پریسا شمس
گودزیلای خوبم سلام!
این نامه را در حالی برای تو مینویسم که به قول عباس جدیدی عزیز، زاویه دید افق بدنم اصلا در شرایط خوبی قرار ندارد. دو روز است که سرگیجه و تهوع یک لحظه من را رها نکرده. اینجا چشم چشم را نمیبیند. نه اینکه فکر کنی شب است، نه، روز است. اما آسمان شهر را غبار و کثافت گرفته. یعنی هوا هست، ولی خیلی کم است.
گودزیلا جان! امروز از آن روزهایی است که من از به دنیا نیامدن تو سخت خوشحالم. آخر در شهری که نمیشود نفس کشید، بیایی که مثلا چه غلطی بکنی؟
یک روز برایت تقویم را ضمیمه نامه خواهم کرد و تو خواهی دید که در اینجا تعطیلات هست، کم هم نیست، اما هیچوقت شهر بهخاطر حفظ جان ملت تعطیل نمیشود. در ایام آلودگی هوا به قول عباس آقای جدیدی هرچه هم که زاویه دید افق نعش ما رو به قبله تنظیم شود، اما باز هم باید هر روز سرکار برویم، بچههای دبیرستانی و دانشجوها هم باید دنبال تحصیل علم و دانش بروند و ز گهواره تا گور دانش بجویند. بعدتر که بهار آمد و روزهای وارانگی تمام شد، محیط زیست برمیدارد یک آمار میدهد دست روزنامهها که گزارش بدهند وای! مامانم اینا! چقدر امسال کمتر از پارسال روزهای آلوده داشتیم! اما هنوز این آمار پخش نشده که وزارت بهداشت برمیدارد یک آمار دیگر میدهد دست ملت که یا ایهاالناس! چه نشستهاید که در روزهای آلوده امسال چه بسیار مردمانی که سکته کردهاند و مردهاند و از کشته پشته ساختهاند. همینطور که زاویه دید افق روان ملت هاجوواج مانده که حرف چه کسی را باید باور کند، اداره پلیس راهنمایی و رانندگی خودش را میاندازد وسط و میگوید: مردم از این به بعد طرح زوج و فرد و طرح ترافیک توامان برای خودتان! جریمهها را هم سوبله، چوبله میکنیم که ببینیم باز کسی جرئت دارد که ماشین تکسرنشین سوار شود یا نه؟
خلاصه که گودزیلا جان! اگر کسی به تو گفت به دنیا بیا که حیف است زیباییهای پاییزی را نبینی، یا گفت متولد شو تا برف سفید زمستان پاکی جهان را نشانت بدهد، تو همان وقت یک لایک گنده بزن براش که بداند، تو بچه همین مادر دلقکی! اینجا پاییز و زمستان برای ما فصل سردرگمی است. در شش ماهه دوم سال ما مردم معمولی همیشه نقش متهم را داریم. اگر سرکار و زندگی برویم، باعث و بانی آلودگی هستیم، اگر نرویم، تنبل و بیکارهایم. اگر ماشین شخصی سوار شویم، بیشعور و بیملاحظهایم، اگر مترو سوار شیم و در شلوغی مترو کلهمان بخورد به قطار و مثل هندوانه بترکیم، بیاحتیاط و بیتمدنیم. گاهی میتوانیم در خیابانهای شهر خفه شویم یا سکته کنیم و بمیریم که در این صورت میشویم یک عدد در آماری که راست و دروغش معلوم نیست، گاهی هم میتوانیم با سگ جانی بمانیم و در صف بیانتهای معاینه فنی پیر و سالخورده شویم، اما باز هم خودمان باعث آلودگی هوا باشیم.
گودزیلا جان! اینجا همه یقه مردم را میگیرند. هیچکس نیست که بگوید اگر هوا آلوده است، بهخاطر بنزین بیکیفیت شماست که لیتری هزار تومن هم بابتش از ما پول میگیرید. هیچکس نیست که بگوید چرا مترو و اتوبوس به اندازه کافی نیست که بهخاطر ساعتها در صف تاکسی ماندن در یک روز بارانی مردم به فکر آوردن ماشین شخصی نیفتند. هیچکس نیست که بگوید وقتی هوا این همه ناجور است، چرا شهر را تعطیل نمیکنید؟
خلاصه که به نقل از همان بزرگوار زاویه دید افق سرنوشت ما با جدیت هرچه تمامتر به سمت شهر خوشآبوهوای گابن است و برای همین است که من از تو خواهش میکنم هرجا که هستی، بمانی و هیچوقت به لحظات احساسی شدن من توجه نکنی که دلم میخواهد تو را به این جهان دعوت کنم! من با جدیت از تو دعوت میکنم که هرگز به دنیا نیایی و زاویه دید افق وجودت را طوری تنظیم کنی که هیچگاه متولد نشوی.
قربانت: مامان دلقک بینفس
شماره ۶۸۶