هنرمندان چگونه فرهنگ صلح را در جامعه نهادینه میکنند؟
نسیم بنایی
«گرنیکا» تا سال ۱۹۳۷ نام دهکدهای در شمال اسپانیا بود تا اینکه پابلو پیکاسو اثری با این عنوان خلق کرد. در تابلوی عظیم گرنیکا که تقریبا ۳.۵ در ۷.۵ متر است، صحنههایی از بمباران این دهکده دیده میشود. نازیها و فاشیستها دست به دست هم دادند و گرنیکا را بمباران کردند. تصاویری که از این بمباران در روزنامهها منتشر شد، به قدری دردناک بود که پیکاسو را دستبهکار کرد. اثری که در پایان خلق شد نیز شبیه به کلاژی از تصاویر سیاه و سفید روزنامهای شده است. حالا گرنیکا یکی از معروفترین نقاشیهای «ضد جنگ» است. خالق این اثر هنری، خشونت، مصیبت و رنج ناشی از جنگ را با رنگ روغن روی بوم نقاشی پاشیده و تابلویی ماندگار علیه جنگ آفریده است. البته گرنیکا تنها یکی از صدها اثر هنری است که علیه جنگ و در جهت صلح آفریده شده. در دنیایی که خشونت در آن تمامی ندارد و صلح به رویایی دستنیافتنی تبدیل شده، هر روز آثار هنری جدیدی خلق میشود که نشان از دغدغه هنرمندان برای دست یافتن به صلح و آرامش دارد. سالهاست که هنرمندان یاد گرفتهاند با هنر خود به جنگ و خشونت واکنش نشان دهند و از هنر خود برای ایجاد صلح کمک بگیرند. شاید نتوان گفت چه کسی نخستین بار از هنرش در جهت ایجاد صلح بهره گرفت، اما میتوان به تاثیرگذاری آثار هنری بر صلح، شهادت داد. البته این پرسش نیز منطقی به نظر میآید که در دنیای مدرن و پرآشوبی که موشکهای آدمکش همانند آثار هنری نگاه تحسینبرانگیز اهالی قدرت را دریافت میکند، هنر چگونه بنایی از صلح میسازد؟ شاید لازم باشد برای پاسخ به این پرسش، از پرسشهای بنیادیتر شروع کرد. مثلا «اصلا صلح چیست؟»
وقتی منفی در مثبت، مثبت میشود
لحظهای خاص است، شاید لحظه تحویل سال. مجری از هنرمندی که مهمان برنامهاش شده میخواهد آرزو کند. هنرمند میگوید: «صلح در تمام دنیا برقرار شود.» این صحنه به قدری تکراری است که نیازی نیست مثال از شخص یا اشخاص خاصی در مورد آن آورد. اما این «صلح» دقیقا چیست که همه ازجمله هنرمندان در تقلای دست یافتن به آن هستند؟ چطور میتوان یک اثر هنری را بلوکی برای ایجاد ساختمان صلح دانست، وقتی تصویر مشخصی از آن ساختمان در ذهن عموم افراد نیست؟ البته مشکل از خودِ واژه صلح (Peace) است. کسانی که در این عرصه فعالیت میکنند، تعاریف متفاوتی از صلح دارند. شاید بتوان در این گزارش کوتاه، تعریف جان گالتونگ را مبنا قرار داد. او بنیانگذار مطالعات صلح و نزاع در دنیاست و سالهای زیادی از عمر خود را صرف بررسی این واژه پیچیده کرده است. گالتونگ از دو نوع صلح حرف میزند: اولی «صلح منفی» که به معنای غیابِ جنگ است، یعنی هرگاه جنگ در جایی غایب باشد، صلح منفی برقرار است. دومی «صلح مثبت» که به جامعه عاری از هرگونه خشونت فیزیکی و ساختاری اطلاق میشود. مسیری که به باور گالتونگ باید برای دست یافتن به صلح پایدار طی شود، از دگرگونی کشمکشها و نزاعهای فیزیکی آغاز میشود، به انقلابی اجتماعی میرسد و درنهایت بلوکهای ساختمان صلح یکییکی روی هم چیده میشوند تا صلح مثبت بنا میشود. یکی از بلوکهای این بنای باشکوه، هنر است. یعنی در مرحلهای میان انقلاب اجتماعی و فرهنگی، در آن مرحلهای که صلح از منفی به مثبت حرکت میکند، هنر بهعنوان کلیدیترین ابزار برای ساخت صلح پایدار ظاهر میشود. به این ترتیب، هنر در مرحله جنگ فیزیکی، فضا را تغییر نمیدهد، بلکه در ادامه مسیر، نوعی فرهنگ صلحآمیز ایجاد میکند.
