشکیل میدهند و فازشان معلوم نیست، زبانی جدید را وارد فضای مجازی کردهاند؛ «فینگیلیش» ترکیبی نامعلوم و بیقاعده از فارسی و انگلیسی. انگلیسی بنویسید، فارسی بخوانید. (نکته: فینگیلیش را مختصر بنویسید: سلام=Slm از نوشتن salam پرهیز کنید که دِمُده بهنظر میرسد.)
۳. و عدهای از افراد که مانند من، انگلیسی را فارسی مینویسند و میتوانید کلمات انگلیسی را لابهلای پیامهایشان یافت کنید.
۴. و دسته آخر که معمولا والدین را تشکیل میدهند و فارسی را درست مینویسند. درست و رسمی که نیازی به مثال ندارد.
بهعنوان یک نوجوان که جزو دسته اول و سوم هستم، باید بگویم که من نمیخواهم با اینگونه نوشتن خودم را باحال جلوه بدهم و حقیقتا برایم نظرهایی که بقیه درباره نحوه تایپ من میگویند، اهمیت چندانی ندارد. حتی خودم هم دقیق نمیدانم که چه شد که «ع» را به آخر کلماتم اضافه کردم. فکر کنم که یک روز معمولی وقتی از خواب پا شدم، چراغی در ذهنم روشن شد و میگفت اینجوری تایپ کن ببین چطوری است، و اینگونه من به گذاشتن «ع» در کلماتم عادت کردم. من دلیلی برای بودن در دسته چهارم ندارم. شاید اینگونه نوشتن خیلی خشک بهنظر میآید و بیشتر برای موقعیتهای رسمی استفاده میشود.
درحین نوشتن این مطلب کمی احساس ناراحتی برای تمام زحمات فردوسی برای زنده نگه داشتن زبان فارسی داشتم. اگر میشد در زمان سفر کرد، قطعا به چند قرن پیش میرفتم، فردوسی را پیدا میکردم، و میگفتم خودت را در زحمت ننداز، قرنها بعد افرادی متولد شدهاند که تمام قواعد فارسی را به بازی گرفتهاند و فارسی را به روش خودشان مینویسند، میخوانند و ترکیب میکنند. ولی در اینجا ریسکی هم باید کرد، چون احتمال سکته فردوسی عزیز بالاست.
و البته علت فینگیلیش نوشتن را جویا شدیم که دوستان گفتند: از آنجایی که ما تنبلیم و خیلیها میدانند چقدر زحمت میخواهد تا کلیدی را لمس کنی تا فارسی شود و بازهم به خود زحمت دهیم و دستمان را نگه داریم تا حروفی را که میخواهیم، بیاورد، سخت است و فینگیلیش مینویسیم.
و در آخر ای معلمان و دبیران عزیز:
قطعاً اگر شما هم عقاید ما را درک کنید و تحقیرمان نکنید، کلاس درس جذاب میشود و میتواند بر نظر ما راجع به فرهنگ و ادبیات فارسی تغییر ایجاد کند.
خب یا خاب، مسئله این است!
بهار خادمی/قم/۸۰
یکجوری از دهه هشتادیها صحبت میکنند که انگار مثلا با نوعی گونه تازه کشفشده گورخر از عمق جنگلهای ساوان برخورد کردهاند! ما هم آدمیم، باور کنید! فقط هنوز موقعیت خود را در جامعه پیدا نکردیم. درست مثل کسی میمانیم که سوار آسانسور شده، خیلی هم عجله داشته، انگاری که یکی منتظرش بوده، هی توی آن اتاقک کوچک وول میخورده، هی دکمه طبقه دو را فشار میداده، بعد یکهو آسانسور دیگر حرکت نکرده. (شاید لج کرده بوده!) یکی به گوشیاش زنگ زده و ازش خواسته بگوید دقیقا کجاست. او هم مردد مانده بگوید کجاست. از طبقه اول که رد کرده بوده و هنوز به طبقه دوم نرسیده بوده! اما یک جایی بوده، جایی که نمی توانسته بگوید «دقیقا» کجاست. ما هم مردد ماندهایم. نه تهِ پیازیم و نه سرِ پیاز، نه میتوانیم کودکی کنیم و نه کسی بزرگ محسوبمان میکند. شاید به همین خاطر است که با هم فرق میکنیم. بعضیهایمان سر پیاز را چسبیدهاند و عده اندکی هم به تهِ پیاز آویزان ماندهاند و میخواهند به بچه بودنشان ادامه دهند.
هردو قشر نیاز به نشانه دارند؛ میخواهیم با نشانهها ادامه دهیم، بمانیم، دیده شویم. آدم با نشانهها زنده است.
تهِ پیازیها به ادبیات چنگ انداختهاند و در حال تحریفش هستند. به خیال خودشان خیلی کار شاخی دارند میکنند.
دختری را سراغ داشتم که حتی با لغتنامه دهخدا هم نمیشد متنهایش را هضم کرد، خیلی تهِ پیازی بود!
مدام لغات عجیب خلق میکرد. انگار که با معلم املاش پدرکُشتگی داشته باشد، خیلی ملموس و ظریف کلمات را غلط مینوشت. «خب» را «خاب» و حتی «خاع» مینوشت. دیگران اغلب اوقات «خاب » را با «خواب » اشتباه میگرفتند!
به باقی لغاتی که بهکار میبرد، کاری ندارم. اما میخواهم یک چیزی را بگویم؛ نوجوانها نیاز دارند و میخواهند تا به هر طریقی دیده شوند. انکار نکنیم که همه آدمها همینطوریاند.
و شاید این کملطفی آدم بزرگهاست که درِ دنیایشان را به روی این قشر از جامعه بستهاند. و اینطوری بعضی از اینها _ازجمله خودم_ به ته پیاز پناه بردهاند و میخواهند همانطور بچه بمانند، به امید اینکه با بچگی کردن دیده شوند…
لطفا نوجوانها را ببینید و با آنها درست مثل یکی عین خودتان رفتار کنید. نشانتان میدهیم که لیاقتش را داریم.
شماره ۷۱۷
سلام و سپاسگزاری فراوان برای مقالهی خیلی خوبتون. در اینکه به نکات خیلی خوب و درستی اشاره کردین هیچ شکی نیس، ولی به نظر میرسه بهانهی انتشار مقاله، یعنی استفاده از «دوثت دارم» به جای «دوستت دارم» معنی دیگهای داره. این «دوثت دارم» به نظر میرسه از جای دیگهای میاد. «دوثت دارم» معروف رادیو چهرازی. اونجا یه اپیزودی هست در مورد بچهها که اونجا از زبونی شبیه به زبون بچه ها به جای «دوستت دارم»، میگه «دوثت دارم» با تلفظ «ث» به شکل عربیش. در پایان باز هم تشکر میکنم از نکات خیلی خوبی که گفتین که واقعا هم لازمه که بهشون توجه بشه.