نگاهی به جدیترین آفت سیاست جهان در سالی که گذشت
فواد شمس
شبحی در حال فتح جهان است. رسانهها و تکنوکراتها و احزاب بزرگ و جریان اصلی همه با هم متحد شدهاند علیه این شبح. اما اینبار این شبح کمونیسم نیست. شبح پوپولیسم راستگرا است که جهان را فتح میکند. شبح پوپولیسم راستگرا در روزگاری ظهور کرده است که فوکویاما آن را پایان تاریخ میدانست. ظهور پدیده ترامپ در آمریکا و انواع راستهای افراطی، از اروپا گرفته تا فیلیپین، نشان داد که تاریخ نهتنها تمام نشده، بلکه دوران تازهای در تاریخ آغاز شده است. هر چند دیوار برلین فروریخته است، اما ترامپ قول داده که دیواری بزرگتر و باشکوهتر و زیباتر(!) در مرز مکزیک با آمریکا میسازد. کابوس ترامپ رویایی آمریکایی را بر باد داده است. اما این تازه آغاز کار است. رشد روزافزون راست افراطی در اروپا و حتی کشورهای آسیای شرقی و دیگر نقاط جهان هشداری است که جهان را از خواب خوش لیبرال دموکراسی بیدار کرده است.سال گذشته را میتوان سال فروریختن هر آنچه سخت و استوار بود، دانست. لیبرال دموکراسی بهعنوان ایدئولوژی مسلط روزگار آنچنان سخت و استوار مینمود که ناگهان دود شد و به هوا رفت. مردمان ناراضی از وضعیت موجود با رأی خود به ترامپ و دیگر راستهای افراطی نشان دادند که تغییر میخواهند. اما در روزگاری که دیگر چپگرایی مد روز نیست، این راست افراطی است که با شعارهای عوامفریبانه و پوپولیستیاش دل از رأیدهندگان غربی دزدیده است.
به راست، راست
گسترش جریان راست افراطی یکی از شاخصههای اصلی وضعیت پیش روی سال آینده کشورهای اروپایی است. از همین الان در فرانسه باید رئیس جمهور بعدی را یکی از راستترین اشخاص دانست. جریان راست افراطی در اروپا جدیتر از آن است که مثل سالهای قبل آن را نادیده بگیریم. این جریان در دو سطح کلی احزاب رسمی و گروههای غیرقانونی نمود پیدا کرده است. احزاب راست افراطی در دهههای اخیر روند رو به رشدی را در عرصه سیاست کشورهای اروپایی آغاز کردهاند و توانستهاند با مخالفت با حضور مهاجران و هشدار در مورد چند فرهنگگرایی توجه بسیاری از رأیدهندگان خصوصا جوانان و کارگران را به خود جلب کنند. در نبود یک آلترناتیو چپگرایانه این راستها هستند که طبقات فرودست و کارگران را با خود همراه میکنند. البته هر کجا چپها توانستند عرض اندام کنند، راست افراطی موفق نبوده است. نمونه مشخص آن یونان و اسپانیا است که احزاب چپگرایی همچون سیریزا و پودموس توانستند جلوی رشد راست افراطی را بگیرند. البته نقطه مشترک احزاب رادیکال چپ و راستهای افراطی این است که این احزاب با رویکرد ضدساختاری از نارضایتی عمومی و بیاعتمادی به احزاب جریان اصلی بهره برده و خود را بهعنوان تنها آلترناتیو برای وضع موجود و صدای واقعی مردم معرفی میکنند.
نکته مهم دیگر این است که احزاب موفق راست افراطی در این بین از فاشیسم سنتی فاصله گرفته و مسائل فرهنگی و هویتی را جایگزین نژادپرستی کرده و توانستهاند با رویکردی پوپولیستی به وزنهای تعیینکننده در بسیاری از کشورهای اروپایی تبدیل شوند و حتی در مواردی به جایگاه اجرایی هم دست یافتهاند. از سوی دیگر و در سطح زیرزمینی اشخاص و گروههای مرتبط با راست افراطی مانند نئونازیها با استفاده از ابزارهایی جدید ارتباطی در اینترنت به ترویج بیگانههراسی و خشونت علیه اقلیتها دست میزنند و در حال تبدیل شدن به یک تهدید امنیتی جدی برای اروپا هستند. در این بین به نظر میرسد عوامل هویتی و فرهنگی و مسئله مهاجرت بهعنوان عوامل مهم تاثیرگذار در رشد این روند نقشی مهمتر از عوامل اقتصادی داشته باشند. همچنین در سالهای اخیر بحران اقتصادی اروپا و اقتصاد ریاضتی همزمان با ناکامیهای اتحادیه اروپا فرصت جدیدی به این احزاب برای رشد و توسعه داده است.
خاستگاه و ویژگیهای راست افراطی
راست افراطی با فروپاشی اتحاد جماهیر شوروی و افول چپگرایان از یک سو، به موازات گسترش مهاجرت و آغاز جهانی شدن و طی روندی رو به رشد در عرصه سیاسی اکثر کشورهای اروپایی ظهور پیدا کرد. در این میان احزابی از این طیف که گرایشات سنتی و فاشیستی خود را کنار گذاشته بودند، با تاکید بر مسائل هویتی و فرهنگی به جای نژادپرستی و مقابله با مهاجرت توانستند نظر بسیاری از رأیدهندگان را به خود جلب کرده و به جایگاه تعیینکنندهای در عرصه سیاسی کشورهای اروپایی دست پیدا کنند.