نُتهای حامل صلح، بومهای ناقل جنگ
قدرتی که هنر برای ایجاد صلح دارد، در ماهیت و طبیعت آن است. درست مانند تابلوی گرنیکا که رنج و اندوه ناشی از جنگ را به مخاطب نشان میدهد، هنر در هر مرحلهای تلاش میکند غم و پوچیِ ناشی از جنگ را به شکلی تاثیرگذار به مخاطب عرضه کند و به این ترتیب نوعی انگیزه برای خاتمه بخشیدن به جنگ و تلاش برای ساختنِ صلح را در فرد ایجاد میکند. بررسیها نشان میدهد که همه انواع هنر میتوانند به پرورش صلح مثبت و پایدار ماندن آن در جامعه کمک کنند؛ از موسیقی و نمایش گرفته تا ادبیات، شعر، فیلم و هنرهای تصویری مانند نقاشی، پوستر، مجسمهسازی، عکاسی و بسیاری از دیگر انواع هنر، همگی میتوانند نوعی فرهنگ صلح در جامعه ایجاد کنند. شاید باور این مسئله سخت باشد که مثلا رنگهای خشکشده و تصاویر بیجانِ روی بوم نقاشی میتوانند فضایی صلحآمیز ایجاد کنند. اما واقعیت نشان میدهد تصاویر بسیاری در طول تاریخ خلق شدهاند که هدفی صلحآمیز و ضد جنگ داشتهاند و اتفاقا بسیار هم اثرگذار بودهاند. هنرمندان از متن تاریخ و سیاستِ جامعه خود ظاهر میشوند و به همین خاطر طبیعی است که از هنر خود برای واکنش نشان دادن به رویدادهای مختلف بهره بگیرند و با این کار جامعه مخاطب خود را تحت تاثیر قرار دهند. به عبارت دیگر، هنر بازتابی از جامعه است، اما میتواند در عین حال آن جامعه را تغییر دهد. آثار هنریِ ضد جنگ و صلحآمیز دقیقا با همین رویکرد خلق میشوند. آنها گواهی بر تخریبگری جنگ و خشونت هستند؛ مقاومت و مبارزه را نشان میدهند و در پایان آن الهامبخش تغییر و دگرگونی آن وضعیت به شرایط صلحآمیز میشوند.
البته هنر همیشه نیز در خدمت صلح نبوده، بهویژه تاریخ نشان میدهد بسیاری از مواقع هنر ابزار دست حکمرانهای سیاسی میشده تا به کمک آن جنگها را به شکلی باشکوه به نمایش بگذارند. از نقاشی تا موسیقی، همه به نوعی این مسیر را طی کردهاند تا به استقلال نسبی رسیدهاند. نقاشهایی که پادشاهان را سوار بر اسب و با نیزه در نبردی خونین نشان میدادند و از آنها قهرمانانی وطندوست میساختند، ناگهان مسیر خود را تغییر دادند. ژاک کالوت جزو نخستین هنرمندانی بود که این قاعده را شکست و مجموعهای از «مصیبتهای جنگ» آفرید. او در این مجموعه آثار خود، خشونتهای ناشی از سه دهه جنگ در اروپای مرکزی را به نمایش گذاشت. دویست سال بعد از او، فرانسیسکو گویا به جنگهای اسپانیا واکنش نشان داد و فاجعه جنگ را روی بوم نقاشی به تصویر کشید.
زخم سانسور بر چهره هنر صلحآمیز
«نمیتوانم تصویر اجساد بیجان را در تصویرم بگذارم، چراکه ظاهرا آنها اصلا وجود ندارند.» این را پائول نَش بعد از آنکه منظرهای بیرمق و ویران از جنگ کشید، بر زبان آورد. نمایش آثاری که جنگ را هدف قرار میداد، چندان هم ساده نبود. آن دسته که برای حفظ قدرت، چارهای جز روشن نگه داشتنِ مشعل جنگ ندارند، هیچ فعالیت ضدجنگی یا صلحآمیزی را برنمیتابند. سانسور آثار هنری نیز از همینجا شروع شد. نَش بعدا در نامهای به همسرش در نوامبر ۱۹۱۷ نوشته بود: «من دیگر هنرمند نیستم. من تنها پیامرسانی هستم که پیام جنگ را از کسانیکه میجنگند، به کسانی که میخواهند جنگ برای همیشه ادامه پیدا کند، انتقال میدهم. شاید پیام من ضعیف و کمجان باشد، اما حقیقتی تلخ در آن نهفته که ممکن است آتشی در روح خبیث آنها به پا کند.» آثار هنری بسیاری برای ایجاد صلح خلق شدهاند که هیچگاه اجازه ارائه به مردم را پیدا نکردهاند. نقاشیهای بسیاری که هیچگاه دیده نشدند و موسیقیهایی که هیچگاه شنیده نشدند، اما هیچیک مانع از ادامه جنبش هنر علیه جنگ نشده است. سانسور تازیانههای خود را بیامان بر شانههای هنر صلحآمیز وارد کرده، اما موفق نشده آن را از پای درآورد.
