درباره فیلم «خشکسالی و دروغ» ساخته پدرام علیزاده
فاضل ترکمن
اینکه یک اثر آنقدر قابل تامل و صاحب امضا باشد که بههیچوجه نتوان خالق آن را در اقتباسهای دیگر از آن در گونههای نمایشی و تصویری فراموش کرد، نشانگر موفقیت اثر و جهانشمول بودن آن است. اما به همان اندازه برداشت از چنین اثری که نمایشنامه «خشکسالی و دروغ» محمد یعقوبی باشد، سخت است و برای تجربه فیلم اول یک کارگردان نیز سختتر هم میشود. اصولا تبدیل نمایشنامه به فیلمنامه و ساخت یک فیلم درست و درمان از آن کار بغرنجی است که بسیاری از کارگردانهای بزرگ دنیا هم در انجام این ریسک ناتوان ماندهاند. بگذریم از رومن پولانسکی بزرگ که با ساخت «خدای کشتار» نوشته معروف یاسمینا رضا بهترین ورژن تصویری از این نمایشنامه را به رخ مخاطب کشید و حتی باعث شد تمام پیشزمینههای نمایشی این اثر نیز فراموش شود. اعجاز رومن پولانسکی همیشه جواب میدهد! اما درباره فیلم اول پدرام علیزاده یعنی «خشکسالی و دروغ» که بیش از آنکه این روزها نام او را بر سر زبانها انداخته باشد، نام محمد یعقوبی را دوباره ورد زبانها کرده است، به نظر میرسد که داستان کاملا فرق میکند. یعنی پدرام علیزاده موفق نشده که اثر محمد یعقوبی، از بهترین نمایشنامههای مدرن ایرانی را تبدیل به فیلمی کند که لطفی مضاعف به اثر ببخشد. یا از فیلم او بهعنوان ساختهای مستقل یاد شود. بعد از تماشای فیلم بیشتر از آنکه درباره نقاط قوت فیلم حرف زده شود، اغلب تماشاگران و منتقدان بر این نکته توافق نظر دارند که تئاتر اثر بهتر از فیلم آن است و این یعنی ای کاش کارگردانی اثر هم با خود محمد یعقوبی بود. بهخصوص که بازیگردان فیلم نیز محمد یعقوبی است. علی سرابی و آیدا کیخانی هم که از بازیگران تئاتر یعقوبی در همین اثر بودند! پس دیگر نقش کارگردانی جدید برای ساخت این فیلم چقدر موثر بوده؟! موثر احتمالا در انتخاب محمدرضا گلزار که اصلا به قد و قامت یک مترجم از طبقه متوسط نمیخورد! یا حتی پگاه آهنگرانی که معلوم نیست چرا جایگزین شیطنت دخترانه باران کوثری برای بازی در نقش «آلا» شده است! درواقع تغییراتی هم که به نسبت تئاتر «خشکسالی و دروغ» در فیلم به وجود آمده، منفی است و نه مثبت! یعنی چرا باید یک کارگردان محمدرضا گلزار را جایگزین پیمان معادی کند؟! یا پگاه آهنگرانی را جایگزین باران کوثری؟! حتی اگر فروش گیشه مدنظر بوده، تجربه این چند سال اخیر نشان داده که کست اولیه این تئاتر به اندازه کافی مورد استقبال مواجه میشود. اینها را اضافه کنید به طرفداران پیمان معادی که روز به روز بیشتر میشوند و باز هم بیشتر پی میبریم به اشتباه کارگردان در انتخاب و چینش بازیگران. از طرفی دیگر این بازیگران در حواشی فیلم چه میکنند؟! خاطره اسدی نقش باد را بازی میکند؟! اصلا بود و نبود نقشش و خودش چه تفاوتی دارد؟! یا آقایی که نقش شوهر اول آلا را بازی میکرد! بازی هم نمیکرد! فقط راه میرفت! بد هم راه میرفت! حتی نگاه کردنهای اولیه یک بازیگر مبتدی را هم نداشت! محمد یعقوبی با انتشار کتاب «خشکسالی و دروغ» و اجرای نمایشش، نشان داد که اثر قدرتمندی خلق کرده، اما بر او هم ایراد وارد است که وقتی از ابتدا در جریان ساخت فیلم بوده، چرا با نتیجهای نامنسجم، گل درشت و شعارزده روبهرو هستیم. «وقتی شما زنها همدیگه رو اینطوری له میکنین، چطور انتظار دارین ما مردا بهتون احترام بذاریم.» این را آرش (محمدرضا گلزار) میگوید. انگار دارد بیانیه میخواند! چه بیانیه بدی با چه لحن بدی! دیگر نمیدانم چه چیزی از فیلم میماند که بهعنوان یک سکانس خوب از آن یاد کنیم! شاید مثلا سکانس مستی میترا (آیدا کیخانی) که خوب از آب درآمده بود و از معدود سکانسهای مستی زنان در سینمای بعد از انقلاب است. اما آیا با یک سکانس استاندارد (و نه فوقالعاده!) میتوان توقع خود را از ساخت یک فیلم خوب از یک نمایشنامه خوب پایان داد؟! فیلمی که حتی مخاطبان عام و گیشه را راضی نمیکند. چون سروته ندارد! این پایان نچسب و تغییریافته دیگر چه بود؟! اینقدر هندی و غیرمنطقی؟! یکدفعه میترا از راه میرسد و بچه بغل سراغ شوهر سابق میآید که خرد و خمیرش کرده و به او در روز روشن جلوی چشم خودش خیانت کرده؟! حیف از علی سرابی و بازی خوبش! بعد به همه این نقاط ضعف و پایانبندی غیرمنطقی و ناموزون اضافه کنید تیتراژ پایانی فیلم را که با آهنگ «ماه و ماهی» حجت اشرفزاده تقدیم به مخاطبان میشود! چرا؟! این دیگر از کجا آمد؟! کارگردانی که به جای پیمان معادی، محمدرضا گلزار رو میکند؟! نمیتوانست یک آهنگ اورژینال برای فیلم خودش بسازد، یا لااقل یک آهنگ انتخابی متناسب با مضمون فیلم؟! خب! انگار پاسخ منفی است! انگار این خشکسالی و دروغ جاری در مضمون فیلم به سرتاسر اثر هم سرایت کرده! و ما با فیلمی مواجه هستیم که خشک است و گلدرشت و دروغ میگوید! وگرنه کدام زن مانند میترا پیدا میکنید که اینگونه به آغوش گرم خانواده بازگردد؟! آن هم بعد از کلی خیانت و بیتوجهی و بیاحترامی! خدایا! فیلمهای این سرزمین را هم از خشکسالی و دروغ نجات بده!
پینوشت: عنوان تیتر یکی از فحشهایی است که میترا در شب تولد امید به هووی آینده خودش (آلا) میدهد! قورباغه دهن گشاد!
شماره ۶۸۱
دریافت نسخه الکترونیک