بهطور خلاصه ویژگیهای مهم جریان راست افراطی عبارتاند از: ضدیت با ساختار حاکم و احزاب جریان اصلی، پوپولیسم، مخالفت با دموکراسی نمایندگی، مخالفت با اتحادیه اروپا و همگرایی اروپایی، ضدیت با جهانی شدن، ضدیت با دموکراسی و کوشش برای ایجاد یک حکومت اقتدارگر، مخالفت با چندفرهنگگرایی و تاکید بر فرهنگ و ارزشهای ملی، نفرت نسبت به زمان حال بهعنوان دوره انحطاط و نوستالژی به عصر طلایی گذشته، بومیگرایی، بیگانههراسی، اسلامستیزی، یهودستیزی و کولیهراسی، و از همه مهمتر مخالفت با مهاجرت. در این بین برخی از این ویژگیها مانند مخالفت با مهاجرت در تمامی احزاب راست افراطی به نظر میرسید، ولی در مورد برخی دیگر مانند اسلامستیزی و یهودستیزی در کشورهای مختلف اروپایی، این احزاب رویکرد متفاوتی دارند. از سوی دیگر، برخی از خصوصیات هم با یکدیگر پیوستگی دارند، برای مثال ملیگرایی و بومیگرایی از مخالفت با اصل برابری انسانها ریشه میگیرد و در برخی موارد حتی به نژادپرستی ختم میشود. از طرفی هم ضدیت با مهاجرت به دنبال خود خشونت و بیگانههراسی را علیه اقلیت مهاجر به بار میآورد. این احزاب همچنین اتحادیه اروپا را تهدیدی برای خود و باعث از بین رفتن مرزهای ملی کشورشان و از میان رفتن هویت فرهنگی، افزایش میزان جرم و جنایت میدانند.
احزاب راست افراطی با رویکرد پوپولیستی، خود را برآمده از بطن مردم عادی میدانند. آنان خواهان بهکارگیری ابزارهایی نظیر رفراندوم در همه امور و مخالف دموکراسی نمایندگی هستند. سرانجام ضدیت با ساختار بهعنوان یکی از مهمترین خصوصیات این جریان تلقی میشود. این ویژگی همانطور همزمان با افزایش نارضایتی مردم از احزاب جریان اصلی فرصت مهمی را برای این احزاب فراهم میآورد و بسیاری افراد بدون داشتن وابستگی فکری و ایدئولوژیک به راست افراطی جذب میشوند. بررسی هواداران و پایگاه اجتماعی احزاب راست افراطی نشاندهنده آن است که اکثریت آنها را مردان تشکیل میدهند. همچنین این احزاب تعداد زیادی از جوانان را به خود جلب کرده و از این نظر در مقایسه با احزاب دیگر پیشتازند.
شیوع تب «رأی اعتراضی» در عالم سیاست
هواداران راست افراطی معمولا از سطح تحصیلات پایین برخوردار هستند و از نظر طبقه اجتماعی نیز این احزاب توانستهاند طیفهای مختلفی را به خود جلب کنند که در میان آن حضور طبقه کارگر در حمایت از راست افراطی پررنگتر است. تغییر در ایدئولوژی و استراتژی کنار گذاشتنِ فاشیسمِ سنتی و ضدیت آشکار با دموکراسی، شرایط اجتماعی و مشکلات اقتصادی، مسئله مهاجرت و جهانی شدن در اقتصاد و فرهنگ که باعث افزایش بیکاری و از دست رفتن هویت شد و این مسئله خصوصا حمایت از راست افراطی را از طبقات متوسط و کارگر افزایش داد، کمرنگ شدن وفاداریهای حزبی، نارضایتی از احزاب و جریان اصلی حاکم و بیاعتمادی به نهادهای رسمی کشورهای اروپایی و آرای اعتراضی نیز در این زمینه تاثیرگذار بودهاند. این احزاب با توجه به ماهیت ضدساختاری خود را اپوزسیون واقعی نظام حاکم میدانند، بنابراین بسیاری از افراد بدون داشتن وابستگی ایدئولوژیکی و صرفا به دلیل نشان دادن اعتراض به نظام حاکم به این احزاب رأی میدهند؛ امری که در چهارچوب بحث رأی اعتراضی مورد بررسی قرار گرفت. بااینحال در این میان نقش مسائلی مانند مهاجرت و علل و عوامل هویتی و فرهنگی مانند احساس تهدید فرهنگ و ارزشهای ملی از سوی مهاجران و اقلیتها بیشترین تاثیر در افزایش حمایت از جریان راست افراطی نزد شهروندان اروپایی را دارا بوده است.
از طرف دیگر وضعیت احزاب راست افراطی در کشورهای مختلف متفاوت است و نکته مهم اینجاست که احزاب راست افراطی سنتی که رویکردی نژادپرستانه و نئوفاشیستی داشتهاند، هیچ گونه موفقیتی نداشتهاند و برعکس احزابی نظیر جبهه ملی فرانسه با تعدیل و فاصله گرفتن از نژادپرستی و با تاکید بر فرهنگ و هویت توانستهاند نظر بسیاری را به خود جلب کنند و درواقع خطر اصلی از سوی اینگونه احزاب با رویکرد پوپولیستی احساس میشود. عوامل اقتصادی در مقایسه با مسائل فرهنگی و هویتی نقش کمرنگتری داشتهاند.
حال باید در سال جدید منتظر ماند و دید آیا لیبرال دموکراسیهای غربی در گرداب این راستهای افراطی غرق میشوند، یا آلترناتیوهای دیگری در جهان ظهور خواهند کرد؟
شماره ۷۰۱