تصویرگرها مشغول صلحاند
تصویرگرها در این سالها تمام تلاش خود را کردهاند تا نمادهای مختلفی از صلح بسازند. یکی از تصاویر معروف و نمادینی که از صلح وجود دارد، فاختهای است که آن را به قصه کشتی نوح ارتباط میدهند. فاخته با شاخه زیتونی که به همراه خود دارد، نمادی از زندگیِ تازه بعد از ویرانی است. همانطور که رنگینکمان نماد شروع دوباره است. تمامی عناصری که در زمین و طبیعت وجود دارد، همه به نوعی با صلح گره خوردهاند و همه اینها محصول هنر است. در بریتانیای قرن نوزدهم، صلح معمولا در شمایل زنی نشان داده میشد که سبدی از میوههای تازه به همراه دارد و درنتیجه نمادی از رفاهِ توأم با صلح بود. بررسیها نشان میدهد بسیاری از تصاویری که اکنون بهعنوان نماد صلح شناخته میشوند، از بریتانیا سرچشمه گرفته و رفتهرفته به سایر نقاط دنیا نیز سرایت پیدا کردند. امروز میتوان نمادهای مختلف صلح را در هر جای دنیا مشاهده کرد؛ نمادهایی که همگی حاصل خلاقیت تصویرگران است.
پیامآورانِ فرهنگِ صلح
در سالهای اخیر، نهادها و سازمانهای هنری بسیای در جهان راهاندازی شدهاند که فرصت خلق آثار هنری در جهت ایجاد فضای صلحآمیز را در اختیار کودکان و افراد بزرگسال میدهند. اکثر این سازمانها، کودکان و نوجوانان را جامعه هدفِ خود قرار دادهاند، چراکه آنها را رهبران و فعالان آینده میدانند. بسیاری از این سازمانها، در سطح بینالمللی کار میکنند. «بنیاد بینالمللی هنر کودک» یکی از معروفترین نهادهایی است که در ایالات متحده آمریکا راهاندازی شده، اما فعالیتهای بینالمللی دارد. در این نهاد با ابزار هنر، فرهنگِ درک متقابل و دوستی در کودکان نهادینه میشود. این کودکان یاد میگیرند که حتی دشمن آنها نیز مانند آنها انسان است و از ماده دیگری ساخته نشده و به همین خاطر به سمت تصویری صلحآمیز از او حرکت میکنند. درواقع این نهاد قصد دارد به جای صلح منفی، از صلح مثبت کارش را شروع کند و کشمکشها را از همان کودکی، به صلح تبدیل کند. نمونههای دیگری نیز از این سازمانها در دنیا وجود دارد. «پروژه ایجاد صلح» یکی از صدها برنامهای است که از سال ۲۰۰۸ در کالیفرنیا راهاندازی شده و به افراد ۸ تا ۱۸ ساله، هنر صلحآمیز را آموزش میدهد. نظیر این پروژه در سطوح جهانی نیز وجود دارد، مثل «پروژه جهانیِ هنر برای صلح» که هر دو سال یک بار برگزار میشود. این پروژه با مسابقات الهامبخشی نیز همراه است که هزاران نفر از طریق آن، پیام صلحآمیز خود را از طریق دنیای هنر به جهانیان نشان میدهند. همه این نهادها و سازمانها، یک هدف نهایی را دنبال میکنند؛ «ایجاد فرهنگِ هنر». فعالیت این سازمانها عموما موثرتر از فعالیت انفرادیِ هنرمندان است، چراکه به جای «ضد جنگ» بودن، روی ایجاد «فرهنگ صلح» تمرکز دارد. به همین خاطر است که در جوامع توسعهیافته، این سازمانها، نهادها، جمعیتها و پروژهها بسیار مورد استقبال قرار میگیرد. درواقع این سازمانها، پیامآورِ صلح پایداری هستند که از طریق هنر ایجاد میکنند.
تلاشها برای ساختن صلح از راه هنر کم نبوده، اما بررسیها واقعیتی را نشان میدهد که نیاز به توجه هنرمندان دارد. اکثر آثار هنری عنوان ضد جنگ (Anti-War) را با خود دارند؛ یعنی تمرکز اصلیِ آنها به جای صلح، روی مقوله جنگ بوده است. درواقع به جای هنر صلح، بیشتر هنر ضد جنگ مطرح بوده است. این مسئله میتواند ریشه در اصل ماجرا که در ابتدای این گزارش نیز به آن اشاره شد، داشته باشد. درواقع «هنر صلح» گاهی به مفهومی دشوار برای هنرمندان تبدیل میشود. آنها میتوانند (به تعریف گالتونگ) روی صلح منفی تمرکز کنند و علیه جنگ مانور بدهند، اما هنوز موفق نشدهاند آنطور که باید، از خودِ هنرها و ظرفیتهایش برای ایجاد صلح استفاده کنند. شاید لازم باشد هنرمندان برای ایجاد فرهنگِ صلح، قدرت تخیل خود را به کار بگیرند و به جای اینکه با ابزار هنر به مبارزه با جنگ بروند، از آن بهعنوان مصالحی برای ساخت بنای صلح بهره بگیرند.